سعیده آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ از دل خانوادهای سنتی و مذهبی که از هنر شعربافی امرار معاش میکردند پا به دنیای علم میگذارد. از زمانی که به یاد میآورد، خانوادهاش حامی تحصیل و پیشرفت او در عرصه علم بودهاند. به همین دلیل، بین اقوام و خویشاوندان، او اولین دختری است که وارد دبیرستان میشود. خیلی زود مسیر علاقهاش به سفر و گشتوگذار را در دنیای جغرافیا پیدا کرد و با هر قدمی که در این رشته برمیداشت، از تصمیم خود بیشتر مطمئن میشد. دکتر خدیجه بوزرجمهری دانشیار گروه آموزشی جغرافیا در دانشکده علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد است. با اینکه هر بار به دلایلی میان مقاطع تحصیلی او وقفه افتاده، چیزی از عشق و فعالیت کاری او کم نکرده است. تاکنون در مباحث علمی زیادی به عنوان تنها زن در آن جمع حضور داشته است و یکی از مقالات بسیارش جزو منابع درسی دانشگاههاست. بوزرجمهری، همسر دکتر محمدجعفر یاحقی، عضو شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی و نویسنده است. او معتقد است این ازدواج بر رشد مدارج علمی هردوی آنها مؤثر بوده است.
در اولین برخورد با بانو بوزرجمهری، انسانی سرزنده، خوشصحبت و باحوصله را میبینم که شاید مطالعات زیاد چشمهایش را ضعیف کرده و شماره عینکش را بالا برده باشد، اما هنوز مشتاق یادگیری علم است و از اینکه آتش کمسوی انگیزه تحصیل و کار را در دانشجویی شعلهور کند، لذت میبرد. در خانهشان بیش از هر چیز، تعداد و چینش کتابها به چشم میآید، قفسههای چوبی بزرگی که مانند یک درخت کتابهای زیادی را روی شاخههای خود نگه داشتهاند. بخشی از کتابها مربوط به بوزرجمهری و بقیه به همسرش تعلق دارد. او سالیان متمادی مطالعه کرده است. تاکنون ۲ دوره عضو هیئت مدیره مجمع صنفی اعضای هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد بوده و علاوه بر این، نماینده گروه جغرافیا در استانداری در بخش تقسیمات کشوری بوده است. هنوز هم در این حوزه فعالیت میکند و برای نامگذاری روستاها و شهرها با همفکری و مشورت میکنند.
مهاجرت از یزد به مشهد
نام خانوادگی سخت و خاصی دارد و خیلیها دفعات اول نام او را بهاشتباه صدا میزنند. «بوزرجمهر» در واقع همان «بزرگمهر» است. با اینکه حکیمی به نام بوزرجمهر در قاین زندگی میکرده است، اصالتش به شهر یزد میرسد. فرزند اول خانواده است و بعد از او، ۵ خواهر و برادر دیگر هم به جمعشان اضافه میشوند. پدر و مادرش به حرفه شعربافی مشغول میشوند و دستمال یزدی تولید میکنند. آنها مدتی بعد از ازدواج، برای زندگی به مشهد مهاجرت میکنند. پدر بوزرجمهری مشغول فعالیت در شهربانی و مادرش خانهدار میشود.
او به عنوان فرزند اول خانواده نقشهای سنتی را انجام میداد. یعنی هم در کارهای خانه و هم در رتق و فتق امور بچههای دیگر کمک میکرد. با اینکه خانوادهای مذهبی و سنتی داشت، آنها به تحصیل فرزندانشان بسیار اهمیت میدادند. «پدرم دوست نداشت ما در حوزه شعربافی مشغول به کار شویم. میخواست پیشرفت کنیم. حاشیه دفترهایم برایم نقاشی میکرد و ذوق و علاقه به خرج میداد. در گذشته، معمول بود دختر تا ۶ کلاس درس بخواند و به دخترانی که دبیرستان میرفتند دید خوبی نداشتند. به همین دلیل، آن زمان بعضیها با ما قطع رابطه کردند، زیرا من که دختر خانواده بودم در مقطع دبیرستان درس میخواندم.»
از انتخاب جغرافیا پشیمان نیستم
بوزرجمهری رشته تجربی را انتخاب میکند به این دلیل که بتواند در علوم زمین، شیمی یا ... درس بخواند، اما از یک طرف به سفر و گشتوگذار علاقه داشت و در این زمینه کنجکاوی میکرد تا اینکه راهنمایی درست یکی از معلمان او را به رشته جغرافی سوق داد. «متوجه شدم روحیهام با رشته جغرافی جور درمیآید. حالا هم پشیمان نیستم. آن موقع به این فکر میکردم که معلم جغرافی شوم و دوست داشتم مسیر تحصیل را برای بچههای دیگر فامیل هم هموار کنم.»
او رشته جغرافی را در دانشگاه فردوسی مشهد قبول میشود و درس میخواند. بوزرجمهری مصداق بارز یک دانشجوی علاقهمند به تحصیل و رشته خود بود و این موضوع را بارها به استادان خود اثبات کرده بود. اکنون هر وقت میخواهد دانشجویانش را تشویق کند که خوب کار کنند و بگوید سرانجام کسی پیدا میشود که کار آنها را ببیند، این خاطرات را تعریف میکند. «ترم اول دانشگاه یک درس نیمواحدی داشتیم که نقشهکشی و تفسیر آن بود. من آنقدر علاقهمند بودم که کاری به نمره و میزان واحد درسی نداشتم. تنها میخواستم کارم را به بهترین شکل انجام بدهم. ریشه تاریخی موضوع را پیدا کردم و نقشه آن را هم کشیدم. به یاد دارم که آن زمان برخی افراد بهتازگی تایپ را یاد گرفته بودند. خواهر من هم یکی از آنها بود. از او خواستم مطالبی را که تحقیق کردهام تایپ کند و بعد، به همراه نقشه، آنها را صحافی کردم. استاد بعد از مشاهده تحقیق، از من به عنوان دانشجویی علاقهمند و مستعد یاد کرد.»
درخواست برای کار، تیری در تاریکی
از ابتدای تحصیل، فکرش را هم نمیکرد شاید کوچکترین کارهای او برای آیندهاش اثرگذار باشد. تنها کاری را انجام میداد که فکر میکرد درست است. هنوز در دوره کارشناسی درس میخواند، اما میخواست زودتر شاغل شود. به همین دلیل، تیری در تاریکی انداخت و به دانشگاهی که در آن تحصیل میکرد درخواست کار داد: «به رئیس دانشکده نامه نوشتم که اگر میشود، در دانشگاه مشغول به کار شوم. خیلی دلهره داشتم که نکند به من کار ندهند و بگویند برو هر زمان درست تمام شد بعد سراغ کار بیا، اما رئیس دانشکدهمان در آن زمان همان استادی بود که من برای تحقیق درس نیمواحدی او خیلی تلاش کرده بودم. برایم عجیب بود که او کارم را به خاطر داشت و آن روز با روی خوش به من گفت که دانشگاه به افرادی مانند شما نیاز دارد.»
رئیس وقت دانشکده چندین کار مختلف را به او معرفی میکند و در نهایت قرار بر این میشود که بانو بوزرجمهری در اداره آموزش مشغول به کار شود. ۲ سالی مشغول این کار است و همان ایام به دلیل انقلاب فرهنگی، دانشگاهها تعطیل میشود. «این اتفاق در سال ۵۸ رخ داد، اما با وجود تعطیلی دانشگاهها، اعلام کرده بودند که باید کارمندان سر کار بروند. همه بیکار بودیم. یک نفر بافتنی میبافت. دیگری کتاب میخواند و .... به من خیلی سخت میگذشت به این دلیل که اهل بیکاری نبودم. بعد از مدتی، اعلام کردند افراد میتوانند از دانشگاه برای تدریس به مدارس بروند. من هم اعلام آمادگی کردم.» بوزرجمهری در دبیرستان فروغ مشهد معلمی میکرد و جغرافی و دانش اجتماعی به بچهها درس میداد. در همان مدت کم هم میزان علاقهاش را درک میکند و میفهمد که بیشتر مایل به تدریس است تا انجام کاری اداری. همین موضوع موجب میشود از دانشگاه بخواهد با انتقالی او برای کار در مدرسه موافقت کنند که این موافقت صورت نمیگیرد. «دانشگاه از من خواست به عنوان کارشناس آزمایشگاه جغرافیا مشغول به کار شوم. آنجا شروع به کار کردم، اما دانشگاه هنوز مقطع کارشناسی ارشد رشتهای را که میخواستم نداشت. به همین دلیل، وقفهای طولانی میان دوره لیسانس و فوقلیسانس به وجود آمد. دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم و به مشهد انتقالی گرفتم.»
پایاننامه به ازدواج با دکتر یاحقی منجر شد
به گفته خودش، در آن سالها دانشجویان مقطع کارشناسی هم باید پایاننامه میدادند. او برای موضوع پایاننامهاش نیازمند منبع بود و قرار بود یکی از استادان به او کمک کند. آن روز استاد موردنظر حضور ندارد و دکتر محمدجعفر یاحقی منابع را به او معرفی میکند. همین موضوع مقدمه آشنایی و ازدواج آنها میشود. «زمانی که همسرم منابع را به من معرفی کرد، دانشجوی دکتری بود. این موضوع تمام شد و انگار قسمت بود مستأجر خانه ما به خانه دیگری برود و همسایه همسرم بشود. همسایهمان هم به آقای یاحقی آشنایی داده بود که من هم در دانشگاه فردوسی درس میخوانم. همسرم مدتی دورادور درباره من تحقیق میکند و بعد از آن، درخواست ازدواج را در دانشگاه مطرح کرد. بعد از آن، همهچیز سنتی پیش رفت و ازدواج کردیم.»
فوت فرزند اول در نوجوانی
شاید گاهی یادمان برود زندگی مانند یک شعبدهباز میتواند هر لحظه ما را با اتفاقات تلخ و شیرینی غافلگیر کند. سال ۷۰ بود که در یک سانحه رانندگی، دختر سیزدهسالهشان را از دست دادند. فرزند اولشان بود. قلم شیرینی هم داشت. انگار هنر نویسندگی را از پدر به ارث برده بود و هرروز خاطرات روزانهاش را مینوشت: «وقتی دخترم را از دست دادم، روزگار خیلی سختی را پشت سر گذاشتم. تا مدتها نمیتوانستم لباس مشکی را از تن دربیاورم یا اگر ناخودآگاه خندهای بر لبانم مینشست، احساس میکردم در حال جنایت هستم. دور هر عروسی، مهمانی و مسافرتی خط قرمز کشیده بودم حتی قید ادامه تحصیل را زده بودم. سرانجام توکل، دلداری همسرم و حضور ۳ فرزند دیگرم دوباره به من انگیزه زندگی داد و در این راه، تحصیل و کار خیلی به من کمک کرد.»
با مدرک کارشناسی عضو هیئت علمی بودم
بانو بوزرجمهری مدرک کارشناسی ارشد را از مشهد و دکتری را از تهران دریافت میکند، اما او زمانی که با مدرک لیسانس در دانشگاه کار میکرد، عضو هیئت علمی دانشکده بود به دلیل سابقه کار و تلاشی که داشت. «طی دورهای که در دانشگاه مشغول به فعالیت بودم، کتاب «جغرافیای فردوس» را تألیف کردم و مقالات زیادی نوشتم که برایم امتیاز داشت.» او همیشه میخواست کتاب مستقلی بنویسد، اما درگیری همایشهایی که از سال ۹۰ تصمیم میگیرد آنها را برپا کند، این اجازه را نمیدهد. بوزرجمهری از همان سال به بعد بدون استثنا همایشهایی را با محوریتهای مختلف در حوزه زنان روستایی (زنان روستایی و محیط زیست، گردشگری، کارآفرینی و ...) برگزار کرد و تنها سال گذشته به دلیل بحران کرونا این مراسم برپا نشد. او دبیر علمی این همایشها بود. ضمن اینکه به همت او، هسته پژوهشی مطالعات روستایی در سال ۹۰ در دانشگاه فردوسی تشکیل شد.
تأثیرهای اجتماعی برایم در اولویت است
با اینکه تاکنون حدود ۶۰ مقاله نوشته، کتابچهها و مجموعهمقالاتی نیز تهیه کرده است، به طور کلی تأثیر اجتماعی برای او مهمتر است. «در همایشهای علمیپژوهشی زیادی شرکت کردهام. اکنون نیز مشغول کار روی طرحی درباره راهبردهای جذب گردشگری توس هستم که دانشگاه فردوسی و مرکز پژوهشهای شورای اسلامی هم همراه هستند، اما هر زمان وقتی داشته باشم به کارهای نصفهونیمهام برسم، باز به کار دانشجویان، پایاننامه و دفاع آنها بیشتر اهمیت میدهم.»
بوزرجمهری در دوره کارشناسی، مربی آموزشیار میشود که بعد از دوره دکتری، این سمت به استادیاری ارتقا مییابد. در حال حاضر نیز دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد است. او معتقد است در سالهای اخیر استقبال دانشجویان از رشته جغرافی کمتر شده است که البته دلیل مشخصی نیز دارد. «طبق برنامه قبلی، دانشجویان در دوره کارشناسی گرایش داشتند، اما در برنامه جدید تنها باید جغرافیا بخوانند. اعلام شده است که در ترم پایانی میتوانند گرایش خود را انتخاب کنند، اما باز هم روی مدرک آنها قید نمیشود، در صورتی که ۶ گرایش در حوزه جغرافیا داریم. متأسفانه رایزنیهایی که دراینباره انجام دادهایم، تاکنون پاسخی نداشته است.»
اقیانوس جغرافیا
معتقد است جغرافیا تقریبا میانرشتهای است و اقیانوسی به عمق یک سانتیمتر. یعنی دانشجویان رشته جغرافی در حوزههای مختلف درس میخوانند و اطلاعاتی از آن دارند. به همین دلیل زمینه کار و اشتغال برای این افراد زیاد است. «تا آنجایی که بضاعت علمی جغرافیدان اجازه بدهد، برای رفع مشکلات و شناخت، میتواند از آن استفاده کند و مابقی آن را میتواند از دانشهای دیگر کمک بگیرد. مانند اینکه من تخصصم در حوزه روستایی است و اگر در موردی کم و کسر وجود داشته باشد، از دانشهای دیگر کمک میگیرم.»
او در سال ۹۷ به عنوان مدیرگروه برتر جغرافیا انتخاب میشود. همینطور مقالهای که در جشنواره زنان برجسته سازمان متروپلیتن ارائه ارائه میدهد حائز رتبه برتر میشود. «۲ دوره عضو انجمن علمی جغرافیا و برنامهریزی روستایی بودم و بعد از آن تصمیم گرفتم شعبهای در دانشگاه فردوسی مشهد فعال کنم. این انجمن ۲ شعبه بیشتر ندارد و یکی از آنها در مشهد است که سرپرست آن هستم. این شعبه آثار مثبت زیادی داشت و به هسته فعالی در زمینه دانشگاه تبدیل شد.»
به دنبال روز ملی زنان روستایی در تقویم
بعد از سالها مطالعه در حوزه جغرافیای روستایی، معتقد است زنان روستایی آسیبپذیرترین قشر جامعه هستند. به گفته دکتر بوزرجمهری، روز جهانی زنان روستایی داریم، اما روز ملی نداریم. تاکنون نامهنگاری و رایزنیهایی کرده است تا روزی به این نام در تقویم ملیمان ثبت شود. هرچند هنوز به نتیجه نرسیده است، باز هم پیگیری میکند.
مقالهای که منبع درسی شد
بوزرجمهری تا به حال مقالات زیادی با موضوعاتی مانند زنان روستایی و تأثیر آنها در توسعه، آب و ... نوشته است، اما پرارجاعترین مقالهاش مربوط به «دانش بومی» است. این مقاله سال ۸۴ منتشر شد. در آن زمان مطلبی جدید و بحثبرانگیزی بود و تأثیر بسیاری به همراه داشت. «بعضی مخالف و برخی دیگر موافق این موضوعی بودند که مطرح کردم. با این حال، این مقاله جزو یکی از منابع درسی فنون دانش بومی در کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری قرار گرفت. ضمن اینکه موجب شد دانش بومی و نقش آن در توسعه روستایی مطرح شود.»
شاید از نظر بعضی از ما زندگی ۲ چهره علمی و سرشناس در کنار یکدیگر دردسرهایی هم داشته باشد، زیرا هردو درگیریهای علمی زیادی دارند، اما بوزرجمهری و همسرش از زوجهای فرهیختهای به شمار میروند که خیلی به رشد یکدیگر کمک میکنند. «سال ۷۸ در مقطع دکتری تحصیل میکردم و همان زمان، مدت ۳ سال از طرف دانشگاه سواس لندن از همسرم دعوت شده بود در حوزه ادبیات تدریس کند. همسرم در انگلیس و من با بچهها مشهد بودم، اما هر هفته باید برای کلاسهای دوره دکتری به دانشگاه تربیت مدرس تهران میرفتم. با قطار رفتوآمد میکردم و طوری برنامهریزی میکردم که همزمان با رسیدن به تهران، سر کلاس میرفتم و عصر به مشهد برمیگشتم. فقط گاهی که روز بعد هم کلاس داشتم، یک شب در خوابگاه میماندم.»
حمایت دوجانبه خانوادهها موثر بود
علاوه بر اینکه خودش مشغول تحصیل بود، موظف بود ۴ واحد هم در دانشگاه فردوسی تدریس کند و همه اینها با رسیدگی به امور خانه و بچهها کار را سختتر میکرد. «مادر همسرم و خواهرانم در رسیدگی به بچهها کمک میکردند، اما به طور کلی فکر میکنم وظیفه اصلی هر زن مربوط به مادری و خانوادهاش است. در آن مدت، وقتی مشهد نبودم، همیشه تماس میگرفتم و جویای احوال بچهها میشدم. قبل از اینکه به تهران بروم نیز غذای بچهها را آماده میکردم. همسرم من را در این تصمیم که ادامه تحصیل بدهم یا آن چند سال در کنار هم در انگلیس زندگی کنیم آزاد گذاشته بود و حمایتم میکرد. جدا از این، اوایل مقالاتم را برای ویرایش به او میسپردم. از طرف دیگر، من هم شرایط را طوری فراهم میکردم که او به کارها و پژوهشهایش برسد.»