طول عمر، بیشتر با سبک زندگی ارتباط دارد یا ژنتیک؟ عمل بایپس عروق کرونر قلب به روش کم‌تهاجمی در مشهد انجام شد علی منتظری رئیس جهاد دانشگاهی شد پرتقاضاترین مقاصد سفرهای نوروزی در ایران اعلام شد | خراسان رضوی و مشهد در صدر تقاضا برای سفر قرار گرفتند تبلیغات فروش باتری ارزان، شگرد یک مال‌خر بازشدن یک پرونده جنایی در پزشکی قانونی | مرگ صبحگاهی در خانه دیگری مدیرکل میراث فرهنگی خراسان رضوی: سالانه ۴.۵ میلیارد دلار ارز از طریق ورود گردشگر خارجی نصیب استان می‌شود دستاورد جدید ایران در حوزه طب سنتی و تقویت اقتصاد سلامت نظام پزشکی و قوه‌قضائیه درپی حل چالش‌های جامعه پزشکی زلزلۀ نسبتا شدید کازرون استان فارس را لرزاند + جزئیات (۲۰ اسفند ۱۴۰۳) چهارشنبه‌سوری نیامده، ۳ قربانی گرفت | بیشترین حوادث در آذربایجان شرقی (۲۰ اسفند ۱۴۰۳) کمبود ذخایر خونی در خراسان رضوی (۲۰ اسفند ۱۴۰۳) جزئیات تغییر قیمت شیرخشک نوزادان بدون افزایش یارانه ارزی معرفی یک سم گیاهی فاقد مجوز تعطیلی ۳ جایگاه سی‌ان‌جی پرخطر در خراسان رضوی (۲۰ اسفند ۱۴۰۳) آغاز ثبت‌نام دانش‌آموزان در مدارس سمپاد و نمونه‌دولتی از ۱۶ فروردین ۱۴۰۴ + هزینه و نحوه ثبت‌نام معاون استاندار خراسان رضوی: ۷۰ درصد از معلمان مردود در گزینش‌ها به کار بازگشتند | دیده‌شدن النگو، دلیل مردودشدن یک داوطلب استخدام معلمی! تشکیل ۴۱۹ پرونده تخلف صنفی در طرح نظارت رمضان و نوروز ۱۴۰۴ در خراسان رضوی فرمانده راهور فراجا: تلفات حوادث رانندگی کاهش ۴.۵ درصدی پیدا کرد دولت از شیوه‌های نوین آزمون استخدامی ۱۴۰۴ برای جذب معلمان رونمایی کرد تمدید فرصت ثبت نام در دوره آزمون دستیاری پزشکی تا ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ معاون وزیر آموزش و پرورش: اعتمادآفرینی، راهبرد مدیرکل جدید آموزش و پرورش استان باشد | پنج بحران خطرساز برای نظام تعلیم و تربیت کشور پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۲۰ اسفند ۱۴۰۳) | رگبار باران در برخی نقاط استان بارش قابل توجه باران تا پایان هفته جاری تشدید مقابله با فروش دارو‌های غیرمجاز در فضای مجازی اهدای عضو بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۰ اسفند ۱۴۰۳) آیین تکریم و معارفه مدیرکل آموزش و پرورش خراسان رضوی برگزار شد | عدالت آموزشی، شرط تحقق وفاق ملی سفر‌های طبیعت‌گردی به حیات‌وحش و گونه‌های جانوری آسیب می‌رساند جزئیات هولناک از جرائم سیاه باند گروگان‌گیری | از اخاذی تا جنایت بارش برف و باران در ۲۳ استان کشور طی امروز و فردا (۲۰ اسفند ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

آخرین بار کی پدرت را دیدی؟

  • کد خبر: ۷۳۵۴۷
  • ۱۷ تير ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۷
آخرین بار کی پدرت را دیدی؟
حبیبه جعفریان - نویسنده و روزنامه نگار

سی وپنج سالم است. در اتاقی که یک تخت یک نفره وسط آن است، ایستاده ام، تنها. روی آن تخت یک نفره که از آن مقدار زیادی لوله و سیم آویزان است، پدرم خوابیده است. سر یا ته همه آن لوله‌ها و سیم‌ها به جایی در بدن او وصل می‌شود. چشم هایش بسته است. چهار ماه است در کماست. هر روز می‌آیم همین جا، می‌ایستم کنار این تخت و نگاهش می‌کنم. گاهی دستش را که انگشت‌های کشیده‌ای دارد، می‌گیرم. فشار کوچکی می‌دهم که بعضی روز‌ها او هم با فشار کوچکی، جوابم را می‌دهد.


پرستارش به من می‌گوید: «باهاش حرف بزن! می‌فهمه.». من، اما فقط نگاهش می‌کنم. گاهی از چشم هایش همان طور که بسته است، قطره‌ای سر می‌خورد پایین. آیا درد می‌کشد؟ من ایستاده ام و این منظره را تماشا می‌کنم. نه نزدیک‌تر می‌شوم نه از اتاق می‌آیم بیرون. انگار منتظرم آخرش را ببینم. آخرش چه می‌شود؟ پدرم می‌میرد؟


آن شب بابا تنها مانده بود. پرستار نداشت. خواهر و برادرهایم هم هیچ کدام نمی‌توانستند بیمارستان بمانند. شب چهارشنبه سوری بود. آخرین چهارشنبه سال که شهر با آتش بازی و ترقه، قرق و محاصره می‌شود. یادم هست ساعت ۹ شب بود و تازه از سر کار رسیده بودم خانه که برادرم زنگ زد و این‌ها را گفت. گفت تو می‌توانی بروی پیشش بمانی؟ گفتم می‌توانم و رفتم بیمارستان.


از پنجره اتاق می‌دیدم که فشفشه‌ها با صدای خفه‌ای در آسمان باز می‌شوند و ترقه‌ها گستاخانه زوزه می‌کشند و جلوی پای عابر‌ها می‌ترکند. بابا چشم هایش بسته بود. اتاقی که تخت بابا را وسطش گذاشته بودند، بزرگ، تمیز، زشت و سفید بود با یک کمد دیواری جادار که آن تهش، لباس‌های بابا در چوب لباسی آویزان بود. کف کمد یک پوشه افتاده بود؛ نامرتب و به حال خود رهاشده. برش داشتم. گزارش پزشکی روزانه بابا بود در این سه ماه. قند،  چربی، اوره، عفونت، ضربان قلب،  تنفس و ضریب هوشیاری که عددی بود نزدیک به مرگ.

 

شروع کردم به خواندنش. اول سرپا بودم. بعد پخش شدم کف اتاق روی سرامیک‌های سفید و همه آن اعداد احمقانه بی رحم را در آن ستون‌های کج وکوله دانه دانه مرور و بررسی کردم. وسطش هر ۱۰ دقیقه می‌رفتم صورت بابا را نگاه می‌کردم و دستم را جلوی بینی اش می‌گرفتم که لوله‌ای داخلش بود.


آن شب تا صبح در همین آمدورفت بودم. یک بار که رفتم سراغش، ۵ صبح بود. وقت نماز، چشم هایش باز بود، ولی بریده از جهان. تخت را دور زدم (به پهلو خوابانده بودندش.) آمدم پشتش ایستادم و لب هایم را چسباندم به گوشش. از قرآن چیز‌هایی حفظ بودم. خودش یادم داده بود. از بچگی و برایش خواندم: «والعصر. ان الانسان لفی خسر. الاالذین امنو و عملوالصالحات و تواصوبالحق و تواصوبالصبر.» چشم هایش را نمی‌دیدم که آیا هنوز باز است یا نه، ولی صدای نفس هایش را می‌شنیدم که کم کم شمرده و آرام می‌شد.
آن شب آخرین باری بود که پدرم را دیدم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->