در زمان حضور در تربیت بدنی شهرداری مشهد، سلسله نشستها و هم اندیشیهایی درباره رشد و توسعه ورزش همگانی با محوریت ورزش محلات برگزار شد که نخبگان، کارشناسان و پیشکسوتان ورزش خراسان به فراخور موضوع حاضر، به بیان دیدگاهها و نظرات خود میپرداختند که حاصل آن اکنون کتابی است به نام «اندیشه ورزش».
پیشنهاد یکی از دوستان خبرنگار، دعوت از دکتر حمیدرضا صدر و استفاده از تجارب و نظرات او در یکی از این سلسله نشستها بود. پس از فراهم شدن مقدمات کار توسط همان دوست، با تلفن همراهش تماس گرفتم. تصویر و صدایش را بارها از تلویزیون دیده و شنیده بودم، اما تاکنون هم کلام نشده بودیم. بسیار گرم و صمیمی پاسخگویم شد و درحالی که انتظار داشتم بنا به رویه موجود، مبلغی را برای حضور در این نشست درخواست کند، بدون هیچ پیش شرطی دعوتم را پذیرفت و بسیار صمیمی وقت آزادش را مطرح کرد تا برنامه ریزی لازم انجام شود. فقط در پایان گفت اگر روزی که به مشهد میآیم، یک بازی هم در ورزشگاه ثامن ببینم، خیلی خوب میشود.
میدانی که من مشهدیِ مشهدندیده ام و بعد توضیح داد که اصلیتش محلاتی است و چون پدرش نظامی بوده، به مشهد مأمور شده و حمیدرضا در ۳۰ فروردین ۱۳۳۵ در مشهد متولد شده است. با انتقال پدرش به سنندج، او هم روانه این شهر شده و البته بیشتر اوقات زندگی اش در تهران سپری شده است. صبح پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۸ طبق وعده با پرواز راهی مشهد شد تا به بررسی نقش محلات در فوتبال پایه بپردازیم. نشستی با حضور بزرگانی، چون حاج مهدی قیاسی، زنده یاد محمد جاهدی، عباس چمنیان، سیدهاشم حسینی، اصغر جانداری، مرتضی خسرومنش، علی سیف، علی صنعتگر، امیر عصاران، حسین واقعی و...
وقتی افراد حاضر در جلسه را به او معرفی کردم، با اشتیاق و متانت خاصی از جایش برخاست و دوباره به همه اعضای حاضر ادای احترام کرد. ساده و روان، سلیس و پرمغز سخن گفت و از کلمات پرطمطراق استفاده نمیکرد. آن قدر باهیجان و خودمانی صحبت میکرد که انگار خودش دارد در زمینهای خاکی محلات توپ میزند. سخنش، چون از دل برمی آمد، بر دل مینشست. توصیفاتش بی نظیر بود و کاملا تخصصی. اشاره اش به مباحث تربیتی و روان شناسی بازیکنان در سنین پایه عجیب مورد توجه قرار گرفت و بارها اعضا با سؤال هایشان توضیح و تفسیر بیشتری در این باره خواستند.
او گره کور مشکلات فوتبال را مسئولان و مدیران دولتی دانست و افزود مادامی که خود ورزشیها دست به کار نشوند، این گره همچنان پابرجاست. او همچنین از اینکه مشهدیها نمیتوانند از صنعت گردشگری شهرشان در زمینه ورزش بهره ببرند هم اظهار تعجب کرد. بعد از جلسه، درحالی که طبق برنامه قرار بود به یکی از رستورانهای شاندیز برویم، سؤالها حتی بعد از جلسه هم تمامی نداشت و دکتر صدر هم با اشتیاق پاسخ میگفت. وقتی زمان را به او یادآور شدم، با خندهای دل نشین گفت توی راه یک ساندویچ میخوریم. حدود ساعت ۱۳ به اتفاق او و حاج مهدی قیاسی روانه ورزشگاه ثامن شدیم تا تماشاگر دیدار ابومسلم و صباباتری باشیم.
در مسیر دائم از حاج مهدی آقا درباره ابومسلم و پیشینه فوتبال خراسان میپرسید، از خاطرات حاجی قیاسی با حشمت خان مهاجرانی و.... در ورزشگاه ثامن هم که آن روزها دوسه سالی بود افتتاح شده بود و دکتر صدر اولین بار به این مکان پا میگذاشت، همچون دانش آموزی مشتاق از خصوصیات ورزشگاه میپرسید. بعد بازی هم بلافاصله خودمان را به هیئت فوتبال رساندیم تا در نشستی دیگر، این بار با مربیان فوتبال استان حاضر شویم. حدود ساعت ۲۲ خسته و کوفته قصد هتل داشتیم، اما دکتر صدر از ما خواست او را در نزدیکی حرم امام رضا (ع) تنها بگذاریم تا سلامی داشته باشد به امام غریبان و امروز بی شک امام مهربانیها پاسخ سلامش را خواهد داد.