نعیمه زمانی | شهرآرانیوز؛ ساکن محله احمدآباد است. قرارمان در محل کارش در همین محله رقم میخورد. در گوشهای از اتاق خیریه، بستههای موادغذایی قرار دارد. امروز گویا روز خاصی است؛ زن و مرد یکییکی میآیند و پس از تحویل دفترچه، بستههایی را که از قبل آماده شده است تحویل میگیرند. بستهها به نام کودکان است. کودکانی که گرچه سایه پدر بر سرشان نیست، اما دستی مهربان بر آنها سایه افکنده است. دستان یاریگر عباس تقوی اول، همان عمو عباس بچهها و یا به قول عدهای از آنها بابالنگدراز کودکان یتیم.
سال ۱۳۲۵ در مشهد به دنیا میآید. سالیان پیش خانواده پدربزرگش از روسیه به مشهد مهاجرت کردند: «پدربزرگم در صنعت انگشتر فیروزه و عقیق تخصص داشت. وقتی به مشهد آمد چند سری از بهترین کارهایش را به حرم مطهر رضوی اهدا کرد. تولیت وقت نیز در جواب تشکر حکم خادمی موروثی به او هدیه کرد که پس از فوت پدربزرگ به پدر من و پس از او نیز به من رسید.» در نزدیکی باغ خونی که بیشتر روسها سکونت داشتند بزرگ میشود. دوران ابتدایی را در مدرسه خاقانی و دبیرستان را در دانش بزرگنیا میگذراند. پس از آن نیز برای ادامه تحصیل به هنرستان صنعتی خراسان در میدان تقیآباد رفته و در نهایت مقطع لیسانس را در رشته مهندسی مکانیک و تأسیسات در دانشگاه تهران سپری میکند.
قدم گذاشتن در مسیر کار نیک و خدمت به کودکان بیسرپرست ریشه در کودکی و الگوهای تأثیرگذار همچون پدربزرگ و پدرش دارد. تقوی در اینباره توضیح میدهد: «پدربزرگم به عقاید اسلامی مقید بود و به همین دلیل امین مردم محسوب میشد. طوری که تمام بازاریها برایش احترام خاصی قائل بودند. داشتن صداقت در کار و کمک به مردم از ویژگیهای پدربزرگم بود که باعث احترام مردم میشد. پدرم نیز همین روش را الگو گرفته بود و به دنبال راه پدرش فعالیت خود را از سال ۱۳۳۹ در مؤسسهای با نام «ایتام غدیر» بهطور رسمی شروع کرد تا به کودکان و خانوادههای یتیم خدمت کند.
یکی از کارهای من نیز از همان دوران کودکی پیروی از خط فکری پدربزرگ و پدرم بود. آنها همیشه احترام به یتیمان و کمک به نیازمندان را به من سفارش میکردند. من از آنها درس درست برخورد کردن با مردم را آموختم. در کنار درس و تحصیل با پدر همکاری کرده و به کودکان یتیم کمک میکردم. به یاد دارم که در سرکشیها همراه پدر میرفتم و بستههای موادغذایی را به دست خانوادههای زیرپوشش میرساندیم. در کنار آن با کودکان بیسرپرست دوست میشدم و با آنها بازی میکردم.»
آقای تقوی فرمی را نشان میدهد. در ابتدای آن فرم نوشته شده است «به خانه تان خوش آمدید.» میگوید: «اینجا خانه بچههاست. تمام تلاشم است که از این فرزندان در سرتاسر ایران حمایت کنم. در این راستا خدمات به ۲ شکل ارائه میشود. کودکانی هستند که به طور کامل زیر پوشش ما هستند و دسته دوم کودکانی قرار دارند که برایشان حامی در نظر گرفته میشود. در حال حاضر بیش از ۱۶ هزار فرزند در فهرست ما قرار دارند که ۱۳۰۰ نفر آن در کشور از حمایت مستقیم ما بهره میبرند و باقی حامی دارند.»
از او درباره نحوه رسیدگی به بچهها میپرسم. پاسخ میدهد: «در هر شهری یک نماینده دارم. با این حال به تمام شهرستانها میروم و در جلسات متفاوت با نمایندگان و مراکز مختلف شرکت میکنم. اینکار را زمانی که در تهران دانشجو بودم نیز انجام میدادم. به خاطر دارم که هر هفته پنجشنبهها با ژیانم راهی جاده میشدم، به بچهها سرکشی کرده و سپس به تهران برمیگشتم.» آقای تقوی بچههای یتیم را از کودکی تا پایان دانشگاه حمایت میکند. اما در این میان افرادی هستند که از داشتن ۲ نعمت الهی پدر و مادر بیبهره هستند. او این کودکان را برای خدماترسانی بهتر به بهزیستی معرفی میکند.
خیّر محله احمدآباد خدمات مختلفی به فرزندانش ارائه میکند و به قول خودش تمام تلاشش را کرده که هیچگاه برای آنها کم نگذارد و همواره بهترین چیزها را برایشان تهیه کند. او توضیح میدهد: «من این کودکان را فرزندان خود میدانم. علاوه بر توزیع گوشت، سالی ۴ نوبت سبد کالا شامل ۱۸ تا ۲۲ قلم موادغذایی میان آنها توزیع میشود. ضمن اینکه در بعضی مناسبتها نیز غذای گرم داده میشود.»
درباره تحصیل نیز آقای تقوی برای فرزندانش کم نمیگذارد. او ادامه میدهد: «مددجوی یتیم را از بدو پذیرش تا پایان مراحل آموزشی تحت حمایت خود قرار داده و از هیچ گونه کمکی دریغ نمیکنم تا به عنوان عضوی از جامعه در یاریرساندن به اقشار نیازمند کوشا باشند. فراهمکردن امکانات آموزشی و همچنین آموزش هنرهای حرفهای برای اشتغال به کار و حمایت مالی از دبستان تا پایان دانشگاه بهطور پیوسته انجام میشود. در تهیه نوشتافزار هم تلاش کردهام بهترین و مدرنترین لوازم را برایشان تهیه کنم تا کمبودی در این زمینه احساس نکنند. با معلمانشان نیز در ارتباط هستم تا از وضعیت تحصیلی و انضباطی آنها مطلع باشم. گاهی حوالهای نیز به آنها میدهیم تا با توجه به سلیقه خود خرید کنند.»
تحصیل برای عمو عباس آنچنان اهمیت دارد که اگر فرزندی معدل کمتر از ۱۷ داشته باشد از دریافت مبلغ واریزی ماهانه ممنوع خواهد شد؛ بنابراین راههای تشویقی برای درسخواندنشان در نظر گرفته است. تقوی با اشاره به اینکه اولین پولی که بچهها دریافت کردهاند یکتومان بوده و اکنون ۵۰ هزارتومان دریافت میکنند، میگوید: «گاهی کودک بیماری به سراغمان میآید و ما تمام هزینههای درمان و بیمارستان را پرداخت میکنیم. با این حال این بچهها چکاپ پزشکی هم میشوند، زیرا سلامتی تک تک آنها برایم اهمیت دارد. دانشگاه علوم پزشکی و پزشکان بسیاری با ما همکاری دارند که این خیرخواهی جای تقدیر دارد. علاوه بر این تهیه جهیزیه، اهدای سیسمونی، تعمیرات منزل، مشاوره، بهداشت، پوشاک، موادغذایی و... نیز انجام میشود.»
فرزندان عموعباس پس از پایان تحصیل رها نمیشوند بلکه او برای اشتغال آنها هم برنامهریزی میکند: «وقتی بچهها بزرگ میشوند برایشان کار پیدا میکنم. ضمانت آنها را هم خودم به عهده میگیرم. اکنون بچههایی که تحصیلات عالیه دارند مشغول به کار شدهاند. افتخارم این است که تاکنون برای هیچ یک از آنها به کلانتری نرفتهام. به طور تقریبی طبق نظر روانشناسان افرادی که در فقر زندگی میکنند باهوش هستند. فقر مالی آنها بهدلیل فوت پدرانشان است. زمانی که فردی پدرش را از دست میدهد کسی را ندارد که به او رسیدگی کند. با این حال دست فرزندانم را گرفتهام و برایشان پدری میکنم. خوشحالم که اکنون آنها را موفق میبینم. برخی از این بچهها مدرک دکترا دارند، برخی به لحاظ هنری پیشرفت کردهاند، برخی دیگر مقامهای ورزشی خوبی کسب کردهاند که تمامشان افتخارات من هستند.»
در میان بستههای امروز جعبهای پر از پاستیل دلم را قلقلک میدهد. بچهها باید چشمانشان را ببندند و یکی از بستههای پاستیل را بردارند. تمام خوراکیهای داخل آن شبیه هم هستند، اما عمو عباس این را از بچهها میخواهد تا به قول خودش در آنها حس هیجان به وجود آورد. او میگوید: «تا قبل از کرونا فقط کودکان اجازه دریافت بستههای موادغذایی را داشتهاند، زیرا شخص اصلی آنها هستند. هرگاه آنها میآیند مینشینند و با هم صحبت میکنیم. ارتباط مستقیم و خوبی با آنها دارم. طوری که هرگاه دلشان میگیرد با من تماس میگیرند و درددل میکنند. در همان برخورد اول و بدو ورودشان رفتار و شخصیتشان را میسنجم.
گاهی پیش میآید که فرزندی تندخو است. برای آن دسته از افراد هم راهحلی دارم. اینگونه فرزندان را مینشانم و با احوالپرسی و شکلات از آنها پذیرایی میکنم. از انگیزهها و اهدافشان میپرسم. با جایزه دادن، تشویق و صحبت، او تغییر میکند. طوری که در جلسه بعدی تغییر در رفتارش به خوبی مشاهده میشود. با یک شکلات یا نبات محبت را درک میکنند و با رفتار خوش، مردمداری و برخورد صحیح را میآموزند. زمانی که به اینجا میآیند دست خالی بیرون نمیروند. طبق دستور قرآن حرمت و شخصیت بچهها حفظ شده است؛ بنابراین طوری رفتار کردهام که هیچ تبعیضی میان آنها وجود ندارد. من پشت بچههایم هستم و حمایتشان میکنم. هیچکس حق بیحرمتی به آنها را ندارد.»
او به یکی از خاطرههایش هم اشاره میکند و میگوید: «در یکی از اردوهای تفریحی صبحانه، ناهار و عصرانه سلف سرویس آماده شده بود و فرزندان میتوانستند هرچه دلشان میخواست بخورند. این کار را کردم تا چشم و دل سیر باشند و این فرهنگ را که به اندازه نیازشان غذا بخورند بیاموزند. شاید این مسائل کوچک به نظر بیاید، اما تأثیر روحی و روانی مثبتی روی بچهها دارد.»
بچهها آرزوهای متفاوتی دارند. از یک آرزوی کوچک و پیش پا افتاده گرفته تا آرزوهای بزرگ مانند زنده شدن پدرشان. آقای تقوی فرمهایی آماده کرده است که به بچهها میدهد تا آرزوهایشان را بنویسند. میگوید: «هریک از آرزوها و خواستههایشان را که در توانمان باشد انجام میدهیم و اگر از عهده آن برنیاییم طور دیگری کمک میکنیم.» او به یکی از نامههای فرزندانش اشاره میکند و ادامه میدهد: «یکی از بچهها برایم نامهای نوشته بود که بابالنگ دراز عزیزم؛ آرزویم این است که همراه غذا نوشابه بخورم» این نامه ناراحتم کرد و به کارخانه نوشابهسازی رفته و آن را به مدیر آنجا نشان دادم. او نیز تحت تأثیر قرار گرفت و اعلام کرد در کنار وعدههای غذایی نوشابه بچهها را تأمین میکند.»
عموعباس فرزندان بسیاری را عروس و داماد کرده است. او پدر همهشان است، اما در عروسیها گریه میکند، زیرا نمیتواند وقتی در مراسم پدر صدایش میزنند احساساتش را کنترل کند: «مراسم عروسی گرچه شاد است، اما برایم بهسختی میگذرد. جگرم میسوزد زمانی که یکی از این فرزندان در مراسم ازدواجش پدرش را میخواهد. وقتی پدرش را از دست داده است یعنی سرمایهاش را از دست داده است. با این حال همیشه سعی کردهام در تهیه جهیزیه و برگزاری مراسم کم نگذارم. بهترین لوازم خانگی را برایشان مهیا میکنم و به خواستههایشان رسیدگی میکنم.»
او خاطرات بسیاری با فرزندانش دارد و به تمام آنها عشق میورزد. جشنهای تولد یکایک آنها برای عموعباس مهم است و باید بهخوبی برگزار شود. میگوید: «در جشن تولد یکی از کودکان به همراه دوستان کیکی تهیه کرده و به خانهشان رفتیم. خانهای در جای یک دکل برق که پلاک و آدرس درستی نداشت. در آنجا ۵ تا ۶ نفر زندگی میکردند و یک دار قالی که منبع درآمدشان بود نیز قرار داشت. روی میز کوچک خیاطی ۲ تا ۳ سیب پژمرده و چند شیرینی خشک قرار داشت. اما کیکی که برایش برده بودیم غوغای خاصی در آن خانه به پا کرد. آن دختر بزرگ شد، ازدواج کرد و وضعیت خوبی دارد. چیزی که برایم بسیار ارزشمند است این است که نام پسرش را به خاطر علاقهاش به من عباس گذاشته است.»
در کودکی ورزش کشتی را انتخاب میکند. ۱۴ سال آن را ادامه میدهد و در مسابقات تربیتبدنی مشهد هم شرکت میکند که منجر به کسب مقامهای مختلفی شده است. او در ادامه بیان میکند: «پس از کشتی رشته بوکس را انتخاب کرده و حتی خود را برای شرکت در مسابقات آماده کردم. با این حال نارضایتی مادر از انجام این ورزش من را از ادامه آن بازداشت. به این ترتیب بسکتبال را انتخاب کردم. ۵۹ سال است که آن را ادامه دادهام.» کسب مقامهای اول و دوم کشوری در تیم بسکتبال دانشگاه علومپزشکی از افتخارات اوست. خیّر محله احمدآباد اکنون در تیم پیشکسوتان فعالیت دارد.
در کنار ورزش درس خود را ادامه داد و همزمان هنگام تحصیل در دانشگاه تهران به امور ساختمانی و فنی نیز میپرداخت که از آن میتوان به ناظر فنی یکی از پروژههای فرودگاه تهران اشاره کرد. سال ۵۶ لیسانس گرفته و پس از انقلاب به مشهد بازمیگردد و به مدت ۳۳ سال مدیر فنی دانشگاه علومپزشکی مشهد میشود. به گفته او آخرین کارش ناظر فنی احداث تونل بیمارستانهای امامرضا (ع) و قائم (عج) بوده است. آقای تقوی با بازگشت به مشهد در محله احمدآباد ساکن میشود.
او میگوید: «احمدآباد، محله روستاییای بود که مردم از آنجا با گاری به باغ وکیلآباد میرفتند. من نیز به خاطر دارم که همراه با خانواده و اقوام سوار چند گاری میشدیم و برای تفریح به آنجا میرفتیم. به مرور ساخت و سازها انجام شد و اکنون در این محله آپارتمانها، ساختمان پزشکان و ترافیک به چشم میخورد.»
آقای تقوی معتقد است تنها مؤسسهای هستند که در ایران به کودکان حادثهدیده در حوادثی مانند زلزله و سیل کمک میکند و آنها را زیرپوشش خود قرار میدهد. او میگوید: «همیشه در حوادث و بلایای طبیعی حضور دارم تا به کودکان آسیبدیده کمک کنم. چنین چیزی را وظیفه خود میدانم. پس از زلزله بم اولین کاری که کردم چند تانکر آب از یزد خریدم و به بم فرستاده شد.
خود نیز همراه با دوستم احمد کمالالدینی برای کمک به سوی آنجا راه افتادیم. در بم تعمیرات ساختمانی، هدایت بیماران به بیمارستان و خدمات دیگر را انجام میدادیم. به یاد دارم کودکان را در مکانهایی مستقر کرده و خدماترسانی میکردیم. با بچههای آنجا هم ارتباط برقرار کردیم. ارتباطی که هنوز پابرجاست. بسیاری از آنها با آنکه ازدواج کردهاند، اما هنوز با من تماس میگیرند.
در زلزله کرمانشاه نیز با ۳ مؤسسه مرتبط شدیم و ۲۳ تریلی مملو از وسایل ضروری تهیه کرده و به آنجا فرستادیم. مکانی داشتیم که وقتی بچهها از شهرهای دیگر برای زیارت به مشهد میآمدند در آنجا ساکن میشدند. اکنون با حرم ارتباط برقرار کردهایم و خوابگاهی با هزینه کم برایشان در نظر گرفته شده است.»
سال ۱۳۳۹ مرحوم حاج محمود تقوی با هزینه شخصی و به نیت کمک به کودکان یتیم نیازمند مؤسسه ایتام غدیر را تأسیس کرد. در ابتدا با تعداد کمی مددجو شروع به خدمترسانی کرد و اولین یتیم زیرپوشش خود را به نام حسن برای سرپرستی به عهده گرفت. به تدریج با کمک نیکوکاران دیگر تعداد بیشتری مددجو را پذیرفت. به این ترتیب کار جان گرفت. پس از فوت او در سال ۱۳۵۶ فرزند ارشدش عباس که محل کارش (دفتر فنی) در سال ۱۳۴۲ مکانی برای جمعآوری کمکهای مردمی در نظر گرفته شد ادامه کار پدر را به عهده گرفت. آقا عباس در این باره میگوید: «پدرم کارمند اداره دارایی مشهد بود و در جلسات و برنامههایی که حضور داشت مؤسسه را به دیگران معرفی میکرد و از این طریق کودکان بیسرپرست را شناسایی میکرد.
این کار از سوی علما نیز مورد استقبال قرار گرفت. پس از فوت پدر تلاش کردیم فرزندان یتیم به طور مستقیم به افراد نیکوکار معرفی شوند و به تدریج با جذب حمایتهای مردمی، فرزندان بیشتری زیرپوشش مؤسسه قرار گرفتند. سال ۹۰ مؤسسه با نظارت سازمان بهزیستی به نام مؤسسه فرزندان غدیر مشهد تغییر نام داد. اکنون در ظاهر یک مؤسسه کوچک هستیم، اما در واقعیت بنیادی پیوسته در سراسر ایران هستیم که با استفاده از کمک افرادی که هنوز قلبشان برای آینده کودکان این مرز و بوم میتپد، به یاری استعدادهایی شتافتیم که تنها تفاوتشان تولد در خانوادهای بیبضاعت بوده است. این مرکز ادعایش در استعدادهایی است که روزی با کمکش از زمین برخاستهاند و حال آنها هستند که دست فرزندان غدیر را میگیرند.»