امیرداودکمالی/شهرآرانیوز، تماشای غرور جریحه دار شده تو، غمگینترین پایان بندی تراژدی والیبال بود.
کاپیتان سعید معروف، چه کسی باور میکرد این چنین بد بدرقه تو را در فصل پایانی رمان افتخارات والیبال ایران تنها بگذاریم؟ تو که هیبت نگاهت برای دلگرم شدن یک ملت کافی بود تا امیدوار به خلق رویاهای دست نیافتنی باشیم...
چه کسی میتوانست بدون جادوی دستهای تو شکست ابرقدرتها را تصویر کند؟ از رویای حضور در المپیک خاطره بسازد و حتی به مدال قهرمانی آسیا بیاندیشد؟
مرا ببخش، اما این روزها که میبینم، دور شیر تنهای والیبال حلقه زدند و زخمه میزنند، میخواهم از شبهای بعد از مسابقه شهادت دهم، که تا صبح زیر سرم و درد راحت نمیخوابیدی. از صبوری سینه ات بگویم که هر تیری نشانه رفتند، لب به سخن نبردی. از نجابتت بگویم که بعد از بردها سکوت میکردی، اما باختها را به گردن میگرفتی. از صلابتت بگویم که میدان دار و میانه دار هم تیمی هایت بودی و حرف دلشان را میزدی تا کسی جز تو عتاب نبیند. از روزی که بواسطه همسویی با مردم، خشم مسئولان را دیدی و تمام لحظههایی که جز به شادی ملت نمیاندیشدی.
هیهات که تا دیروز به اتکای سپه سالار بودنت وعده فتح میدادند و امروز بزرگترین گناه تو سالار بودن است.
سعید جان اگر قهرمان کشی رسم ننگین آنهاست، اگر قلهای بلندتر از تو برای ظفرمندی نمییابند، بدان که کوچکها با ایستادن بر شانه مردان بزرگ، بزرگ نخواهند شد.
تو تا همیشه در قلب نسلی خواهی بود که با پیروزی هایت به هویتشان بالیدند. الگوی جوانانی هستی که راستی قامت و پایداری قدمها را به گردن شکستن برگزیدند.
ما هنوز باور نکردیم که چه غریبانه و با چشمانی سرخ پیراهن تیم ملی را بدرود گفتی، و دوست نداریم جز در سالن ۱۲ هزارنفری آزادی جشن بدرقه تو و هم نسلی هایت را شاهد باشیم.
✍