این روزها با خود فکر میکنیم که بهعنوان یک رسانه چهکار میتوانستیم درباره کرونا برای مردم شهرمان انجام بدهیم و ندادیم. از همان ابتدا که این ویروس منحوس وارد کشور شد، از کرونا گفتیم. در ماههای اخیر و پیش از موج پنجم کرونا نیز پیشبینیها را گفته بودیم. از اوایل مرداد هشدار دادیم که کرونامثبتها در استان در حال رکوردشکنی هستند. دهم مرداد از وضعیت مرگبار شهر گفتیم و درخواست تعطیلی شهر را مطرح کردیم. شانزدهم مرداد هشدار دادیم: «مشهد در آستانه فاجعه ۳ رقمی» شدن فوتیهای کرونایی است. روز بعدش در تیتر یک از ممنوعیت سفری گفتیم که فقط روی کاغذ است و اجرایی نشده است.
همین ۲ روز پیش نیز مدیرمسئول شهرآرا در سرمقالهای با تیتر «زنگها برای چه کسانی به صدا درآمده است؟» از تماس تلفنی مسئول آرامستانهای شهر نوشت و شرایط سختی که در امور تغسیل و کفن و دفن حاکم است.
این روزها یا تیتر یک یا عکس یک ما به کرونا اختصاص داشت و چهبسا در برخی روزها همه جلدمان را به این موضوع اختصاص دادیم.
در روزهای اخیر نهفقط «شهرآرا» بلکه بقیه روزنامهها و رسانههای شهر نیز بارها و بارها از کرونا نوشتند. چندی پیش «خراسان» تیتر زد: «کرونا در مشهد دیگر تیتر ندارد!» واقعا هم دیگر برای کرونا تیتری به ذهنمان نمیرسد؛ همه گفتنیها را گفتهایم، اما بهنظر میرسد گوش شنوایی وجود ندارد. یا آنطور که «صبح امروز» تیتر زده بود: «اینجا مشهد، صدای ما را هنوز میشنوید!»
ما رسانههای مشهد بارها هشدار دادیم، برای ایجاد محدودیتهای بیشتر و تعطیلی شهر درخواست کردیم، از معضلات و کمبودها گفتیم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. گویا مسئولان اصلا اهل خواندن رسانهها نیستند؛ گویا هشدارهای ما، حرفهای ما و نقدهای ما هیچ اهمیتی برایشان ندارد.
حال شهرمان خوب نیست. آمارهای غیررسمی از درگذشت روزانه بیش از ۲۰۰ نفر در مشهد حکایت دارد. بیمارستانها شلوغ است. دارو نیست. شهروندان در حال پرپرشدن هستند. فیلمهایی که این روزها در شبکههای اجتماعی منتشر میشود، گویای حالوروز شهر ماست. جنازهها روی هم تلنبار شدهاند. شهر در بهت و ترس است. کسی نمیداند ۲ هفته بعد زنده است یا مرده.
ما رسانهها خستهایم! شاید خستگی ما از خستگی کادر درمان کمتر نباشد، اما خستگی ما از این نیست که بسیاری از همکارانمان که برای تهیه گزارشهای میدانی به بیمارستانها و سطح شهر رفتهاند، این روزها مبتلا به کرونا شدهاند، که ما در انجام وظیفه خسته نمیشویم؛ خستگی ما از این نیست که برخی همکاران رسانهای و اقوام برخی همکارانمان با کرونا جانشان را از دست دادهاند، که ما خود را از مردمی که هر روز به سوگ عزیزانشان مینشینند جدا نمیدانیم؛ خستگی ما از جنس دیدهنشدن است، از اینکه گویا هیچ گوش شنوایی برای دردهای کرونایی شهرمان وجود ندارد.