عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ دنیای این روزهای مان دقیقا چه شکلی شده است؟ اگر بخواهیم آنچه را در ذهن داریم برای کسی بازگو کنیم، حتی مختصر و خلاصه، چه میگوییم؟ برای پاسخ به این سؤال متوسل به چه خاطرهها و چه اتفاقاتی در گذشته و حالمان میشویم؟ لایههای فعال ذهنمان در روزها و ماهها و سالهای گذشته از چه چیزی انباشته شده؟ چه چیزی روی چه چیزی آمده؟ رسوباتش چیست؟ اصلا همین الان که این جمله و این پرسش را خواندید، چه پاسخی برایش پیدا کردید؟ دست کم ذهنتان باید به سمت و سویی رفته باشد. چه تصویری به ذهنتان آمد؟ چه صدایی را از لایههای زیرین مغز خود شنیدید؟
حتی شاید بویی هم به مشامتان رسیده باشد، نه؟ مثلا بوی الکل، وایتکس یا هر بوی تند و تیز ضدعفونی کننده دیگری. تصاویر ذهنی تان چه میگوید؟ همه چیز سیاه شد؟ شاید هم یک پرده ضخیم قرمزرنگ یا سفید مقابل چشمتان آمده باشد. صدا چه؟ چه صدایی شنیدید؟ صدای گریه؟ یا برعکس، صدای فریاد جمعی یک عده، یا خوش حالی کردن در جوار آنهایی که دوستشان دارید. شاید هم صدای خنده بلند مادر، پدر یا فرزندتان. فارغ از این فکر که آیا با ماسک دور هم جمع شده ایم یا نه؟ فارغ از این که کی نوبت واکسیناسیونشان میرسد و فارغ از هر ترس و اضطراب و تشویشی. بله، کرونا و مطالبه برای تزریق واکسن همچنان در فضای مجازی و حقیقی حرف اول را میزند.
وقتی به سراغ شبکههای اجتماعی میرویم، پستهای اینستاگرام، توییت ها، نظرهای کاربران پای پستهای یکدیگر، همه و همه، دارند به نحوی از همین بحران میگویند و مینویسند. از کرونا، کووید ۱۹، دلتا یا هر ویروس عذاب آور دیگری که در نقطهای از این جهان خاکی اوج گرفته و حالا خودش را به بقیه جاها هم رسانده است. کاربری نوشته است: «دوستی که هفته پیش مادرش را در اثر کرونا از دست داده بود، امروز پدرش رو هم از دست داد. اختلاف سنش با هر دو حدود ۲۰ سال بود و همیشه خوش حال بود که پدر و مادر جوونی داره.» شخص دیگری نوشته: «تقریبا در سه روز گذشته وقتی حال دوستی رو پرسیدم، خودش یا خانوادش یا بستگانش کرونا گرفته بودند. از صبح به همه پیام میدم، زنگ میزنم و حالشون رو میپرسم.
حقیقتا هیچ وقت این طوری نبوده و اگر این ترسناک نیست چیه؟» فرشته حسینی، بازیگر اهل افغانستان هم که مدتی پیش خبر ازدواجش با نوید محمدزاده واکنشهای زیادی را به دنبال داشت، با انتشار پستی در اینستاگرام گفت: «در یک کشورم مردم از جنگ میمیرند، در یک کشورم از بیماری. تلختر از زهر این روزهاست. به داد مردم برسید. سکوت نکنید. کاری کنید برای این مردم بی گناه. سیاه و عزادار شد این زندگی.»
توییت فرشته حسینی در این میان، به واسطه اینکه چهره شناخته شدهای است شاید بیشتر دست به دست شده باشد، اما مشابه فراوان دارد. توییتهایی که هرکدام فقط چند کلمه کوتاه هستند، اما در بطنشان غمی نهفته است که از طریق کلمات هم به خوبی منتقل میشود. عکسها و ویدئوهایی که از این روزهای افغانستان منتشر میشود، حال خوبی ندارد. پر است از اندوه، از صدای اشک، از صدای کمک خواستن.
صداهایی که هرکدامشان میتواند خنجری باشد بر قلبهای مان. همان صدایی که میگوید: «هیچ کس صدای ما نخواهد شد. درد میکشیم و میمیریم.» کاربری در این بین یادی کرده بود از رمان «بادبادک باز» خالد حسینی و نوشته بود: «خط به خط بادبادک باز در ذهنم مرور میشود این روزها.» و کاربر دیگری یادی کرده بود از شعری که انگار این روزها دوباره جایی در زمزمه پیر و جوان پیدا کرده: «سرزمین من خسته خسته از جفایی.»ای وای مسی!
لابه لای این خبرها که این روزها ذهنمان را به خود مشغول کرده، خبرهای دیگری هم هست، خبرهایی که کم اهمیتتر هستند و شاید کم اثرتر، اما به لطفا فضای مجازی و کاربرانی که همیشه تشنه شنیدنشان هستند، دیده میشوند. در همین اثنایی که رفتن مسی از بارسلونا و پیوستنش به پاری سن ژرمن حسابی جنجالی شد و اشکهای مسی در کنفرانس خبری اش هم حسابی داغ دل طرفدارانش را تازه کرد، خبر دیگری هم دست به دست شد.
آن هم اینکه یکی از طرفداران مسی، دستمالی که او در کنفرانس خبری اشک هایش را با آن پاک کرده، پیدا کرده و به قیمت یک میلیون دلار برای فروش گذاشته شده است. دستمالی که شاید خیلیها را یاد الکس فرگوسن و آدامس معروفش بیندازد؛ آدامسی که سر الکس فرگوسن در آخرین دیدارش جوید، در پایاین بازی آن را به زمین انداخت، یکی از هواداران آن را پیدا کرد، آن را در سایت E-BAY به فروش گذاشت و در نهایت به رقم ۴۵۶ هزار یورو به فروش رفت.
خداحافظی او البته باعث شد مطبوعات ورزشی جهان، روز بعد از کنفرانس خبری او، از جدایی اش بنویسند. اسپورت کاتالونیا بارسلون نوشت: «همه بارساییها با تو گریه کردند.» مارکا، یکی دیگر از روزنامههای ورزشی اسپانیا، از قول مسی نوشت: «من همه کار کردم که بمانم.» ال اسپورتیوو، اما نوشت: «هر وقت خواستی بازگرد.» لاووز آرژانتین هم تیتر زد: «اشک خالص مسی.» هواداران بارسا و مسی هم همچنان در شوک رفتن او هستند و توییت میزنند. کاربری نوشت: «بعد از تو دیگه هیچ چیز مثل سابق نمیشه. نه فوتبال، نه بارسا.» و دیگری از این گفت که: «به نظر من فوتبال دیگه تمام شد.» شخص دیگری نوشت: «مسیها و رونالدوها میرن و میآن. مهم ماییم که باید همچنان امیدوار بمونیم.» و کاربر دیگری فارغ از این فضای فوتبالی توییت زد: «وسط این همه دل مشغولی و ذهن مشغولی چه اهمیتی داره این موضوع واقعا؟»