آشکار است که حق با شماست وقتى مى فرمایید همیشه باید تفکر کرد، پرسش کرد، بررسى کرد، تردید کرد و سپس تحلیل کرد تا به درستى دریابیم چرا هواى آلوده و دم کرده، ایستاده است و راه نمى رود؟ چرا رودخانه از زمزمه بازمانده و ناپدید شده است؟ چرا نان آوران خانه، افسردهتر از پاییز هستند و چرا کرونا هر روز وقیحتر میشود و با ما به توافق نمى رسد تا دست کم ۵۰۰ تا ۵۰۰ تا نمیریم و به کمتر از ۱۰۰ و ۵۰ قربانی قانع باشد؟
حق با شماست. این هایى که فرمودید، بهجا و رواست. خرده گیرى و بهانه گیرى نیست. باید قبل از هر پرسش درباره مقابله با همین کروناى نابهکار، به تفکر و سپس به چرایى و چگونگى پرداخت تا به رهجویى ثمربخش رسید و این همان فکر کردن است و به گفته «دکارت»، همه فضیلت ما در فکر کردن و سپس خوب فکر کردن است.
نتیجه این باور آن است که نباید اول عمل کنیم، بعد احساس کنیم و سپس فکر کنیم. مثل برخى جوانان که در این سالها تن به ازدواج دادند. اول احساس کردند از کسى خوششان مى آید، بعد وارد عمل شدند؛ یعنى ازدواج کردند. پس از مدتى تازه فکر کردند ازدواج مناسبى نکرده اند و در کمتر از ۶ ماه و یک سال طلاق گرفتند.
پرسش؛ آیا برخى مسئولان ما در تصمیم گیرى ها، تن به تأمل و تفکر نداده اند که ساده انگارانه از ساخت ۷ نوع واکسن کرونا ازسوى ۷ سازمان در اسرع وقت خبردادند؛ به گونه اى که کیفیت و کمیت واکسن ها، ایران را در جایگاه صادرکننده واکسن در جهان قرار مى دهد؟
پاسخ به این نکته نیاز به تأمل حداقلى هم ندارد، چون برخى مسئولان ما احساسى با پدیدهها روبه رو مى شوند و ناخواسته خودشان را در زمره دانایان کل قرار میدهند و دستور اقدام صادر مى کنند؛ درست مثل معدودى از پیروان گیاه درمانى که باور دارند یا داشتند که با عصاره پیاز و جعفرى و گشنیز و با یک لیوان شربت سکنجبین، مى توان انواع دردهاى ناشناخته ازجمله کرونا را درمان کرد یا با دادن یک حبه سیر، دو گاز سیب و سه دانه سنجد، کووید١٩ که سهل است، ویروس دلتای آن را نیز میتوان مغلوب کرد.
راست این است که درکنار غفلت و ندانم کارى بعضى مسئولان، برخى از ما مردمان معصوم و ساده دل در فاجعه شیوع کرونا به مسئولیت فردى و اجتماعى خود عمل نکرده ایم، چون به عادت همیشگى احساسی با مسائل برخورد کرده و به قلب حادثه زده ایم؛ یعنى با وجود تأکید متخصصان و دلسوزان آگاه بر رعایت اصول و مبانى خودمراقبتى و دیگرمراقبتى، وارد فضاها و اماکنى شده ایم که فرجامش متأسفانه دامن زدن به موفقیت هاى پى درپى ویروس دلتاست؛ یعنى مردن را تبدیل به دردسترسترین امکان براى خود و دیگران کرده ایم.
نکته: نکند ما براى فرار از خود و از شرایط پر دغدغه و اضطرابى که گرفتارش هستیم، از کوچکترین روزنه تعطیلى استفاده مى کنیم و بى خیال توصیه ها، سر به هرجاى شلوغى به جز جای خودمان مى زنیم و درحالى که مى دانیم همه جا در وضعیت قرمز تیره است، به سفرهاى دور ودراز اسیر در راه بندانها و دورهمى هاى سرایت و تکثیر دلتا مى رویم؟ غش و ریسه مى رویم تا ویروس دلتا تنها نباشد!
راست این است که این کارها، پاک کردن صورت مسئله و به نوعى خودفریبى است و درحقیقت در ارضاى نامحدود احساس هاى هیجانى، قواعد زندگى جمعى در شرایط کرونایى را نادیده مى گیریم. جریمه ۵۰۰ هزار خودرو به دلیل بی توجهی به ممنوعیت سفر، رقم معنادارى در تعطیلات اخیر است و اگر هر خودرو به طور میانگین سه سرنشین داشته باشد، یعنى یک ونیم میلیون هموطن نازنینتر از بنفشه و بهار، داوطلب در آغوش گرفتن دلتا شده اند.
به گمانم این کنش و واکنش هاى ما درکنار ندانم کارى برخى مسئولان درحقیقت سوءرفتار، مانع تراشى و خشونت است. به بیان دیگر ضربه زدن به هویت فردى و جمعى جامعه است. نگاه کنید به فرسایش نظام خدمات درمانى که پرستاران، ناى ایستادن ندارند و دردمندانه مشغول کمک به بیماران رنجورتر از خود هستند و ما همچنان به التماس و تضرع آنان در رعایت توصیه هاى بهداشتى بى توجه هستیم. آیا ما در تناقض ناباورانه بین چگونه بودن یا نبودن قرار گرفته ایم؛ چون همواره با یک زندگى پردردسر و دردناک روبه رو هستیم؟ امیدوارم چنین نباشد؛ چون فردا روز دیگرى است.