سیده نعیمه زینبی | شهرآرانیوز؛ سفری که آنها به پایان رسانده اند برای برخی یک رؤیای بعید است که بادیدن تصاویر شگفت انگیز سفرشان جان بیشتری میگیرد. کسانی که از دور نظاره گر ماجرا هستند، میگویند: «خوشا به حالتان»، «این کارها از دل خوشتان است.» یا «پولداری است دیگر.»
مرتضی ازغندی و احسان پیوندی زاده، اما در قلب ماجرا هستند. جایی که جسارت به خرج داده اند و با کمترین امکانات پا در مسیری پر مخاطره گذاشته اند. آنها ۷۵ روز از زندگی روزمره فاصله گرفته و جادههای ایران را به شوق دیدن مناطق شگرف زیر چرخ موتورهای تریل ۲۰۰ سی سی ایرانی شان انداخته و نوار مرزی کشور را درنوردیده اند. موتوری که وسایل جانبی تجهیز آن را نیز خودشان طراحی کرده اند، چون پیش از آنها هیچ کس هوس سفر طولانی مدت با یک موتور تریل را نکرده بود. تجربه منحصربه فرد طراحی ملزومات سفر هم به کوله بار محکهای آنها افزوده شد. تجربهای که بسیاری به دنبال کسب آن هستند.
فاصله میان تولدشان در سال ۶۰، ۲ ماه و ۲۰ روز است. ازغندی سالهای زیادی در بازرگانی خارجی شرکتهای مختلف حضور داشته است و آشنایی با زبان خارجی و رایانه او را به سوی سفر میکشاند و آغازگر مسیری میشود که او را به سوی راهنمای گردشگری خارجی سوق میدهد. رشته ورزشی اش والیبال، کوهنوردی و دوچرخه سواری است و تا کنون دو بار نوار مرزی ساحلی ترکیه در شمال و جنوب را رکاب زده است. پیوندی زاده نیز از دوران نوجوانی کوله بردوش است و علاقه به خودروهای سنگین دارد، اما به سوی روان شناسی کشیده میشود.
فشار زیاد شغلش او را به سوی طبیعت میکشاند تا روح خود را آنجا بتکاند. سفرهای ماجراجویانه او را به ساحل آرامش میرساند تا زندگی روزمره اش پیش برود. او نیز کوه نورد و آفرودسوار بوده است. هر دو راهنمای رسمی گردشگری هستند و با هم در سال ۸۹ در انجمن صنفی راهنمایان گردشگردی آشنا میشوند. کوهنوردی، دوچرخه سواری، علاقه به طبیعت و اکتشاف، رفاقت آنها را در هم تنیده میکند تا برنامههای مختلف با هم برگزار کنند. ابتدا از ارتفاعات هزارمسجد و بینالود و دره نوردی شروع میکنند. طبیعت گردی آنها را به سوی دوچرخه میکشد و در انتها به کشف دیگری میرسند.
مرتضی که تجربه سفر طولانی با دوچرخه را بیشتر از سر گذرانده است تا کنون دو نوبت نوار ساحلی ترکیه را رکاب زده است. میگوید: «من بارها سفرهای داخل استان بادوچرخه داشته ام. نخستین بار شور جوانی بود که با یکی از دوستانم سفر خارجی بادوچرخه را تجربه کردیم. سفری سخت با امکانات کم بود. سفر دوم تجربه بیشتری داشتم، ولی این بار تنها بودم. حضور یک همسفر کیفیت سفر را بالا میبرد، اما این تجربه خاص در مدیریت سفر و بالا بردن اعتماد به نفس مؤثر بود تا بعدها جرئت سفربلندمدت با موتورسیکلت را داشته باشم.»
احسان، اما یک دوچرخه سوار آماتور است و نخستین بار او ایده موتورسواری را مطرح میکند و معتقد است که این وسیله آنها را به هدفشان نزدیکتر میکند. او میگوید: «موتور همیشه درخانه ما بوده است. از موتور گازی و دندهای تا کراس. سال ۹۵ یکی از دوستانم پیشنهاد سفر با این وسیله را به من داد که اتفاق نیفتاد، اما جرقه این کار را در ذهنم زد و به مرتضی پیشنهاد دادم. هزینه و استهلاک کم، سرعت زیاد، دستیابی به نقاط دور از دسترس و نزدیک شدن به مرز میان سالی که توان جسمی برای سفر با دوچرخه را کم میکند، مدنظر داشتم.» مرتضی و احسان هیچ کدام ادعایی در رشته موتور سواری ندارند و از این وسیله بهره برده اند تا به هدفشان که گردشگری ماجراجویانه و اکتشافی است، برسند.
مشکلات مالی و فروش خودرو احسان را بیشتر به سوی موتورسیکلت میکشاند، اما راضی کردن رفیقش آسان نیست. مرتضی این وسیله را امن نمیداند و مقاومتش به همین راحتی نمیشکند. مرتضی میگوید: «من سال ۸۴ گواهی نامه موتور گرفتم، ولی شاهد بعضی اتفاقات برای دوستانم بودم که ذهنیت منفی در من ایجاد کرده بود.» این مقاومت تا سال ۹۸ وجود دارد که دیسک کمر او دچار مشکل میشود. او به نقطهای میرسد که میداند دیگر نمیتواند مثل قبل کوله را به دوش بکشد و راهی طبیعت شود. برای روحی که زیباییهای خدادادی را در آغوش کشیده پذیرش این فراق سخت است. مرتضی در این نقطه وسیله دیگری را انتخاب میکند تا او را به هدفش برساند. سفر با موتورسیکلت از اینجا در ذهنش جان میگیرد و خیلی زود با پیشنهاد دوستش برای فروش موتورش به او رنگ واقعیت میگیرد. فقط یک بار طبیعت گردی با موتور کافی است تا مرتضی بفهمد هرآنچه میخواهد میتواند در این وسیله تندرو بیابد.
احسان که تا آن موقع فقط انتظار کشیده است تا مرتضی را راضی کند از این تصمیم تازه استقبال میکند و با هم نورد قدیمی اش همراهی میکند. احسان میگوید: «پیش از این مدتها درباره موتوری که ما را به هدفمان میرساند تحقیق کرده بودیم و جالب بود که دوست مرتضی همان نوع موتوری را به او فروخته بود که ما میخواستیم. پس از آن من هم معطل نکردم و خیلی زود همان مدل موتور را خریدم.»
موتور تریل ۲۰۰ سی سی انتخاب آن هاست. احسان میگوید: «موتور ما قدرتی است نه سرعتی. ما بیراهه نوردیم و به چنین وسیلهای نیاز داشتیم، اما ناچار بودیم راه آسفالت جادهها را بپیماییم تا به مناطقی که میخواهیم برسیم. سفر با این موتور شبیه این است که با جیپ دور ایران را بگردی. تریل، کمکهای سنگین و لرزش زیادی دارد که سختی کار ما را چندین برابر میکند، اما در مسیرهای سخت به کمکمان میآید.» با خرید موتور نوبت به هدف گذاری میرسد. ایده یک سفر بلند مدت و سخت را در سر دارند، اما بی گدار به آب نمیزنند. بیش از ۶ ماه طول میکشد تا سفرشان را طراحی کنند.
آنها با همه دوستانی که تجربه سفر با موتورسیکلت (حتی یک سفر کوتاه دو روزه) دارند، تماس میگیرند و درباره امکانات، تجهیزات، محدودیت ها، ایمنی و بسیاری از مسائل دیگر صحبت میکنند تا به جمع بندی جامعی برسند. سفر کویری پلوند طبس شروع سفرهای پر هیجان با موتورسیکلت است. حداقل چهل برنامه کوتاه آزمایشی با شرایط مختلف تدارک میبینند تا مهارت هندلینگ وسیله را بیاموزند و بدانند در هر جادهای چگونه موتور خود را کنترل کنند.
حدود ۷۵ روزشان در سفر دور ایران گذشته و این مسئله عجیبی است. هر کدام از آنها اشتیاقشان به سفر اکتشافی را جایی بر زندگی معمولی و روزمره ترجیح داده و شاید از حقوق ثابت گذشته اند. احسان کارمند وزارت بهداشت بوده، ولی از جایی که دیگر نمیتواند برنامه اش را با سفرهایش هماهنگ کند، آن را رها میکند و به مشاوره در آموزش و پرورش رو میآورد. مرتضی نیز از یک شرکت بزرگ بیرون میآید و کار در رسته گردشگری را انتخاب میکند. مرتضی میگوید: «محیط بسته شبیه به آکواریوم است، اما من عاشق دریا هستم و خواستم تهدیدها و فرصتهای یک موقعیت تازه را تجربه کنم.»
احسان نیز ادامه میدهد: «اگر کسی خواست وارد چنین فضایی شود باید بداند چه هست و چه میخواهد بکند. باید خودش را بشناسد تا بتواند با شرایط آن کنار بیاید.» مرتضی و احسان اکنون در شهر هم موتور را به خودرو ترجیح میدهند.
آنها از یک کارگاه کوچک در مشهد دی ماه ۹۹ سفرشان را شروع و دیگران را به رؤیایشان دعوت میکنند. در سرمای زمستان باد لرزهای پیاپی روی موتور آنها را از تصمیمشان منصرف نمیکند. دمای منهای ۱۵ درجه را در جاده تجربه و با غذاهای منجمد سر میکنند و با پوشش لباسهای چندلایه و برزنتی دندان هایشان به هم میخورد. مرتضی و احسان ۶۰ کیلومتر را در دل یک مسیر کویری فقط با مشخصات یک نقطه سپری میکنند تا ریگ یلان و گندمبریان دشت لوت را ببینند. استراحت بین راهی شان سرپایی است و در هتل یا اقامتگاه نمیخوابند.
شبیه دوران کوهنوردی کمپ میزنند و با سادهترین غذا خودشان را سیر میکنند. سردترین روزهای عمرشان را در کوهستان سیرچ کرمان میگذرانند که هیچ پناهی برای فرار از سرمای هوا ندارند. گاهی به خودشان ناسزا میگویند که چرا به اینجا آمده اند. بیراههها و مسیرهایی که هیچ کس به آنجا پا نگذاشته، اکنون بخشی از خاطره سفر آن هاست.
مرتضی میگوید: «بیراهه نوردی ما به معنای ورود به فضاهای زیستی بکر نیست. هر مسیری خارج از جادههای اصلی باشد بیراهه نوردی است. ما برای بیراهه نوردی از جادههای عشایری؛ خاکی شوسه و پاکوب حتی جادههای لوله گاز میرویم و وارد فضای زیستی گیاهی و جانوری نمیشویم. فقط کسانی که غیرمجاز کار میکنند ممکن است که پایبند به اصول گردشکری مسئولانه نباشند.»
مسافران جادههای ایران هر روز ۲۰۰ تا ۲۵۰ کیلومتر را با سرعت ۷۰ تا ۹۰ کیلومتر طی میکنند. مرتضی و احسان جایی مجبور میشوند ۴۵۰ کیلومتر را در یک جاده بی کیفیت و پرچاله بدون توقف طی کنند. برایشان حضور در زیستگاه گاندوهای پوزه کوتاه بر خوردن یک غذای پرطمطراق ارجحیت دارد. شوشتر آخرین نقطه سفرشان در فاز یک است که پس از طی ۵۴۰۰ کیلومتر در بهمن ۹۹ به پایان میرسد.
سختیهای سفر اول آنها را از ادامه راه بازنمی دارد، ولی دیدن ناشناختهها و نادیدهها آنها را شوقمند میکند تا مرحله دوم سفرشان را در خرداد ۱۴۰۰ شروع کنند. این بار در یک وضعیت آب و هوایی متفاوت به اهواز میروند تا از نقطه پایانی سفر نخست، کوچ مهیج خودشان را آغاز کنند. اهواز در گرمای ۵۲ درجه میزبان آن هاست تا به سوی غرب و شمال کشور حرکت کنند. تف بادهای جنوب صورتشان را به شدت میسوزاند، ولی تحمل میکنند تا به مقصود برسند. توبیرون، تنگه بهرام چوبین، تنگه کافری، اورامانات، دالامپر حالا دیگر برایشان یک نام ساده و توریستی نیست، رؤیایی است که تحقق یافته است.
آنها گاهی در کنار عشایر میخوابند و گاه رمه میچرانند. تجربههایی که لذتهای عمیق سفرشان را میسازد. آنها در چشمه ثریا به دورترین نقطه شمالی دشت بورالان در مرز ایران، ترکیه و ارمنستان میروند. سپس به سمت شهرهای شمالی کشور باز میگردند و به سمت خراسان رهسپار میشوند. سفر آنها پس از ۴۴ روز در آرامگاه فردوسی با شعار «گردش ماجراجویانه و باصرفه در ایران چهار فصل» به پایان میرسد و آخرین عکس سفرشان که در آن مسافت ۱۱۸۰۰ کیلومتر را با گذر از ۱۶ استان کشور و در مدت ۷۵ روز پیمودند، ثبت میشود.
نزدیک به ۲ ماه است آ نها از سفر طولانی و پرمخاطره شان بازگشته اند، ولی هنوز درد را در عضلاتشان حس میکنند. کشیدگی تاندونهای دست که بر اثر گرفتن دسته موتورسیکلت در زمان طولانی و با قدرت زیاد پیش آمده، اکنون به یک درد شیرین و خاطره انگیز تبدیل شده است. سفری که افزون بر هیجان و شگفتی، برایشان مهربانی نیز با خود داشته است. ازغندی میگوید: «در هر نقطه یک نفر پیدا میشد که به ما لطف داشته باشد و در ذهنمان ماندگار شود. خط شرقی، جنوبی و غربی ایران بسیار میهمان نواز هستند و ما این را در همه مسیر سفرمان دیدیم.»
این دو هم سفر در ابتدای سفر تصمیم گرفته اند بارشان بر دوش جامعه محلی نباشد و به همین دلیل سعی میکنند که اسباب خوراک و خوابشان را خودشان تأمین کنند. گاهی اصرارهای میهمان دوستانه بسیار زیاد است و آنها را مجبور به پذیرش میکند. در شهر راسک خاطره مسعود هنوز با آنها همراه است. روی گشاده و فراهم کردن امکانات برای کسی که خودش در سختی زندگی میکند اثرش را روی آنها گذاشته است تا هرجا که مینشینند از دل بزرگ و رفتار کریمانه اش بگویند. در کلیور هم با یک گچ کار برخورد میکنند که بسیار روان شناسانه نیازهای آنها را میفهمد و تأمین میکند. رفتارهای آن مرد که نیاز آنها به سه راهی برق برای شارژ کردن گوشی شان را با کشیدن سیم برق تا نزدیک رختخواب درک میکند، او را در ذهن آ نها ماندگار کرده است.
هیجانات عاقلانه اسمی است که آنها روی نیروی مرموز و پیش رونده وجودشان گذاشته اند. در زندگی معمولی آنها دو آدم آرام هستند که به کارهای خطرآفرین گرایش نداشته اند و در این کار هم سنجیده و حساب شده وارد گود شدند. مرتضی و احسان امنیت سفرشان را خوب توصیف میکنند.
آنها در این سفر فقط یک مرتبه مورد سرقت قرار گرفتند که نام شهر را نمیبرند. در همه مسیر موتورها را با وسایل محافظتی مهار کرده یا به افراد بومی سپرده اند. مسیرهای صعب العبور گاهی موتورشان را زمین زده است، ولی آنها در طول تمریناتشان حتی آموخته اند که در زمین خوردن چه کنند که آسیب کمتری ببینند. موتوری که حدود ۱۳۰ کیلو وزن و ۷۰ کیلو بار دارد، از زمین کندنش به همین راحتی نیست. احسان میگوید: «یکی از بهترین لحظههای سفر که برایم دلنشین شد زمانی بود که هرکدام از ما زمین میخوردیم و دیگری به کمک میآمد. حس شیرین حمایت را داشتیم که دلمان را گرم میکرد.»
رد شدن ماشینهای سنگین و ایجاد تونل باد دشواری دیگر سفر با موتور است که راکب باید تمام توجه اش را برای عبور از آن متمرکز کند. با همه این مخاطرات، تحلیل مسیر در این سفر بسیار به کمک آنها آمده است. گاهی مجبور شده اند وسایلشان را چال کنند تا بارشان سبکتر شود و بتوانند از مسیرهای کوهستانی یا سخت عبور کنند. تحلیلهای جزئی و ریز بسیار از مخاطرات سفر آنها کاسته است.
هماهنگی آنها با یکدیگر و دریافت کدهای همسفر در موقعیتهای حساس به فریادشان رسید. آنها بر اثر تجربه دریافته بودند که برای ادامه سفر باید انرژی شان را مدیریت کنند تا کیفیت سفر را فدای کمیت آن نکنند. به همین دلیل متوسط ۲۰۰ کیلومتر را با سرعت ۷۰ تا ۹۰ در هر روز پیمایش کرده تا بتوانند سفر را به پایان برسانند. احسان و مرتضی همچنین همه ملزومات سفر را جداگانه فراهم کرده بودند تا هر اتفاقی، دیگری را از راه نیندازد. آنها عهد بسته بودند که اگر یک نفر از آنها نتوانست مسیر را ادامه بدهد دیگری هدفشان را دنبال کند و آن را به پایان برساند. مسیری که در پایان با یکدیگر به پایان رساندند.