همیشه از قدیم جملهای مشهور را از زبان زائران امام رضا (ع) شنیده بودم. همه یک صدا میخواندند که «پنجره فولاد رضا برات کربلا میده» اگر میخواهی توفیق زیارت امام حسین (ع) نصیبت شود، خالصانه به درگاه ملکوتی حضرت رضا (ع) وارد شو و با دلی سوزان و اشکی جاری خواسته ات را بگو تا راهی سرزمین عشق شوی.
در منابع حدیثی نیز روایتهای بسیاری از امام رضا (ع) درباره فضیلت زیارت سیدالشهدا (ع) نقل شده است. نقل است که امام (ع) به ریان بن شبیب فرمود: «ای ابن شبیب! اگر برای چیزی گریان شدی، برای حسین (ع) گریه کن.» در ادامه فرمودند: «اى پسر شبیب! اگر بر حسین علیه السلام گریه کنى، تا اشک هایت بر گونه هایت روان شود، خداوند هر گناهى که کردى، از کوچک و بزرگ و کم و زیاد، میآمرزد.».
اما ۲ سال است که به علت شیوع ویروس کرونا این توفیق از همه عاشقان سلب شده است. ۲ هفته پیش از اربعین حسینی (ع) دوباره دلم هوایی کربلا شد، اما به ذهنم خطور نمیکرد که به این سفر بروم. چندروز بعد یکی از دوستانم از من خواست تا تصویر گذرنامه ام را برای ستاد اربعین ارسال کنم تا برای تلاوت قرآن با کاروان قرآنی راهی کربلا شوم. روز قبل از حرکتم به حرم مطهر مشرف شدم تا قبل از سفر زیارتی کنم. دوباره این نوا به گوشم رسید وقتی که عدهای مقابل پنجره فولاد حضرت با صدایی بلند میخواندند که «پنجره فولاد رضا برات کربلا میده»
روز اربعین وارد بین الحرمین شدم. عاشقان حرم حسینی از گوشه وکنار به این شهر آمده بودند تا در کربلا بیتوته کنند. از بزرگی شنیده بودم که قبل از زیارت امام حسین (ع) به حرم حضرت عباس (ع) برو تا اجازه زیارت مولا را از برادر بزرگوارشان بگیری. آرام آرام به سمت بارگاه قمربنی هاشم (ع) حرکت کردم. کفش هایم را به کفشداری تحویل دادم و وارد شدم.
صدای عزاداری زائران در حرم پیچیده بود. من نیز همراه این سیل عاشقان به سمت ضریح حرکت کردم و از دری خارج شدم. همان جا ایستادم تا زیارت اربعین را بخوانم. به ناگاه نگاهم به سردر حرم افتاد. «باب علی بن موسی الرضا (ع)» انگار نباید فراموش میکردم که اگر در این مکان مقدس ایستادم، لطف و رأفت امام رئوف شامل حالم شده است.
پس از اربعین به سمت نجف حرکت کردم. از خیابان مقابل حرم امیرالمؤمنین (ع) که بخشی از قبرستان وادی السلام در آن قرار داشت، آرام آرام به سمت حرم حرکت کردم. این قبرستان از قبرستانهای بزرگ دنیاست و از زمان حضرت آدم در این مکان انسانهایی مدفون شده اند. مزار پیامبرانی، چون هود و صالح را در سمت چپ مسیر مشاهده کردم و اندکی جلوتر مزار عارف بزرگ مرحوم آیت ا… سیدعلی قاضی طباطبایی را در سمت راست.
وقتی به مزار شیخ طوسی، اندیشمند بزرگ قرن ۴ هجری رسیدم، نوای اذان مغرب در حرم پیچید. به سمت حرم رفتم و کفش هایم را تحویل دادم. دوباره همان اتفاقی که در حرم حضرت عباس (ع) برایم افتاد، تکرار شد. نگاهم به سردر بارگاه امام (ع) افتاد. «باب علی بن موسی الرضا (ع)» بهت زده شدم. حرم حضرت علی (ع) درهای مختلفی دارد و من به صورتی اتفاقی از این در وارد شدم. نوای زائرانی که مقابل پنجره فولاد امام رضا (ع) شعری را میخواندند، دوباره در ذهنم مرور شد.
«پنجره فولاد رضا برات کربلا میده» لبخندزنان این بیت را خواندم و وارد حرم شدم. دست بر سینه نهادم و گفتم «السلام علیک یا ابالحسن، یا علی بن موسی (ع)»، اما اینجا که حرم امام رضا (ع) نیست. اینجا بارگاه مولی الکونین، امام الثقلین، علی بن ابی طالب (ع) است. دوباره سلام را تکرار کردم. زیارت پدر مهربان ما، امام علی (ع)، با یاد فرزند رئوفش، امام رضا (ع)، لذتی دیگر دارد.