نسبت را اگر نه از نظر نسب، به وصف صفت باید ایجاد کرد، والا «بنوت» ما با امام، محقق نمیشود. وقتی میتوانیم خود را فرزند امام بدانیم و به روایت نبوی حضرت رسول (ص) استناد کنیم -که درباره خود و امام علی (ع) فرمود: ان و علی ابوا هذه الامه- که بتوانیم نسبت خود را تعریف کنیم. نسبت خونی که همه گیر نیست و اختیاری و انتخابی و اکتسابی هم نیست، لذا فقط یک راه میماند که برای همه و همیشه باز است و آن اینکه به وصفِ صفت و رفتار و عمل، این نسبت را ایجاد کنیم. این مرحله که اثبات شد و به تثبیت رسید، میتوانیم خود را در شمار وراث امام بدانیم.
وارث هم از ماترک پدر ارث میبرد و، چون به احصای داشتهها بپردازیم، درخواهیم یافت که وارث امام رضا (ع)، به میراث برنده رأفت، ادب گفتگو، اندیشه، کرامت، تکریم، انس و همه صفاتی است که برای ایشان برمی شماریم. صفاتی کاربردی و انسان ساز که برای همه عصرها و نسلها نیز کاربردی و گره گشا، باقی میماند، آن هم بسان سکه رایج و پرارج و قربی که در بازار اخلاقی و انسانی و تربیتی، ارزشی در افزایش دارد و دیگر ملل و نحل هم اگر خواهان ترقی و تعالی هستند، باید به این سکه دادوستد را تجربه کنند.
اندیشمندان اگر خواهان گسترش نظریه خود هستند، باید به سبک حضور فاخر امام رضا (ع) در عرصه مناظرات اقتدا کنند و ادبی را که حضرت ایشان به کار میبستند، سرلوحه گفتها وگوها با طرف مقابل قرار دهند. آحاد جامعه که زیستن به قاعده مهر و مهربانی را میپسندند، رأفت و مهر به کمال رسیده را در آستان امامی خواهند یافت که همه سفره نشین رأفت و کرامتش بودند، بی آنکه میان شاه و گدا فرقی باشد، بی آنکه فضل بن سهل، وزیر متبختر مامون، بیش از غلام سیاه، تکریم شود.
باری، با اتصاف به این صفات کریمه است که میتوانیم به نام حضرت رضا برای خویش شناسنامهای بسازیم که نه فقط در این دنیا که در آخرت نیز، سجلی معتبر باشد. این سجل هم در ثبت احوالی مستند میشود که تابلوی «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لاَ مَعَ غَیْرِکُمْ» داشته باشد. (و در عمل ثابت کنیم که؛ «پس با شما هستم، نه با غیر شما.» با ایشان بودن امروز، چون «ایمان» معنا میشود.) همان که مولا علی (ع) در حکمت ۲۱۸ نهج البلاغه در شرحش فرموده اند: «الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ که به قلم استاد بزرگ، شهیدی، چنین معنا میشود: «ایمان، شناختن به دل است و اقرار به زبان و با اندامها بردن فرمان.» نمیشود به زبان «لاَ مَعَ غَیْرِکُمْ» خواند، اما در عمل، چون «غیر» رفتار کرد که اگر این شدنی بود، مامون خود از ستارههای درخشان میشد نه اینکه به لعن ابدی گرفتار آید.
او در زبان، «معکم» میخواند، اما در عمل، خودش همان «غیر»ی بود که دیگران را هم به خویش میخواند. امتداد «معکم» تا همیشه، «ماموم» امام شدن است، والا «مامون» با هزار ادعا هم که بیاید، در مواجهه با آفتاب معرفت حضرت شمس الشموس، نقاب خواهد انداخت.
«ماموم»، اما بر هندسه نماز زیست و به همین قاعده هم رفتار خود را با «امام» تنظیم میکند. در قیام با اوست و در قعود نیز. به هنگام قنوت، دستان خویش را با امام بالا میبرد و برای عالم و آدم خیر میطلبد و در رکوع و سجود هم با اوست و سلام نماز را هم با امام میگوید. بعد از نماز هم به راه خود نمیرود، بلکه در مسیری پا میگذارد که امام، «صراط مستقیم» بخواند.
از این مسیر است که به حیات طیبه میرسد؛ همان که در کلامی منسوب به حضرت سیدالشهدا (ع) به دو شاخص، برای همیشه، ماندگاری انسان را تضمین میکند: «انما الحیاه عقیده و جهاد». این گونه است که در نبود رابطه نسبی، میتوان و حتی باید به خویشاوندی صفتی رسید و در میان فرزندان امام، صاحب نام و جاه و جایگاه شد. در این جایگاه است که عنوان پرمفهوم «وارث» معنا مییابد و انسان را به ساخت دنیا چنان توانا میکند که آخرتی آباد و ابدیتی بشکوه و شکوفا نیز درپی داشته باشد.