«نفوذ» کلیدواژهای است که تا به زبان آید، ناگزیر هشتم شهریور و فاجعهای را که برای «بی آینده کردن نظام» رخ داد، به ذهن میآورد؛ مسئلهای که پرداختن به آن از اقتضائات اولویت دار انقلاب است. آن روز با نفوذدادن یک عنصر تشکیلاتی به بدنه مدیریتی و امنیتی نظام، ضربهای بزرگ به ما زدند. امروز هم به آن خط نظر دارند و اگر به فرض، نفوذ عنصر تشکیلاتی هم ناممکن بنماید، باز خط نفوذ در قامت یک کنش تلاش خواهد کرد که خود را به ما تحمیل کند؛ کنشی که رهبر فرزانه انقلاب، بدل آن را در کلامی راهگشا برای اعضای دولت سیزدهم چنین تبیین کردند: «انقلابی بودن حتما باید با عقلانیت و اندیشه ورزی و خردمندی همراه باشد و این شیوه جمهوری اسلامی از آغاز بوده است.»
با این نگاه میتوان گفت راه بستن بر انواع نفوذ نیازمند عقلانیت مؤمنانه است. با این توانمندی است که میتوان راه را بر ایجاد هشتمشهریورها و هفتمتیرها بست. با شاخص ساختن از عقلانیت است که میتوان انقلابیون را درجه بندی کرد. در این درجه بندی است که نام رجایی و باهنر مثل آفتاب میدرخشد، چه اینکه اگر بخواهیم برای دوگانه به وحدت رسیده «انقلابی و عقلانیت» مثال به تجسم رسیده بزنیم، بیگمان شهید محمدعلی رجایی یکی از نمادهای تام وتمام و تصویر روشن این تصور خواهد بود؛ هم او که امام خمینی (ره) درباره اش چنین گواهی داد: «رجایی عقلش بیشتر از علمش بود.»
باهنر نیز ساختار شخصیتیای چنین داشت. انقلابی بود و عاقل. خردمند بود و آتشی در نهاد جان داشت که ناآرامش میکرد در زمین طاغوت. او و رجایی از یک جنس بودند. مطالعه در زندگیشان میگوید آنان «عاقل انقلابی» بودند. عقل آنان را به حضور در میدان انقلاب کشاند، آن هم نه فقط عقل معاداندیش و عدالتباور که عقل حسابگر هم امضایش پای کارنامه تلاش رجایی و باهنر و هم اندیشانشان پررنگ بود.
به حساب وکتاب هم نتیجه این میشد که برای قدفرازکردن و رساندن وطن به جایگاه بایسته باید فرش را از زیر پای طاغوت کشید. این منطق عقلانی نهضت بود که نحلههای فکری گوناگون بدان رسیده بودند. هرچه بیشتر تأمل میکردند، اصرارشان بیشتر میشد و به واقع هرکه عاقلتر بود، انقلابیتر هم میشد. میدید و محاسبه میکرد که برای برون رفت از روزگاری که بود، «باید» انقلاب میشد. بعد از پیروزی هم رجایی و باهنر انقلابی عاقل بودند، چون میدانستند نگهداری حاصل جهاد و شهادت به جز با خردورزی مؤمنانه میسر نیست.
هیچ جا هم بدون این عنصر که پیامبر درونی انسان هم نام گرفته است، به مقصود دست نیافته و به مقصد نرسیده اند. ما هم نمیتوانیم برسیم مگر با عاقلانه و انقلابی رفتارکردن. این گونه است که میتوان راههای نفوذ را بست. میتوان ظرفیتهای موجود را فعال و زایا کرد. میتوان امید به فردا را در دلها فزونی بخشید. باری هشتم شهریور این درس را به ما میدهد که باید عاقلانه و هوشمندانه مراقبت کرد تا دشمنان نتوانند از احساسات پرشور ما کوچه باز کنند و خود را به هدف خویش برسانند. امروز به جرئت میتوان گفت آن کس را میتوان انقلابیتر دانست که عاقلانهتر رفتار کند، همین!