برگزاری سیزدهمین جشنواره سرود رضوی با بودجه ۵ میلیارد تومانی جشنواره سراسری سرود رضوی، فرصتی برای تقویت ساحت‌های تربیتی مشهد میزبان جشنواره ملی سرود رضوی می‌شود حمایت دانش‌آموزان مشهدی از کودکان غزه در صحن قدس حرم رضوی تأکید رئیس سازمان هیئت و تشکل‌های دینی کشور بر راه‌اندازی پایگاه‌های نهج‌البلاغه‌خوانی در مساجد آستان مقدس امام‌حسین(ع) فراخوان «نهمین همایش علمی بین‌المللی زیارت اربعین» را منتشر کرد + جزئیات تبعیض عربستان در دادن سهمیه حج به کشورها طرح جایگزین زندان با محوریت مساجد در انتظار دستورالعمل جدید روایت شکل‌گیری چایخانه‌های حرم امام رضا (ع) + فیلم مهرواره «هوای نو» برای نخستین بار در سطح بین‌المللی برگزار می‌شود اعزام ۲ حافظ قرآن کریم از ایران به مسابقات بین‌المللی قرآن کریم لیبی تجمع دانشجویان دانشگاه امام رضا (ع) در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی و حمایت از مردم مظلوم غزه سند تحولی جامع بنیاد شهید و امور ایثارگران تدوین می‌شود تقدیر مدیر حوزه‌های علمیه از ویژه برنامه‌های افطار در شبکه سه سیما مدرس قناعت و خلوص و دل‌سوزی | یادی از مؤسس مدرسه علمیه موسوی‌نژاد در مشهد چگونه نماز را صحیح بخوانیم؟ | ۱۲ باطل کننده نماز را بشناسید ممنوعیت ورود به مکه برای دارندگان ویزای غیر حج از اردیبهشت ۱۴۰۴ درس‌هایی از نهج‌البلاغه | آزادگی ضرورت تبیین معارف علوی و آموزه‌های نهج البلاغه در مدارس توسعه دامنه فریضه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، در بستر جشنواره مفلحون
سرخط خبرها

لایق وصل تو که من نیستم

  • کد خبر: ۸۳۲۳۴
  • ۱۷ مهر ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۳
لایق وصل تو که من نیستم
محمد امانی - نویسنده

به گزارش شهرآرانیوز؛ ۳۰ سال پیش رؤیای پدرم با خرید خانه‌ای در مشهد به حقیقت پیوست؛ خانه‌ای یک طبقه با متراژی مناسب برای خانواده‌ای پنج نفره. خانه مان چندان نزدیکی به حرم مطهر نداشت، اما اگر غروب‌ها روی بام می‌رفتی و کمی به سمت جنوب غرب می‌چرخیدی، تلألو‌ی گنبد حرم به وضوح دیده می‌شد.

تخت چوبی کهنه‌ای از ساکنان قبلی به جا مانده بود که پدرم رو به حرم تنظیمش کرده بود و تماشای گنبد و گلدسته آقا بخشی جدانشدنی از تمام غروب‌ها بود، اما این خوشی چندان ادامه نیافت و با گسترش عمودی شهر، تیرآهن و خشت و سیمان ما را از دیدن آن پرتوی نورانی محروم کرد.

جمعه سردی بود که با صدای مهیبی از خواب پریدم. منشأ صدا از کوچه بود. از پنجره نگاهی به کوچه انداختم و کامیون غول پیکری را دیدم که بار آجری را درست جلوی در خانه ما خالی کرده بود. سه ماه بعد ما صاحب یک خانه دوطبقه بودیم و پدرم باز می‌توانست بر روی تخت کهنه بنشیند و با چشمانی تر، نگاهش را بدوزد به گدسته‌های حرم.

شهر، اما خیال بازایستادن نداشت و هر روز آجری تازه، دیواری می‌شد میان زیارت پدرم. اما او هم خیال پا پس کشیدن نداشت. در آن چندسالی که تا بازنشستگی اش مانده بود، تمام عصر‌ها سوار اتوبوس شد و به زیارت رفت. پاداش بازنشستگی را که گرفت، وقتش بود که نقشه نهایی را اجرایی کند. یک جمعه معتدل بهاری تیغه لودری، خانه کهنه مان را ویران کرد و شش ماه بعد ما روی همان زمین، صاحب یک خانه سه طبقه بتنی و سنددار شده بودیم. اگرچه برای ساختش پدرم ناچار شد زمین اجدادی اش را بفروشد، دیدار عاشقانه غروب‌ها هر ضرری را به منفعت تبدیل می‌کرد.
حالا پدرم می‌توانست از طبقه همکف دکمه آسانسور را فشار بدهد و درست جلوی تخت چوبی کهنه که به طرز عجیبی هنوز پابرجا مانده بود، بنشیند و به امام رئوف سلام بدهد.

اما شهر خیال پایان دادن به جنگ نابرابر با پیرمرد را نداشت. در کمتر از دو سال پشت بام خانه پدری زیر انبوهی از ساختمان‌های بلندتر و مرتفع‌تر ماند و برای پیرمرد دیگر رغبت و قوتی نمانده بود تا بجنگد. آن تخت کهنه هم زیر باد و باران چندساله از بین رفت. حالا فقط غروب‌های جمعه فرصتی می‌شد تا پدر را به زیارت ببریم.

در تولد هفتادسالگی اش یک گوشی تلفن هوشمند برایش خریدیم. ابتدا رغبتی به آن نداشت و دلسوزانه می‌گفت که نباید برایش آن قدر هزینه می‌کردیم و همان گوشی قدیمی برایش خوب بوده است. اما پس از گذشت چند هفته، چنان با گوشی تلفن انس گرفته است که باورمان نمی‌شود. حالا هروقت دلتنگ حرم می‌شود، یکی از چند نرم افزاری را که تمام صحن‌ها و رواق‌ها و ضریح حرم را به صورت آنلاین نشان می‌دهد، تماشا می‌کند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->