آیا هر روز از مشکلات زندگی مشترکتان با همکارتان حرف میزنید؟
آیا به هر بهانهای دوباره دعواهای خانوادگی قدیمی را بازگو میکنید؟
آیا همه دوستان و اطرافیانتان از مشکلات شخصی و کاری شما خبر دارند؟
برای خیلیهایمان پاسخ مثبت است. از ابتدای صبح تا لحظه خواب، به هر بهانهای از بدبختیهایمان یاد میکنیم و ظلمی را که بر ما رفته است برای دیگری شرح میدهیم و تنها با همین یک ویژگی اخلاقی میتوان اطمینان داد که بعید است دیدگاه مثبت و زندگی شاد به سراغ ما بیاید.
جایی نوشته بود «صحبتکردن درباره مشکلات شخصی بزرگترین اعتیاد ماست.» و این اعتیاد بین زنان بسیار مشهود است. احساسهای دردناک فراواناند و تجربه آنها به من و شما پیام میدهند که چیزی در جایی نادرست است، اما این خودمان هستیم که انتخاب میکنیم در رویارویی با این احساسات چه کنیم.
همیشه فرصت برای صحبت از دردها و رنجها را داشته و از آن به قدر کافی بهره گرفتهایم. اکنون زمان آن رسیده است که از شادیهایمان صحبت کنیم.
مسئله اینجاست که مرور و تکرار رنجها و غمها نهتنها حال ما را بهتر نمیکند بلکه احساس تلخ اولیه را در ما بیدار خواهدکرد. به جای تکرار بیهوده باید کاری کنید. شاید مشکل را حل نکنید، اما به محض شروع کوچکترین تلاش، حس بهتری مییابید. به این ترتیب، به محض اینکه ضمیر ناخودآگاه شما باور کند امید بازگشته است، حس خوب را به شما خواهد داد. این یعنی حس شادی و مثبتنگری.
بخش زیادی از مشکلات کنونی زندگی ما به همت نیاز دارند و تلاش برای تغییر. این در حالی است که گفتن از مشکلات خود و شنیدن مشکلات دیگری باعث میشود تصور کنیم اوضاع همه همین است و چارهای نیست. صحبتکردن مداوم از مشکلات اگر برایتان عادت شود، اثر منفی خواهدداشت و ضمیر ناخودآگاهتان هربار با احساسات بد، مجازاتتان خواهد کرد.
در مقابل، حتی تصمیم به عمل کردن و شروع به تغییر وضعیت را بهتر خواهدکرد هرچند مشکل هنوز برطرف نشدهباشد. آنها که کمتر از دردهای خود سخن میگویند انگار آستانه تحمل بیشتری دارند. شاید به همین جهت باشند که میگویند دستورالعمل زندگی شاد منحصربهفرد است، زیرا مشخص نیست تکرار غمها چه بلایی سر روح و روان هرکدام از ما میآورد. کمی سکوتکردن یا کمتر سخن گفتن از بدیها، تمرین فردی لازم دارد و ارادهای برای شروع مثبتاندیشی.