حتما شنیده اید که مدیران صنایع میگویند کار هست، اما کارگر نیست. شاید این موضوع برای دست اندرکاران بازار کار کمی عجیب به نظر برسد، اما زمانی که پای صحبت صنعتگران و مدیران کارخانهها بنشینید، خواهید دید که این موضوع به تدریج درحال تبدیل شدن به یک معضل است.
اما ماجرا چیست؟ این ماجرا دو واقعیت و محور مهم در دل خود پنهان دارد؛ نخست اینکه در بسیاری از بنگاههای تولیدی، میزان دستمزد مطابق قانون کار است و این حقوق به دلیل کم بودن پاسخگوی حداقلهای مخارج روزمره خانوادههای کارگری نیست.
ازاین رو، شاهدیم که بیشتر کارگران مدتی مشغول به کار میشوند، اما خیلی زود کار را که معمولا با شرایط سخت هم همراه است، رها میکنند.
موضوع بعدی این است که پیداکردن نیروی کار ماهر این روزها برای خیلی از بنگاههای صنعتی کیمیاست، زیرا خروجی نظام آموزشی مبتنی بر ویژگی و نیاز بازار کار نیست.
به هرحال تا پیش از این، کمبود نیروی کار برای بنگاههای تولیدی صرفا مختص کشورهای پیشرفته بود؛ جوامعی پیر از نظر جمعیتی که در آن تولید زیاد و تقاضا برای نیروی کار بسیار زیاد است. اما در کشورمان اوضاع به این شکل ترسیم شده است که کار داریم، بیکار هم داریم، اما کارگر پیدا نمیشود!
یافتهها نشان میدهد که اکنون هیچ واحدی کمتر از پایه حقوق تعیین شده به کارگران پرداخت نمیکند و حتی به دلیل کمبود نیروی کار، بیشتر واحدها مبالغی را میپردازند که از پایه حقوق اداره کار نیز بیشتر است.
این درحالی است که برخی از این کارخانهها به کارکنانشان پاداش تولید هم میدهند، اما سنگینی کفه مخارج و مشکلات معیشتی باعث شده است کارگران تمایل زیادی به کار در کارخانه نداشته باشند، زیرا زندگی آنها با حداقل حقوق نمیچرخد. بنابراین، مجبورند به کارهای آزاد و دلالی روی بیاورند تا از پس هزینههای زندگی شان بربیایند.
از سوی دیگر شرایط جامعه در سالهای گذشته باعث ایجاد فعالیتهای واسطهای و مشاغل کاذبی شده است که افراد را یک شبه پولدار میکند. به عنوان مثال، فردی را در نظر بگیرید که از خرید و فروش یک دستگاه خودرو آن هم در یک روز، ۱۰ میلیون تومان سود کرده باشد.
اکنون پرسش این است که با این وضعیت قیمتها و هزینههای سرسام آور زندگی، آیا او به کار در محیطهای صنعتی رضایت میدهد؟
بنابراین، به نظر میرسد دستمزدهای کم انگیزه کار را از کارگران به ویژه کارگران ماهر گرفته و آنها را به سمت کارهای غیرتولیدی و گاهی دلال مآبانه کشانده است. درحالی که براساس برآوردهای تشکلها هزینه سبد معشیت کارگری ۱۰ میلیون تومان است و حداقل دستمزد با همه مزایای آن حدود ۴میلیون تومان، پرواضح است که کارگران برای چرخاندن چرخ زندگی شان به سمتی میروند که دردسر کمتر و پول بیشتری داشته باشد.
این موضوع درحالی اتفاق افتاده است که کشورمان اکنون بیش از هر زمان دیگری به کار و تولید برای رونق اقتصادی نیاز دارد. بنابراین، به نظر میرسد برنامه ریزان به ویژه مسئولان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی باید تدابیری بیندیشند که هم چرخ کارخانهها بچرخد و هم چرخ زندگی سربازان جبهه تولید.