شهرآرانیوز؛ رفتن در اشکال مختلف، همیشه دردناک بوده است. چه رفتن معشوق باشد چه مردن نزدیکان و چه رفتن از سرزمین و شهر و وطن. برای هرکسی این قسم اتفاق همواره با چالش همراه است. دل کندن از آدمهایی که به آنها عشق میورزد، خاکی که در آن ریشه دوانیده است، کودکیاش را در آن دفن کرده و کوچهها و خیابانهایی که در آنها خاطره ساخته، همیشه سخت بوده است. روزگار، ولی با روحهای لطیفتر و قلبهای رقیقتر، بیرحمتر است.
شاید، چون میداند که شرقیها احساس لطیفتری دارند، با آنها از این شوخیها میکند. در بین آدمهایی که وطن خود را ترک میکنند، چینی نازک روح هنرمندان، ترک عمیقتری برمیدارند. برای همین است که در غربت، هنری که تولید میکنند، غصهاش غلیظتر و سنگینتر است. غمی که، چون قیر چسبناک و سیاه است.
یکی از همین هنرمندان «عبدا... علوی» شاعر و نقاش، اهل افغانستان است. شعرها و نقاشیهای او به موضوعات مهاجرت، هویت، خاطره و تروما میپردازد.
علوی در چند نمایشگاه گروهی از جمله در شهرهای آدلاید استرالیا و اولریساهام سوئد شرکت کرده است. او همچنین در زمینه طراحی جلد کتاب فعال بوده و تاکنون بیش از ۳۰ طرح جلد برای کتابهایی در زمینه شعر و داستان عمدتا از نویسندگان افغانستان طراحی کرده است.
او که در نمایشگاهی با عنوان «مطرود» مهمان «نگارخانه بنبست» است، در توضیح این نمایشگاه میگوید: مجموعه «مطرود»، به موضوع مهاجرت میپردازد. به لحظاتی سرگردان که تاریکی بر هویت تسلط پیدا میکند.
در این مجموعه از «قیر» به عنوان ماده اصلی در نقاشیها استفاده شده است. قیر را ترجیح میدهم، زیرا به عنوان ردی کوتاه مدت ریتم تپنده خود را زنده میکند. پالت رنگی در اینجا محدود است و تیرگی بر آن قالب است. متریال به عنوان یک توده بیزمان و خاکی عمل میکند که از قبل وجود داشته و پس از آن نیز باقی میماند. برای من این تغییر رنگ نشاندهنده بیگانگی، پوچی و عدم است. حتی با کوچکترین حضور، قیر رنگهای روشن را از حرکت باز میدارد.
برای همین کارهای علوی، تازه است. او به سبک و سیاق اکسپرسیونیسم، توانسته غم و رنجهای خود را بیان کند. این نوع نقاشی به قدری نو و جدید است که شاید شیوه اجرایی منحصربهفردی باشد.
برای تماشای عکسها در سایز بزرگتر بر روی آنها کلیک کنید:
شهناز علیپوری، به عنوان مدیر نگارخانه بنبست و کارشناس ارشد نقاشی دانشکده هنر تهران و عضو انجمن هنرهای تجسمی ایران، در یادداشتی جامع در مورد این آثار مینویسد: «سبک اکسپرسیونیسم، همواره به این نکته تأکید دارد که، فرآیند خلق اثر، بیش ازخود اثر، احساسات هنرمند را نشان میدهد. هنر کُنشی، رفتار هنرمند یا جابهجایی او با اثرش، از ابتدا در تعریف این سبک بوده است. کیفیت شعارگونه رنگ در تولید این آثار، جایگاه خود را به بافت، فرمهای پنهان و احساس، بخشیده است.
گویی هنرمند خود را به شکل رنگی که از دل تاریکی بیرون کشیده بربافتها و فرمهای سخت ریخته است. جبر مسائل اجتماعی-بهخصوص مهاجرت که خود نقاش بدان اشاره کرده- بیانکننده این مطلب است که، هنر در تجربیات شخصی یا گاهی جمعی، در تحولات گوناگون، میتواند ظهور کند. هنرمند چهره کریه مهاجرت اجباری و یا تبعید خودخواسته را با ماسکی سیاهرنگ و فرمهایی قیراندود، به بافتهای ازهم پاشیده مبدل کرده است. قیر بهترین ماده برای چنین بیانی است.
فروماندگی، استیصال، محدود شدن در مکانی که مکان تو نیست و رفتن به جایی که جای تو نیست. به نظر میآید رنگگذاریهای فیالبداهه هنرمند، به شیوه متکی بر تهاجم درونی و بیرونی به شکل تودههای آویخته و تقلیل یافته کنار هم چفت شدهاند. با همان سیاهی که بازتاب فشار شرایط ناعادلانه است و با یورشی به سمت بوم پرتاب شدهاند. تنها هنر است که تا این حد بازتابدهنده نگرانیها، بحرانها و مصایب تسخیر کننده آدمی است. علوی از این ویژگی بهخوبی بهره برده است. کلپوشانی، بیروایتی و بیقیدی به نظر میآید.
اما در دل روایت محدودیتها، جبرها، بیمکانیها و افولها نمایان میشود. هنرمند، قاطع و صریح بر نابرابریهای جهان معاصر خود، با قیر و بوم تاخته است. از سویی تأثیری بیواسطه نیز بر مخاطب همدرد و همرنج یا غافل خود میگذارد. از ویژگیهای دیگر این آثار، نوعی دگرگونی در معنی است که با تضاد چشمگیری نشان داده شده. هنر دغدغهمند، هنر متعهد در جهان بیقید امروز، هرچند اندک میتواند تشویشها و نگرانیهای آدمی را فریاد بزند.»