نگرانی گفتن جمله معروف «با اجازه بزرگترها بله» هنوز از جانش بیرون نرفته بود که پسربچهای دوسهساله را با سرعت روی پایش نشاندند. بچه با زور خودش را از آغوش عروسخانم بیرون کشید که ناگهان از بالا یک بقچه کوچک سبزرنگ روی دامنش افتاد و یک نفر شروع به کل کشیدن کرد.
در میانه این نمایش برای «سبز شدن» دامانش، یک دلشوره تند و تیز مثل زردآبی که تا گلو بالا بیاید و بسوزاند و بازگردد قلبش را سوزاند و به تپش درآورد و یک ترس بزرگ از ذهنش بهسرعت گذشت: اگر بچهدار نشوم!
پدیده ناباروری علاوه بر قلمرو علوم پزشکی، همواره از دید علوم رفتار و اجتماعی نیز بحثبرانگیز بوده است. ناباروری به عنوان یک بحران روانی، استرس زیادی را به زوجهای نابارور، بهویژه زنان وارد و به اشکال گوناگون، سلامت روانی آنها را تهدید میکند.
ناباروری علاوه بر عوامل فیزیولوژیک، با طیف وسیعی از آسیبهای روانشناختی مانند افزایش استرس، اضطراب و افسردگی، تعارض و سرخوردگی، احساس خودکوچکبینی و درماندگی، ناامیدی، گوشهگیری، احساس ناکارآمدی، کاهش کیفیت زندگی، پایین آمدن عزت نفس، اختلال عملکرد جنسی، کاهش سازگاری و مشکلات زناشویی همراه است.
کارکردهای خانوادگی، شغلی و ارتباطی هم از این موضوع متأثر میشوند. از سوی دیگر، مشکلات روحی و روانی زنان ناشی از ناباروری میتواند قدرت باروری آنان را تحت تأثیر منفی قرار دهد.
از نظر اجتماعی، فرهنگی و مذهبی فرزندآوری در ایران اهمیت زیادی دارد. از این رو و با توجه به اهمیت نقش مادری، در بسیاری از نمونههای ناباروری زوجین، انگشت اتهام بیشتر به سوی زنان نشانه میرود.
بانوان بسیاری به همین دلیل در کنار درد جانکاه مادر نشدن رنجهای بسیار دیگری را تحمل میکنند و از آنجا که جامعه و نزدیکان ناتوانی این زنان در مادر شدن را نشانه نقص و نوعی گناه قلمداد میکنند حتی امکان بازگوی اندوه خود را نزد دیگران ندارند.
هزینههای درمان ناباروری در کشور بسیار سنگین است و به دلیل زمانبر بودن، بسیاری از همسران نابارور پس از اندکی از ادامه درمان ناامید یا منصرف میشوند. از زبان برخی زنان نیز شنیده شده است که برای حل این مشکل به روشهای غیرطبیعی مانند مراجعه به رمالها و دعانویسان متوسل و سرکیسه شدهاند.
اما همه آنچه گفته شد به این نکته فرهنگی بازمیگردد که با اینکه فرزندآوری یک موضوع دونفره و وابسته همزمان به زن و شوهر است، چرا جامعه و حتی نزدیکان نتیجه این فرآیند فیزیولوژیک را فقط از زن میخواهند.
با اینکه قانون، فرزندان را متعلق به پدر و به نام خانوادگی او میشناسد، اگر زوجی نابارور باشند، چرا بلافاصله این کاستی را تقصیر زن میدانند؟
بانویی دراین باره میگفت به دلیل مشکل همسرش از مادرشدن محروم مانده است، اما به سبب علاقه به زندگی و شوهرش هرگز نخواسته است نبود فرزند مانع عشق ورزیدنش شود.
اما خانواده همسرش باوجود نظر پزشکان، هنوز پس از سالها او را مقصر این مشکل میدانند و معتقدند اگر زن ضعیف نباشد بدون شک بچهدار میشود!
بانوی دیگری که او هم تاکنون نتوانسته است طعم شیرین مادری را بچشد از پیشنهادهای عجیب مادرشوهرش در قالب دلسوزی میگفت که بارها از او خواسته بود اجازه دهد همسرش زن موقتی اختیار کند و از او صاحب فرزند شود و سپس آن فرزند را از مادرش بگیرند و خودشان بزرگ کنند!
این خانم با نگرانی میگفت: «اگر اجازه دهم، اول اینکه هیچ مادری اجازه نمیدهد فرزندش را از او جدا کنند که من بخواهم بزرگش کنم. دوم، اگر همسرم به مادر فرزندش علاقهمند شود و مرا رها کند چه کنم؟» فرد دیگری هم میگفت ۴۲ سال داشتم که با همسرم که او هم بیش از ۵۰ سال دارد ازدواج کردم.
چند سال است برای صاحب فرزند شدن تلاش میکنیم، اما خدا نخواسته است. خانواده همسرم پیوسته به من میگویند: کی قرار است صدای فرزندتان دلمان را شاد کند؟
هرچه به دوران یائسگی نزدیکتر میشوم دلهرههایم بیشتر میشود. مواردی از این دست را بسیار دیده یا شنیدهایم که ایجاب میکند با اصلاح فرهنگ عمومی، این بار سنگین را از دوش زنانی که با پدیده ناباروری خود یا همسرشان روبهرو هستند برداریم.
اگر نمیتوانیم یارشان باشیم دستکم بارشان هم نباشیم و به جای سرزنشها و اتهامزنیهای بیجا، پرونده فرزندخواندگی را در ذهنشان باز کنیم که روشی «برد-برد» است؛ اگر در این باره بیشتر درنگ و بررسی کنیم.