علیرضا حیدری | شهرآرانیوز - اگر بخواهیم دنبال بیت و شعری در آثار شاعران بزرگ باشیم که با حال وهوای جشن شب یلدا هم خوان باشد، تقریبا به نتیجه نمیرسیم. شاید دلیل اصلی آن هم این باشد که نگاه شاعران به «یلدا» کاملا با این آیین ملی و کهن متفاوت است و از قضا هرجا قرار بوده شاعر از درد و غم و هجران و ظلمت و تاریکی و بدبختی خود بگوید، به سراغ یلدا رفته و یلدا را مثال زده و به استعاره گرفته است.
بااین حال، شب یلدا یا شب چله یکی از جشنهایی است که خوشبختانه هنوز به عنوان میراثی از نیاکان برای ما باقی مانده است و به ویژه به دلیل اینکه مناسبت «شب چله» در فرهنگ و آیینهای عامه همچنان پابرجاست، یلدا توانسته است به حیات خود ادامه دهد؛ چنان که این آیین در خرده آیینهای دیگری مانند؛ هدیه بردن برای عروس و داماد هنوز در میان مردم جاری است.
اما برخلاف آیینها که شادمانه است، بازتاب «یلدا» در شعر شاعران، از دیرباز رنگ و بویی غمگنانه دارد و به گونهای سوگمندانه در کلام شاعران نشسته است. برخی شاعران به دلیل طولانی بودن این شب که باعث میشود خورشید دیرتر طلوع کند و روشنایی را به زمین بازگرداند، «یلدا» را مسبب ظلمت و تاریکی و تیرگی میدانند و نکوهش میکنند و گاه کنایههایی سیاسی و غیر آن هم در دل این ابیات میتوان جست:
صحبت حکام ظلمت شب یلدا ست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
حافظ
از این رو، شاعران شب یلدا را شبی ملال آور میدانند که غم میافزاید و حزن و ناراحتی را موجب میشود:
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
محتشم کاشانی
بر آیای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سعدی
همه شبهای غم آبستن روز طرب است
یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند
خاقانی
و گاه شاعر با نگاهی همراه با غیظ به «یلدا» نگاه میکند:
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
امیر معزی
با این نگاه است که شب هجران و دوری از معشوق را هم به شب یلدا تشبیه کرده اند و شاعران هنگام نالیدن از فراق یار، یلدا را به استعاره گرفته اند:
شب هجرانتای دلبر شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
اوحدی مراغهای
من از روز جزا واقف نبودم
شب یلدای هجران آفریدند
فروغی بسطامی
اگر زلف یار را هم به یلدا تشبیه کرده اند، هم به اعتبار درازی شب بوده است و هم تیرگی و ظلمت:
شب یلداست هر تاری ز مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمیبینم، خود این شبهای یلدا را
سلمان ساوجی
با زلف تو قصهای است ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
عبید زاکانی
ز ظلمت شب یلدای زلف خویش مرا
به نور طلعت رخشنده روشنایی بخش
ابن حسام خوسفی
زلف ماتم دیدگان را شانهای در کار نیست
دست کوته دارای مهر از شب یلدای من
صائب
و خلاصه شاید فردوسی برای فرار از همین غم است که میگوید:
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می