اسطوره‌های شاهنامه فردوسی؛ عامل شکست دشمن در جنگ شناختی تمدید نمایش «بازیگر سایه‌ها» با بازیگران دارای اوتیسم و سندرم داون سریال «جزر و مد» دوباره توقیف شد سینما کارت برای دانشجویان و دانش‌آموزان در راه است قسمت جدید «مرد عنکبوتی» با عنوان «روز نو» منتشر می‌شود + تاریخ اکران اکران مردمی «فرمانروای آب» در مشهد | انیمیشنی با محوریت امام زمان(عج) و پیام ایستادگی + فیلم جشنواره بین‌المللی «دولت عشق» در قونیه برگزار خواهد شد اشک‌های محسن ابراهیم‌زاده در خاکسپاری بادیگاردش + عکس زمان آغاز دور جدید کنسرت‌نمایش «بتهوون» مشخص شد چرا زمان تولید فیلم «آنچارتد ۲» عقب افتاد؟ + خلاصه داستان و بازیگران دیکاپریو شریک جنایات نتانیاهو شد! جذب نوازنده برای «ارکستر سازهای ایرانی» + فراخوان مرتضی بریری، دبیر جشنواره «کتاب و رسانه» شد روایت‌های متفاوت از دلایل پخش‌نشدن گفت‌وگوی عراقچی و جواد موگویی فیلمی از زندگی زلاتان به آنتن شبکه نمایش رسید نمایش آیینی مثنوی سرخ در مشهد اجرا می‌شود + پوستر ۱۰ شب روایت مقاومت و هنر آیینی در نجف اشرف با اجرای هنرمندان مشهدی
سرخط خبرها

پسرم به فدای علی‌اکبر حسین (ع)

  • کد خبر: ۹۵۹۵۵
  • ۲۶ دی ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۶
پسرم به فدای علی‌اکبر حسین (ع)
انیس جواهری یگانه - مادر شهید سیدعلی توکلی

سیدعلی فرزند سوم و اولین پسرمان بود که سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد. آن زمان ساکن کوچه کربلا در خیابان تهران بودیم. در دوران بارداری و شیردهی سعی می‌کردم همیشه با وضو و درحال ذکر باشم. زمانی که امام‌خمینی (ره) فرمودند سربازان من در گهواره هستند، سیدعلی شش‌هفت‌ماهه بود، اما اصولا بچه‌ای که بناست به شهادت برسد، از همان اول معلوم است.

از حدود سه‌سالگی فهمیدیم طور دیگری است، رفتارش اصلا بچگانه نبود و حتی یک‌بار نشد که مرا عصبانی کند.

احترام ویژه‌ای برای من و پدرش قائل بود. خیلی وقت‌ها شام نمی‌خورد و آن را برای یتیمان محله می‌برد. پیش از هفت‌سالگی با پدرش به مسجد پنج‌تن می‌رفت، قرآن را با صوت و لحن می‌خواند و اذان می‌گفت.

حدود ۱۰ سالش بود که روزه می‌گرفت. پدرش همیشه در جمع‌کردن اقوام و دورهمی‌ها پیش‌قدم بود. سیدعلی هم به او رفته و صله‌ارحامش زبانزد شده بود. خیلی مخلصانه عمل می‌کرد و مدام می‌گفت مادر دعا کن شهید شوم. از سال ۱۳۵۶ که عضو گروه‌های مردمی شد، فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی‌اش اوج گرفت.

پسرم به فدای علی‌اکبر حسین (ع)

در راهپیمایی‌ها من هم همراه پسر و همسرم حضور داشتم، اما در کل هروقت بیرون می‌رفت، نگران نبودم و با تمام وجود او را به خدا می‌سپردم و توکل داشتم. وقتی هم می‌خواست جبهه برود، به‌راحتی همراه پدرش برگه رضایت را امضا کردیم و سال ۱۳۶۰ اعزام شد. دفعه آخر که می‌خواست به جبهه برگردد، ۳ دفعه از من خداحافظی کرد و خواست زیر گلویش را ببوسم.

بعد هم گفت: مرا به خدا بسپارید و اگر اتفاقی برایم افتاد، ناراحت نشوید. شب شهادتش خواب دیدم از من می‌پرسند چه خبر از علی‌جان؟ گفتم نمی‌دانم. گفتند علی تو شهید شد. دست‌هایم را بالا بردم و گفتم به فدای علی‌اکبر حسین (ع)، الهی شکر که نخودی در دیگ سیدالشهدا (ع) انداختم. بعد هم که در واقعیت، خبر شهادت و پیکرش آمد، اصلا ناراحت نشدم، زیرا خدا خودش داد و در راه خودش برد و چه سعادتی از این بالاتر.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->