«بدون قرار قبلی»
کارگردان: بهروز شعیبی
فیلمنامهنویس: مهدی تراببیگی و فرهاد توحیدی
تهیهکننده: محمود بابایی
خلاصه داستان: یاسمین به سن و سال پسر شش سالهاش بوده که به آلمان (برلین) مهاجرت کرده و حالا با مرگ پدر، ناچار است پس از سی سال به ایران بازگردد. پسرش دچار اوتیسم است و این سفر را برایش دشوار میکند. یاسمین شناختی از پدرش ندارد و بیش از آن میراثی که پدر برایش گذاشته، باعث تعجب او میشود. اقامت کوتاه و ناخواسته او در زادگاه پدر و دیدار با کسانی که پدرش را میشناسند، یاسی را به درک تازهای از انسان و مفهوم مرگ میرساند.
بازیگران: پگاه آهنگرانی، مصطفی زمانی، صابر ابر، الهام کردا، امین میری، حامی ترابی، رضا صابری
بهروز شعیبی در برنامه رادیویی «پرانتز باز» درباره فیلمنامه این فیلم که با نگاهی به یکی از داستانهای مصطفی مستور نوشته شده است، گفته است: قصه «بدون قرار قبلی» از فروردین ۱۳۹۹ برای ما شروع شد. جلسات زیادی حتی با فیلمنامهنویسها و اساتید مختلف داشتیم و روی قصه حرف زدیم... ما سراغ طرحهای مختلف رفتیم و لطف خدا به یکی از داستانهای استاد مصطفی مستور رسیدیم و این ایده جالبی شد که با خط اولیه ایده و تمی که ما در ذهنمان بود پیوند میخورد. ما از آقای مستور اجازه گرفتیم و به عنوان مشاور فیلمنامه در کنار ما بودند. آقای فرهاد توحیدی که از اول همراه بودند و یک نویسنده جوانی به نام آقای مهدی تراب بیگی مشغول نگارش شدند.
شعیبی درباره سختی تصویربرداری فیلم «بدون قرار قبلی» در لوکیشنهای متلف گفته است: بخش عمدهای از فیلمبرداریمان در شهر مشهد بود و من خیلی خوشحال هستم که دو ـ سه نفر از بازیگران خیلی خوب و قدیمی مشهد هم در این فیلم بازی کردند از جمله استاد رضا صابری که همه مشهدیها و بچههای تئاتر با ایشان آشنا هستند. ... «بدون قرار قبلی» به نسبت خیلی از کارها، خیلی فیلم سختی بود. معمولاً فیلمها در یک شهر متمرکز هستند ولی ما در برلین، تهران و مشهد فیلمبرداری داشتیم، و تا تایباد یعنی تا سرزمین زیبای خواف و نشتیفان فیلمبرداری داشتیم. همانطور که این کار در فیلمنامهاش به ظاهر ساده بود ولی در اجرا و پرداخت سخت بود، فیلم هم همینطور است.
پنجمین فیلم شعیبی یک جور دعوت به خویش شناسی است. آرام و بی هیاهو، به دور از بحبوحههای پیرامونی، سفال و ساز و خانواده سنتی و دهها عنصر معنایی و بصری دیگر، شاخصههایی از این دعوت هستند که آدم اصلی قصه را به مکث وا میدارد.
داستان فیلم زیادی آشناست (یک نمونهاش "در جستوجوی فریده")، ولی بازی خوب بازیگران (پگاه آهنگرانی با لهجه ظاهرا راحتتر است، و الهام کردا حضوری بسیار شیرین و دلنشین دارد و بازیگران نقشهای فرعی عالیاند) و طراحی صحنهی کیوان مقدم و تصویرهای بسیار جذاب، به این قصهی آشنا ابعادی تازه بخشیده. این شاید بهترین فیلم شعیبی باشد (که عادت دارد زیاد از این شاخه به آن شاخه بپرد). او با انتخاب حضور یک کودک بیقرار در قصه عملا کار خودش را بسیار دشوار کرده، ولی همین قصهی تخت و قابل پیشبینیاش را غنا بخشیده. فیلم بیش از آن که تماشاگرش را درگیر "بعدش چه میشود؟ " کند، او را درگیر حس صحنهها میکند. نتیجه این که اگر در کلیت قضاوتش کنیم (یا اگر به جای دیدن فیلم، دربارهاش بشنویم)، ممکن است سربلند بیرون نیاید (یا از دیدناش منصرف شویم). ولی خود فیلم زیباست و آدم را قانع میکند (دستکم مرا قانع کرد). بد نیست گهگاه لابهلای فیلمهای تلخ و سیاه، با تصویری شیرین و دلنشین (هر چند آشنا) مواجه شویم، حتی اگر لازم باشد برخی شعارها و مایهها را نادیده بگیریم.