الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ دستهای کوچکش را دور شیشه شیری حلقه میکند که هست ونیست زندگی اش به آن گره خورده است. مادر هم چشم از شیرخوردن او برنمی دارد. وقتی نوزادش با خوردن شیر، سیر میخوابد، خیالش آسوده میشود. همیشه، اما این طور نبوده است؛ در حاشیه شهر زیادند نوزادانی که از گرسنگی آرام وقرار ندارند. پزشکان در بیشتر مواقع مشکل را تغذیه نامناسب مادران این بخش از شهر و نبود شیر کافی در وجود این مادران میدانند؛ پیشنهادشان این است که بچهها بهتر است با شیرخشک بزرگ شوند.
اما گرانی شیرخشک، بیکاری پدر خانواده و مشکلات ریزودرشت خانواده همه سبب میشود که دست نوزادان به شیرخشک هم نرسد. برخی مادران ترکیب آب و نشاسته را جایگزین شیرخشک میکنند، بلکه قدری از بی تابی و گرسنگی فرزندشان بکاهند. با این حساب، گزارشی که میخوانید روایت چشم انتظاری مادران و نوزادانی است که چشم امیدشان به دستان پرمهر خیران است؛ خیرانی از جنس آدمهای «نیکوکار بمان» که به همت گروه مجازیهای انقلابی دور هم جمع شده اند و از ۲ سال پیش توزیع شیرخشک را میان نوزادان خانوادههای نیازمند حاشیه شهر با عنوان «نذر علی اصغر» شروع کرده اند.
قرارمان با سجاد شوقی، مسئول گروه «نیکوکار بمان»، در ابتدای بولوار پورسیناست تا از آنجا راهی روستای خیرآباد شویم. توضیح دقیق مسیر و وضعیت توزیع شیرخشکها را مدیر مرکز «نیکوکار بمان» میدهد و میگوید: امروز قرار است شیرخشکهای روستای خیرآباد را ببریم و بعد به شهرک رجایی میرویم.
خیرآباد ۲۰ کیلومتر با مشهد فاصله دارد. کنار یکی از کوچههای خاک گرفته اش زنی با پوشهای آبی رنگ ایستاده است. چهره اش گذر سالهای عمر را نشان میدهد. میگویند که نامش زکیه خانم است و از معتمدان روستای خیرآباد و دست به خیر است، طوری که همه ساکنان روستا هرکاری داشته باشند، اول به او میگویند؛ «یک جورهایی مادر خیّر خیرآبادی هاست.» نزدیکتر که میشویم، شوقی در تعریف زکیه خانم میگوید: اوضاع خانوادههای روستا را میداند. از بچههای کوچک تا دختران بزرگ دم بخت همه را میشناسد.
با این حرفها به زکیه خانم میرسیم. گرم و صمیمی حال واحوالپرسی میکند. انگار سالهای سال است که همدیگر را میشناسیم. بعد احوالپرسی بدون فوت وقت، سراغ برنامه توزیع شیرخشکها میرود. میگوید: امروز چند خانواده جدید برای معرفی داریم. خانمی داریم که همسرش از هر ۲ پا معلول است. خودش هم از نظر بینایی معلول است. بچه شان هم یک ماهی است که به دنیا آمده است و مادر برای بچه شیر ندارد. خانواده شان را میشناسم و چندباری به دیدنشان رفتم. امروز از آنها بازدید میکنم تا این خانواده را هم به فهرست دفترم اضافه کنم.
دفتر کلاسوری آبی رنگی را که همراهش است، برای توضیحات بیشتر رو به مسئول خیریه باز میکند. همان طور که با انگشت اشاره اش اسامی روی برگهها را نشان میدهد، توضیح میدهد: خانههای این چند خانواده که قرار است برایشان شیر توزیع کنیم، به هم نزدیک است. خانه خانم (..) ۳ کوچه بالاتر و خانه خانم (..) در همین کوچه روبه روست.
سرک کشیدن به صفحات دفتر زکیه خانم و چگونگی ثبت خانوادهها برایم جالب است. جواب کنجکاوی ام را با خنده این طور میدهد: مثل دختربچههای کلاسوربه دست، از این کوچه به آن کوچه میروم. اما بلافاصله اضافه میکند: این دفتر حکم دفتر ثبت بیت المال را دارد و نباید هیچ چیزش فراموش شود.
دفترش را باز میکند. هر برگه را با خط کشی مرتب به چند ستون برای نام خانوادگی، ماه، تاریخ و تعداد شیرخشکهای تحویلی تقسیم کرده است.
میگوید همراهی اش با خیران گروه «نیکوکار بمان» دوساله شده است. البته جدا از این خیریه با چند خیریه دیگر که ساکنان روستا زیرمجموعه آنان هستند نیز همکاری میکند. این مادر خیّر رو به آقای شوقی میگوید: کار اصلی را خیران و این جوانها انجام میدهند که بی ادعا قوطیهای شیرخشک را به دست ما میرسانند.
من اینجا فقط واسطه هستم، چون همه را میشناسم و دقیق میدانم کدام خانواده بچه کوچک یا دختر دم بخت دارد و کدام یکی شرایط خانوادگی اش نامناسب است. باید حواسم جمع باشد که درست توزیع کنم و همه شیرخشکها را به دست مادرهای چشم انتظار برسانم و کم و زیاد نشود، چون غذای یک بچه است. حرفش را قطع میکند تا با اشاره دستش جهت حرکت و باقی مانده مسیر را نشان بدهد: آن در کوچک روبه رو را میبینید. خانوادهای که گفتم پدر و مادر معلول هستند و فرزندشان تازه به دنیا آمده است، آنجا زندگی میکنند.
در را میزند، ۲ دقیقه بعد زنی در را باز میکند. زکیه خانم دوباره همان احوالپرسی گرمش را دارد؛ مانند مادری که دخترش را دیده است: سلام مامان جان، خوبی؟ بچه ت چطوره؟
خانه این زوج معلول خلاصه شده به اتاقی که گوشهای از آن چند کابینت و گاز رومیزی گذاشته شده است. نوزادی کنار دیوار با دورپیچ آبی رنگ روی تشک کوچکی خوابیده است. خانم خانه با عجله به سمت کتری روی گاز رو میزی میرود که بخارش سراسر اتاق را گرفته است. هم زمان تعارف میکند که «بفرمایید داخل. هوا خیلی سرده. الان چای دم میکنم.»
از او درباره فرزندش میپرسم. میگوید: یک ماهی میشود که خدا این پسر را به ما داده است. پدرش از هر ۲ پا معلول است و توان کارکردن ندارد. چادر رنگی را که به سر دارد، کمی جلو میکشد و صورتش را جمع وجورتر از قبل میپوشاند. انگار روی گفتن بقیه حرفها را ندارد: با شرایطی که شوهرم دارد، کسی به او کار نمیدهد. حقوق بهزیستی هم آن قدر نیست که بتوانیم سر کنیم. موقعی که باردار بودم، غذای درست وحسابی نخوردم. شبی که پسرم به دنیا آمد، در بیمارستان تا صبح گریه کرد. آن شب تازه فهمیدم که شیر چندانی برای سیرکردن بچه ندارم. پرستارها گفتند اگر میخواهی بچه را با شیر خودت بزرگ کنی، باید به تغذیه ات برسی، وگرنه باید با شیرخشک بزرگش کنی.
از گرانی شیرخشک میگوید: در همین ۴ هفته که بچه به دنیا آمده است، ۲۰۰ هزار تومان پول شیرخشک دادیم. همه حقوقی که شوهرم از بهزیستی میگیرد، ۳۵۰ هزار تومان است. تازه بچه هنوز نوزاد است و زیاد شیر نمیخورد، هرچقدر بزرگتر شود، باید شیرخشک بیشتری برای بچه بخریم.
حرفش را این طور ادامه میدهد که «خیلی میترسم. هر شب تا چشم میبندم، چه کنم چه کنم برای شیرخشک بچه خواب از سرم میپراند». بعد، اما انگار جانی گرفته باشد و میگوید: از زنان روستا شنیده بودم چند جوان شیرخشک به روستا میآوردند. خدا به زکیه خانم خیر بدهد. به او گفتم از خیران برای پسر من هم شیرخشک بگیرد.
بعد از نوشتن وضعیت این خانواده به دست سفیران گروه «نیکوکار بمان»، سراغ دیگر خانوادههایی میرویم که کودکانشان تحت حمایت خیریه هستند.
زکیه خانم خانههایی را که قرار است شیرخشک بگیرند، با همان نظمی که در دفترش نوشته است، به مسئول خیریه اعلام میکند؛ «اول باید خانه خانم (..) برویم. بعد خانه خانم (..). از همین کوچه بعدی به طرف بالا هماهنگ کردم.»
یکی از خانههایی که زکیه خانم برای حضور ما هماهنگ کرده، خانه سمیه خانم است که فرزندش کم کاری تیروئید دارد. آقای شوقی میگوید کودک این خانواده اکنون یک سال و ۲ ماه دارد، اما هزینههای دارو و درمانش بیشتر از توان خانواده است. آن طور که او میگوید، «برای خرید داروها و آزمایشهای کم کاری تیروئید این دختربچه هربار یک میلیون تومان هزینه میشود. از آنجایی که خانواده بیمه ندارد، بخش عمده این هزینه را خیران پرداخت میکنند.»
امروز برای کودک این خانواده ۶ قوطی شیرخشک آورده اند. زکیه خانم میگوید:، چون بچه بزرگتر شده است و غذا میخورد، تعداد شیرخشکی که نیاز دارد، کمتر شده است.
خود مادر این شیرخوار هم رنگ ورویی ندارد. کودکش هم با صدای آرام و گرفته گریه میکند، انگار که دیگر نای گریه ندارد. مادر کودکش را در آغوش میگیرد و سعی میکند با تکان دادن از بی تابی فرزندش بکاهد. به دختر در آغوشش اشاره میکند و میگوید: من و آسیه دیروز از بیمارستان برگشتیم خانه. آسیه یک هفته در بیمارستان امام رضا (ع) بستری بود. بچه ام با کوچکترین ویروس تب میکند. دکتر گفت باید بستری اش کنیم.
بعد ادامه میدهد: خدا به خیران خیر بدهد که کمک حال دوا ودرمان دخترم هستند.
آسیه سومین فرزند سمیه خانم است. خودش دلیل شیرنداشتنش را به اوضاع خانواده و بیکاری شوهرش ربط میدهد. میگوید: شوهرم میرود کارگری. چند وقت کار دارد و گاهی هم بیکار است. همان یکی دو روزی که سرکار میرود، درآمدش به سختی خرج خوردوخوراکمان میشود. زمان بارداری هم نه آن قدر داشتیم که بتوانم کمی به خودمان برسیم و نه آن قدر بود که دست کم پیگیر چکاپهای دوران بارداری باشیم. اگر چکاپهای آن دوران را انجام میدادیم، دست کم متوجه بیماری دخترمان میشدیم و شاید زودتر درمان میشد.
خانه بعدی که قرار است شیرخشک بگیرد، چند کوچه با خانه سمیه خانم فاصله دارد. همین فاصله فرصت پرس وجو درباره کم وکیف شکل گیری گروه «نیکوکار بمان» را میدهد. شوقی شکل گیری ابتدایی گروه «نیکوکار بمان» را این طور تعریف میکند: تعدادی از فعالان مجازی در گروهی با عنوان مجازیهای انقلابی دورهم جمع شدند تا فعالیتشان را در حوزههای مختلف به اشتراک بگذارند و تبادل اطلاعات کنند.
هم زمان با کارهایی که در حوزه تولید محتوا انجام میشد، اقداماتی نیز به صورت جهادی درباره نیازسنجی و جمع آوری کمکهای خیران از طریق صفحات مجازی انجام شد. درنهایت جدا از فعالیت در حوزههای انقلابی به سمت وسوی کارهای جهادی و کمکهای خیرخواهانه رفتیم. اوایل اقدامات خیرخواهیای که انجام میشد به صورت موردی بود.
در ادامه از حاشیه شهر برای انجام امور خیر بازدید کردیم. نکتهای که در این بازدید توجه همه ما را به خودش جلب کرد، به نوزادان و کودکان شیرخواری مربوط بود که وضع جسمی مناسبی نداشتند. از پزشکان و ماماهای مراکز بهداشت این مناطق سؤال کردیم و فهمیدیم مشکل نبود شیرخشک و ناتوانی خانوادهها در تأمین آن است. قیمت هر قوطی شیرخشک بین ۴۰ یا ۱۰۰ هزار تومان است که این رقم در توان برخی خانوادهها نیست.
مدیر مرکز «نیکوکار بمان» ادامه صحبتش شنیدههایی است که گفتنش برای او نیز سخت است. میگوید: بیشتر مادران گریهها و بی تابی نوزاد را که از گرسنگی است، با آب نشاسته کم میکنند. بچههایی که با آب نشاسته آرام و سیر میشوند، در ظاهر تپلتر از بچههای عادی هستند، اما با فقر غذایی و سوءتغذیه شدید روبه رو هستند. این بازدید آغازی بود برای شروع حرکت گروه نیکوکار بمان.
شوقی میگوید: دیدن اوضاع برخی نوزادان حاشیه شهر که حیاتشان به شیر بستگی دارد، همان دلیلی بود که سبب شد حرکتمان را برای کارهای نیکوکاری فقط به سمت وسوی نوزادان و کودکان حاشیه شهر و روستاهای اطراف مشهد ببریم. برای حرکتمان نام مبارک حضرت علی اصغر (ع) را انتخاب کردیم. در ادامه مسیر به لطف خدا و همراهی خیران، این گروه در کمیته امداد نیز ثبت شد. اکنون نیز همه واریزیهای خیران به صندوق ولایت و بانک معتمد کمیته امداد امام خمینی (ره) است تا با شفافیت تمام، کار را پیش ببریم.
مدیر گروه «نیکوکار بمان» شناسایی نوزادان و کودکان نیازمند را به همت بلند اعضای گروه مجازیهای انقلابی، خیران و مردم ربط میدهد و میگوید: در هرکدام از محلات حاشیه مشهد یک معتمد محله داریم که شیرخشکهای خریده شده را توزیع میکند.
به گفته شوقی، با گفتگوهایی که با تعدادی از داروخانه ها، پزشکان و چند کارخانه تولید شیرخشک در استان نیز انجام شده است، برخی از آنها پای کار آمده اند و در حد توانشان به گروه کمک میکنند.
نکته دیگری که شوقی اشاره میکند، تعداد کودکان و شیرخواران زیرمجموعه این خیریه است. او میگوید: اکنون ۱۲۷ نوزاد و کودک شیرخوار زیرپوشش هستند. برای این تعداد نوزاد و کودک شیرخوار ماهانه ۶۰۰ قوطی شیرخشک به ارزش ۳۰ میلیون تومان تهیه و توزیع میشود.
گستردگی حاشیه مشهد و روستاهای اطراف با افزایش درخواستها نیز همراه است. مدیرگروه «نیکوکار بمان» میگوید: با افزایش شبکه مردمی توزیع شیرخشک در مشهد، در وضع کنونی به یک انبار نیاز داریم تا بتوانیم شیرخشکهای خرید ه شده را برای سامان دهی و توزیع نهایی در این محل نگهداری کنیم.
«همه اتفاقات این خیریه مردمی است.» این ادامه جمله شوقی است و در توضیح بیشتر آن میگوید: شیرخشکی که خریده میشود، تا زمان توزیع در خانه یکی از خیران نگهداری میشود. کل طبقه پایین خانه اش را به ما داده است تا این شیرخشکها را قبل توزیع آنجا نگهداری کنیم. این لطف خیّر است، اما واقعا رفت وآمد ما برای آوردن و بردن شیرخشکها سخت است، آن هم در شرایطی که خود آنها در طبقه بالا زندگی میکنند.
او وجود انباری برای نگهداری شیرخشکها تا زمان توزیع را لازم و ضروری میداند. نکته دیگر «حضور جوانهای جهادی و وسیله نقیله برای خرید و توزیع است» که به گفته مدیر گروه «نیکوکار بمان» به شدت مورد نیاز گروه است و با اضافه شدن آن «می توان گامهای بزرگ تری برای توزیع شیرخشک و پوشش دادن خانوادههای نیازمند برداشت».
اما آرزوی بزرگتر مسئول گروه «نیکوکار بمان» این است: امیدواریم این حرکت با همراهی بیشتر مردم به جایی برسد که زیر آسمان شهر نوزادی گرسنه نماند یا آنکه با آب نشاسته سیر شود.