اول. ساعت ۱۲ نیمهشب بود. خودرو حمل زباله در محله ما -کم و بیش- حدود ساعت ۲ بامداد به بعد میآید. آن شب، هیچ زبالهای جلو خانه همسایهها نبود. گویا زبالهها را برده بودند. برای آنکه کیسه زبالهای کنار کوچه نماند و پاره شدن کیسه آن باعث زحمت پاکبانان عزیز نشود، کیسه را دستم گرفتم و در هوای سرد، به سمت چهارراه حرکت کردم تا آن را داخل سطل زباله بزرگ محل قرار دهم.
۲ پاکبان که مشغول کار در شیفت شب بودند و برای گرم شدن در شب سرد زمستانی، یک گوشه آتش کوچکی درست کرده بودند، با تعجب به من نگاه کردند. کیسه را داخل سطل انداختم و برای گفتن خداقوت به سمت آنها رفتم. معلوم شد ساعت حمل زباله در محله عوض شده است. پاکبانی که جوانتر بود گفت: آقا! باور کنید ما کمتر دیدهایم یک نفر نیمهشب و در این سرما برای اینکه کیسه زباله کنار خیابان نماند، دو سه کوچه طی کند و زباله را اینجا بیاورد. همان همسایه روبهرویی که نزدیک این سطل هم هست، مواقع بسیاری بین روز زبالههایش را کنار پیاده رو میگذارد و بارها زبالهگردها یا گربهها نایلون را پاره میکنند و سبب آلودگی محیط و زحمت برای ما شدهاند.
پاکبان دوم که پیرمردی در سن بازنشستگی بود گفت: اگر همه مردم مثل شما فکر کنند و حال ما و هممحلهایهای خود را رعایت کنند، شهر تمیزتری خواهیم داشت.
دوم. سر کوچه روبهروی مسجد، زیر یکی از تیرهای چراغ برق، عدهای از همسایهها زبالههایشان را در طول روز رها میکنند و اینجا به محل دپوی زباله تبدیل شده است. تا شب که خودرو حمل زباله بیاید، این زبالهها منظره بسیار زشتی برای محله، مسجد، عابران و سایر همسایگان به وجود میآورند و چهبسا باعث مشکلات بهداشتی میشوند.
یک نفر روی ستون نوشته است: خداوند رحمت کند پدر و مادر کسی را که در این مکان زباله نمیگذارد!
با کاسبهای محل صحبت میکنم. معلوم میشود زبالهها مربوط به همان چند خانهای است که اتفاقا به سطل زباله محلی هم نزدیکاند، اما گویا اینطوری راحتترند!
از خودم میپرسم: راستی چرا برخی از ما مردم اینقدر در برابر حقوق انسانی، اسلامی و شهروندی دیگران بیتفاوت هستیم؟ مگر بیرون گذاشتن زباله در ساعتی که شهرداری اعلام کرده است چهقدر زحمت دارد؟ کسی که زباله خانه خود را جلو خانه دیگران میگذارد با خودش چه فکر میکند؟
سوم. در یکی از بزرگراهها در حال رانندگی هستم. جلوتر ترافیک شده و راه بند آمده است. رفتگری کنار بولوار روی آسفالت افتاده است. اینطور که پیداست، بر اثر برخورد با یکی از خودروهای عبوری، جان خود را از دست داده است. چند متر آنطرفتر، جارویش روی زمین دیده میشود و پوست پفکی که باد در تقلای اینطرف و آنطرف بردن آن است! با خودم میگویم: شاید نیم ساعت پیش کودکی در یکی از همین خودروهای عبوری، به جای اینکه پوست پفکش را در خودرو نگه دارد و بعد در سطل زباله بیندازد، شیشه را پایین کشیده و آن را توی بزرگراه رها کرده است. شاید اگر والدین این کودک به او آموزش داده بودند زبالهاش را از خودرو بیرون نیندازد و خودشان هم درپیش چشم فرزندشان زباله را از داخل خودرو به خیابان پرتاب نمیکردند، اکنون این پاکبان بیچاره شاید زنده و سایهاش بر سر زن و فرزندش بود.
چهارم. رعایت «حقوق شهروندی» مسئله پیچیدهای نیست. بسیار ساده است! زباله را در خیابان و پیادهرو نریختن و به یاد پاکبانی بودن که برای جمع کردن هر تکه دستمال کاغذی رهاشده در پیادهرو باید یکبار خم و راست شود، یعنی رعایت حقوق شهروندی، بوق بیجا نزدن و دیگران را نترساندن، سگ در خیابان نچرخاندن و مزاحم دیگران نشدن، از چراغ زرد و قرمز عبور نکردن و صدها حق دیگر که رعایت کردنش چندان دشوار نیست. رعایت کردن همین حقوق است که زندگی در شهر را شیرینتر، زیباتر و آسانتر میکند. تفاوت زندگی در شهرها و کشورهای توسعهیافته و توسعهنیافته در رعایت همین آموزهها و نکتههای «حقوق شهروندی» است.