مظفری: پژوهش اولویت اول کشور و استان است | رونمایی از پوستر نمایشگاه هفته پژوهش در خراسان رضوی مهار آتش سوزی در شهرک صنعتی نور مازندران| خسارات بسیار سنگین برآورد می‌شود وزارت کشور عهده‌دار تأمین امنیت امتحانات نهایی شد مردی که بعد از قتل همسرش، اموال او را تصاحب کرد برف و باران جاده‌های خراسان رضوی را لغزنده کرد (۲۳ آبان ۱۴۰۳) قصاص برای مردی که برای دومین بار، زن کشت قتل رفیق قدیمی با شلیک مرگبار مرد شکارچی تصادف در خراسان شمالی یک کشته و سه مصدوم بر جای گذاشت (۲۳ آبان ۱۴۰۳) تصادف در زیرکوه قائن ۲ فوتی و پنج مجروح برجای گذاشت (۲۳ آبان ۱۴۰۳) آیا قانون «الزام به ثبت رسمی» یک جراحی حقوقی است؟ یادی از  شیمی دان برجسته کشور پروفسور سیدمهدی بکاولی | سلوکی عاشقانه در  دل مولکول‌ها درباره سرطان قلب بیشتر بدانیم انتصاب «محمد بطحائی» به عنوان رئیس سازمان امور اجتماعی کشور (۲۳ آبان ۱۴۰۳) + سوابق خودمان را برای روز‌هایی با هوای آلوده آماده کنیم | در جست­جوی هوای پاک تمهیدات ترافیکی پلیس راهور مشهد در ساعات قطع برق | ترافیک سنگین بزرگراهی و قطعی برق چراغ‌های راهنمایی برخی نقاط شهر (۲۳ آبان ۱۴۰۳) بررسی وضعیت اجرای برنامه قطعی برق در مشهد پس از ۳ روز آتش سوزی یک کارخانه لاستیک سازی در رشت + فیلم (۲۳ آبان ۱۴۰۳) سومین کنگره بین‌المللی جراحی سرطان ایران در مشهد گشایش یافت شد (۲۳ آبان ۱۴۰۳) اهمیت ملاحظات زیست‌محیطی در توسعه ظرفیت‌های گردشگری جزایر جنوب کشور انصاری: برای مقابله با تغییر اقلیم باید به طور برابر از فناوری‌های روز دنیا بهره‌مند شویم + فیلم آینده زمین در خطر است | نشانه‌ای از کاهش مصرف سوخت‌های فسیلی نیست صدور فیش حقوق آبان ۱۴۰۳ بازنشستگان تأمین‌اجتماعی همراه با متناسب‌سازی، از عصر امروز (۲۳ آبان) + فیلم پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (چهارشنبه، ۲۳ آبان ۱۴۰۳) | تداوم روند کاهش دما تا صبح جمعه وزیر کار: اجرای متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان از امروز (۲۳ آبان ۱۴۰۳) آغاز می‌شود | افزایش ده‌درصدی دریافتی حداقل‌بگیران فعالیت‌هایی که انجام آن‌ها ذهن شما را ۴ سال جوان‌تر می‌کند بارش برف و باران و مه‌گرفتگی در محور‌های خراسان رضوی و ۱۰ استان دیگر (چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳) حدود ۲۴هزار مبتلا به ایدز در کشور ثبت شده است انتشار فراخوان جذب اعضای هیئت‌علمی در نوبت اول توضیحات قاضی پرونده عباس پالیزدار درباره چرایی طرح ادعا‌های جدید روایت زندگی تلخ دختری جوانی که در دام اعتیاد و اعمال غیراخلاقی افتاد آخرین مهلت ثبت‌نام در آزمون ارشد ۱۴۰۴، امروز (۲۳ آبان ۱۴۰۳) | ۴۷۷ هزار نفر ثبت‌نام کردند
سرخط خبرها

روایت مادر قاتل از ماجرای قتل فجیع مونا (غزل) حیدری، دختر ۱۷ ساله اهوازی (۱۹ بهمن‌ماه ۱۴۰۰)

  • کد خبر: ۹۸۴۷۵
  • ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۸:۳۷
  • ۵
روایت مادر قاتل از ماجرای قتل فجیع مونا (غزل) حیدری، دختر ۱۷ ساله اهوازی (۱۹ بهمن‌ماه ۱۴۰۰)
خانواده قاتل در حادثه قتل خانوادگی اخیر در اهواز که انتشار فیلم آن بازتاب‌ها مختلفی را داشت از ابعاد تازه‌ای از این ماجرا می‌گویند.

به گزارش شهرآرانیوز، حادثه قتل خانوادگی اخیر در اهواز و انتشار فیلم آن امنیت روانی جامعه را نشانه گرفت و در ادامه مطلب طی گفت‌وگویی با خانواده قاتل ابعاد تازه‌ای از ماجرا بیان می‌شود.

به راننده تاکسی که گفتم من را فلکه کسایی پیاده کند سرش را ۱۸۰ درجه سمت عقب ماشین چرخاند و گفت: فلکه کسایی چکار داری؟ گفتم: چطور مگه؟ و راننده با کلماتی شمرده که گویا احتیاط می‌کرد چگونه آن‌ها را به کار ببرد گفت: اگر بابت اتفاق دیروز می‌خواهی آنجا بروی به نظرم اگر نروید خیلی بهتر است، به هر حال حالا خانواده هر دو عصبی هستند و احتمال هر اتفاقی وجود دارد.

سعی کردم با صحبت‌های راننده مخالفتی نکنم و بیشتر شنونده باشم، وی نیز روایت خود را از اتفاقی که روز گذشته افتاد و همه را شوکه کرد بازگو کرد و گفت: به دروغ شایعه کردند دختری که به قتل رسید ترکیه فرار نکرده بود، این را اطرافیان قاتل می‌گویند که قاتل را تبرئه کنند، من احساس می‌کنم یک هفته پیش آن را در خیابان اصلی خشایار دیدم، اما چقدر شهر ما به حال خود رها شده است که هر کسی هر چه بخواهد توی روز روشن انجام می‌دهد هیچ کسی هم جوابگو نیست!

به دنبال خانواده قاتل و مقتول

راننده هنوز داشت داستان‌های مرتبط دیگری را تحویل گوش‌های بدهکار من می‌داد که به محل رسیدم؛ هنوز روبان زرد پلیس که محل جسد در فلکه کسایی را با آن احاطه کرده بودند به چشم می‌خورد؛ برای اینکه وقت را تلف نکنم سراغ چند خانم در فضای سبز اطراف فلکه رفتم و آدرس خانواده قاتل و مقتول را گرفتم.

در حال صحبت کردن با آن‌ها بودم که آقایی که به نظر می‌رسید پدر خانواده است از راه رسید و متوجه علت حضورم شد بلافاصله صحبت ما را قطع کرد و خطاب به من گفت: به ما ربطی ندارد خانم! بعید هم می‌دانم مراسم فاتحه‌خوانی گرفته باشند، صحبت وی را قطع کردم و گفتم: برای مراسم نیامدم، خبرنگار هستم و بابت گرفتن گزارشی آمده‌ام.

دلیل حضورم را که متوجه شد دستش را با حالت تاسف در هوا چرخاند و با لحن ملایم‌تری گفت: چه گزارشی خواهر من؟ روسیاهی نوشتن دارد یا وحشیگری که تن همه ما را لرزاند؟ و گویی که بخواهد سریع از شر من راحت شود با اشاره دست مسیری را که باید طی کنم تا به آدرس برسم را نشان داد، با این حال برای اینکه زودتر به محل برسم در حین گذر از خیابان اصلی و چند فرعی چند بار سراغ آدرس را از رهگذران گرفتم و هر کسی یک طور ترس و وحشت خود را از اتفاقی روز گذشته ابراز می‌کرد.

هیچ کس در خانه مقتول نیست

هدف من ابتدا مصاحبه با خانواده مقتول (دختر ۱۷ ساله) بود، اما به اذعان اطرافیان مادر خانواده بعد از قتل دخترش خانه را ترک می‌کند و به منزل پدری می‌رود، از طرفی بعد از اتفاقی که افتاد معلوم نیست کجا رفته‌اند و در خانه بسته است.

به همین دلیل مسیرم را تغییر دادم و سراغ آدرس قاتل را گرفتم، زیاد با خانواده مقتول فاصله‌ای نداشت وارد خیابان محل زندگی قاتل که شدم، چند بچه قد و نیم قد با فاصله کوتاهی حرف‌هایی را با هم رد و بدل می‌کردند که صحبت آن‌ها را قطع کردم و سراغ منزل سجاد (قاتل) را گرفتم، بلافاصله بدون اینکه پاسخ سوال من را بدهند به کودک دیگری که کنارشان بود گفتند: با شما کار دارد و آن کودک بدون اینکه علت آمدنم را بپرسد مثل برق وارد خانه شد و من که چیزی از این فعل و انفعالات متوجه نشدم یاد صحبت راننده تاکسی افتادم که من را به احتیاط کردن در این شرایط نصیحت کرد.

به همین دلیل فاصله خودم را با منزل مقتول حفظ کردم، اما بعد از چند لحظه کوتاه خانمی جوان به همراه دو دختر جوان‌تر از خودش دم در خانه ظاهر شدند و خطاب به من گفتند: خانم با کی کار دارید؟ و من برای اینکه اعتماد آن‌ها را جلب کنم با لهجه محلی احوالپرسی کردم و بعد از آن با نشان دادن کارت خبرنگاری آن‌ها را دعوت به مصاحبه کردم.

اگر چه با همان رسم و رسوم عربی و محلی بنده را به داخل خانه دعوت کردند، اما ترجیح دادم در کنار در منزل، ایستاده صحبت‌های آن‌ها را گوش دهم.

دوستان غزل ترکیه رفتنش را خبر دادند

مادر سجاد اینگونه داستان را شروع می‌کند: حدود چهار ماه گذشته غزل از منزل خارج شد، مثل همیشه که به خانواده پدرش و یا دوستانش سر می‌زد، هیچ کس به رفت و آمدش نه حساس بود و نه شک می‌کرد، اما آن روز به خانه بازنگشت، نگران که شدیم سراغش را از خانواده‌اش گرفتیم آنجا هم نرفته بود، به دوستان، آشنایان و هر کسی که احتمال می‌دادیم ممکن است غزل آنجا رفته باشد گرفتیم، اما خبری از غزل نبود، تا اینکه بعد از یک هفته به دوستان خودش اطلاع داد که در ترکیه است.

وی ادامه می‌دهد: نمی‌دانم کی و چطوری پای غزل به ترکیه رسیده است، تمام اطلاعاتی که از غزل دریافت می‌کردیم از طریق دوستانش است و هر بار که خبری می‌رسید پسرم می‌مرد و زنده می‌شد، خیلی تلاش کردیم کسی متوجه این قضیه نشود، اما هر چه از نبودن غزل می‌گذشت اطرافیان بیشتر کنجکاو می‌شدند که عروس خانواده کجاست و چرا از آن خبری نیست.

مادر سجاد می‌گوید:غزل در زمان آشنایی با یک مرد سوریه‌ای باردار بود و چند روز قبل از اینکه خانه رو ترک کنه بچه سقط شد، وقتی من و مادرش گفتم چرا و چطور این بچه سقط شد جواب میداد دبه آب را بلند کردم و سقط شد.

از مادر سجاد سوال می‌کنم غزل با شوهرش مشکلی داشت؟ یا مثلاً به اجبار با هم ازدواج کرده بودند؟ وی پاسخ می‌دهد: اتفاقاً غزل و شوهرش خیلی همدیگر را دوست داشتند، نباید از حق بگذرم ارتباط غزل با ما هم خیلی خوب بود و با هم عروسش مثل خواهر بودند و هیچ اجباری در ازدواجشان وجود نداشت، ما هم برایش کم نگذاشتیم، برای دو پسرم یک شب عروسی گرفتم، با اشاره دست عروس دومش که هرازگاهی صحبت‌های مادرشوهر را تایید می‌کرد را نشانم داد.

غزل با مرد غریبه عقد کرد

مادر سجاد می‌گوید: خانه ما بزرگ است، بالای خانه دو واحد ساختم یکی برای سجاد و دومی برای آن یکی پسرم، مادرسجاد از من میخواهد وارد خانه بشوم و زندگی که برای غزل درست کردند را نشانم بدهد، می‌خواهد بگوید که به لحاظ زندگی همه چی را برای عروس‌ها فراهم کردیم.

جریان ترکیه رفتن غزل را می‌پرسم و وی توضیح می‌دهد: طبق صحبت‌هایی که غزل برای دوستانش کرده و به ما منتقل می‌کنند، با شخصی از طریق اینستاگرام آشنا می‌شود که این شخص اهل سوریه است، این مرد به غزل ابراز علاقه زیادی می‌کند این دختر را وابسته خود می‌کند تا آنجایی که غزل بابت این مرد زندگی خودش را رها کرد، به محض اینکه غزل به ترکیه می‌رود این مرد غزل را به عقد خودش در می‌آورد و زندگی جدیدی را شروع می‌کنند.

غزل که همه جوره به این مردسوری اعتماد کرده بود کم کم شروع به ارسال عکس‌های خود با آن مرد می‌کند، دوستانش که ما را در جریان تمام جزییات می‌گذاشتند پسرم هر روز بیشتر از دیروز کنترل خود را از دست می‌داد و نمی‌توانست بر اعصاب خود مسلط شود مخصوصاً که بازاری بود و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگی وی را تحریک می‌کردند.

طعنه اطرافیان پسرم رو غیرتی کرد

وی ادامه می‌دهد: در محله و خیابان کمترین بحثی که بین بچه‌ها اتفاق می‌افتاد مستقیم و غیر مستقیم با طعنه، آبرو ریزی غزل را به رخ ما می‌کشیدند و بابت این مسأله بحث و دعوا کرده بودیم این در حالی است که همسایه‌ها کاملاً از شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند، اما به جای دلداری احساسات پسرم را تحریک می‌کردند.

خواهر سجاد صحبت‌های مادر را قطع می‌کند و می‌گوید: به نظرم ۱۷ سال سنی نیست که کسی بتواند درست تصمیم بگیرد، غزل گول خورده و تحت تاثیر صحبت‌های مرد سوری قرار گرفته وگرنه چه کسی زندگی خودش را ول کند و سراغ کسی دیگر می‌رود، تازه این مرد همه طلا‌های غزل را برده بود.

از مادر سجاد سوال می‌کنم با چه ترفندی غزل را به ایران برگرداندند؟ می‌گوید: ما از طریق پلیس بین الملل اقدام کرده بودیم که فردی دختر ما را دزدیده و...، اما خودِ غزل هم ظاهراً پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت: بیایید من را به ایران بیاورید که بعد از آن پدر غزل و شوهرم تا ترکیه دنبالش رفتند و روز جمعه ظهر اهواز رسیدند.

پسرم به مرد سوری (همسر جدید غزل) ویس تهدیدآمیز فرستاده بود و او در جواب عکس‌های عروسی رو می‌فرستد و برای اینکه سجاد را عصبی کند گفته بود خودم به غزل گفتم بچه را سقط کند.

پسرم تهدید کرده بود غزل را می‌کشم برای همین پدر غزل و پدر سجاد در صدد مخفی کردن غزل تا تحویل آن به کلانتری بودند چرا که از تهدید‌های سجاد می‌ترسیدند و زمانی که غزل را تحویل شوهرش ندادند عصبانیت و تهدید سجاد دو چندان شد، برای همین روز یکشنبه غزل را سوار ماشین کردند تا ببرند و تحویل کلانتری بدهند، اما از آنجایی که سجاد حرکات پدر و عمویش را زیر نظر داشت به اتفاق برادرش جلوی ماشین را می‌گیرند و غزل را از ان‌ها می‌گیرد که ظهر همان روز آن اتفاق افتاد و سجاد غزل را با قمه کشت.

به او گفتم خب سرش را با قمه زد! چرا سرش را محله به محله نشان این و آن داد؟ مادر سجاد پاسخ داد: در هر محله و خیابانی که به سجاد انگ بی‌غیرت زده بودند سر غزل را گَرداند تا مثلاً به همه گوید: من آدم بی‌غیرتی نیستم.

 

اینجا بخوانید:پدر مونا (غزل حیدری)، مقتول اهوازی: رضایت نمی‌دهم، خیلی ناراحت هستم و از سجاد شکایت کردم

غزل یک پسر دارد

از مادر سجاد می‌پرسم غزل یک فرزند پسر دارد؟ و مادر با اشاره دست پسر بچه زیبا و دوست داشتنی را نشان می‌دهد که بلوز قرمز و شلوار یشمی بر تن داشت و می‌گوید: بله این پسرش است و من که با دیدنش قلبم مچاله شد ناخودآگاه وای ممتدی را زمزمه کردم، اما زن عموی پسربچه با جمله «این پسرم است و من آن را بزرگ کردم» توجه‌ام را جلب کرد.

وی ادامه داد: من بچه دار نشدم، برای همین پسر غزل که به دنیا آمد همه جوره تروخشکش کردم، غزل هم کاری به کارم نداشت و بیشتر اوقات پسرش پیشم بود، این چند ماهی هم که مادرش نبود اصلاً دلتنگی نکرد و من از آن نگهداری کردم.

مادر مقتول به دلایل روحی خانه را ترک کرده و به منزل پدری پناه آورده و به این دلیل تاکنون در دسترس نبوده است.

قطعا وجود قانون مجازاتی که عفو و یا تخفیف مجازات را برای مواردی که مصداق قتل‌های این‌چنینی هستند از عوامل تشدید این معضل اجتماعی به شمار می‌روند و جرات تکرار را برای افراد بیش از پیش بیشتر کرده است.

 

جزئیات جدید از ماجرای قتل مونا حیدری دختر ۱۷ ساله اهوازی از زبان خانواده قاتل (۱۹ بهمن‌ماه ۱۴۰۰)
جزئیات جدید از ماجرای قتل هولناک دختر اهوازی

یک سایت خبری - تحلیلی به نقل از یک منبع آگاه روایتی از ماجرای قتل مُنا (غزل) حیدری، دختری که به دست شوهرش در اهواز کشته شده است را منتشر کرد.

فرزاد صیفی‌کاران، خبرنگار در حساب توییترش نخستین عکس از مونا حیدری را منتشر کرد و نوشت:

این عکس چند هفته پیش در ترکیه گرفته شده، زمانی که پدر و عمویش رفته بودند تا او را راضی کنند به ایران برگردد. او لبخند می‌زند، چون گفته بود با دیدن پدرش احساس امنیت می‌کند و وعده‌های پدرش را باور کرده بود.

این منبع آگاه درباره داستان زندگی قربانی زن‌کشی اهواز می‌گوید:

 نام او مُنا (غزل) حیدری است، زمانی که ۱۵ سال داشت به اجبار ازدواج کرد.

مُنا (غزل) نهایتا تصمیم می‌گیرد از کشور خارج شود. منبع نزدیک به خانواده مُنا فرار او به ترکیه را از جمله دلایل این قتل ناموسی می‌داند.

 غزل در ترکیه مورد اخاذی یک مرد قرار می‌گیرد و او از خانواده این دختر ۵ هزار دلار پول طلب می‌کند تا غزل را به عنوان گروگان آزاد کند. پدر و عمویش - برای بازگرداندن او به ایران به ترکیه می‌روند.

متهم توسط پلیس اینترپل شناسایی و دستگیر می‌شود.

 پدر و عمویش او را با وعده زندگی در امنیت از ترکیه به ایران برمی‌گردانند، جایی که همسرش - که پسرعمویش هم بوده - او را به قتل می‌رساند.

 برادر همسر او پا‌های منا را می‌گیرد و سجاد، شوهر او با قمه سر مُنا را از بدنش جدا می‌کند. قاتل سپس سربریده شده این زن جوان را در معابر عمومی و مقابل چشمان رهگذران در میدان کسایی اهواز چرخاند.

 به گفته این منبع آگاه و نزدیک به خانواده مُنا حیدری، پدر او اکنون از شرایطی که برای فرزندش ایجاد کرده ابراز پشیمانی می‌کند: «پدرش می‌گوید مقصر منم. …»

منبع: راهبردمعاصر

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱۰
امیری
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۰۹ - ۱۴۰۰/۱۱/۲۰
0
0
طلاق خیلی بده ولی قبل از وقوع این اتفاقها خیلی خیلی هم خوبه،
پشیمون بود ، خوشش نمیومد طلاق می گرفت،
بچه مردم رو هم اینجوری گرفتار نمی کرد ،
خودش روهم نابود نمی کرد،
خانم از تهران
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۴۸ - ۱۴۰۰/۱۱/۲۰
0
1
سلام دختر بی گناه بود گناهش این بود طلاف درخاست کرد شوهرش طلاقش نداد بخاطر همین دختر امنین جانی نداشت فرار کرد من ترجیح می دم شوهر در اسرع وقت اعدام بشه در ملا عام
معتمدی
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۰۰ - ۱۴۰۰/۱۱/۲۵
0
0
دختر 17 ساله هنوز به استقلال فکری و منطقی درستی نرسیده، اوج هیجان و احساسات هست،به نظر من مقصر اصلی فضای مجازی بی در و پیکر و رها شده هست،این اولین اتفاق نبوده و آخرین اتفاق هم نیست، ولی تا جای ممکن عوامل ایجاد کننده این اتفاقات را باید از بین برد.خواهش می کنم به داد فضای مجازی و جوانان رها شده در این فضا برسید.
اسمر سلطانی
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۱۵ - ۱۴۰۰/۱۱/۲۵
0
1
در هر شرایت عق گشتن نداشت امیدوارم پلیس کاری کند که تمام سجادها بفهمند ادم کشتن هنر نیست اهوازی ها به وحشی گری جنایتکار معرفی شدند
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۳۸ - ۱۴۰۰/۱۱/۲۶
0
2
متاسفم خیلی برا دوتاشون و اصلا نمیشه قضاوت کرد ب علت سن بسیار کمه غزل
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->