«شام» در منابع جغرافیایی به مجموعه سرزمینی اطلاق میشود که امروزه تقریبا به چهار کشور تقسیم شده است. دقیقا نام همین کشورها، بر چهار بخش اصلی شام اطلاق میشده که بهتعبیر دانش جغرافیای قدیم اسلامی، «جُند» خوانده میشده است.
این چهار بخش عبارتاند از سوریه، اردن، لبنان و فلسطین. البته بنا بر تقسیمات امروزی بخشهای کمی از شام هم در مناطق جنوب ترکیه قرار گرفته است. اما بهطور کلی، شام همین چهار کشور را شامل میشده است.
بعد از فتوحات و ورود مسلمانان به شام، تشیع هم وارد شده است. به این معنی که از همان سالهای نخست فتوحات، بعضی از صحابه را سراغ داریم که تمایلات شیعی داشته و آمدهاند در برخی مناطق شام ساکن شدهاند؛ بلال حبشی که در داریّا در جنوب دمشق زندگی میکرده است، شدّادبنأوس در بیتالمقدس یا عبادةبنصامت در شهر رمله در فلسطین.
همچنین، صحابهای بودند که حتی تا زمان خلافت معاویه و یزید هم در دمشق ساکن بودند و زمانی که کاروان اسرای کربلا وارد دمشق شده، در مقاتل آمده است که در مجلس یزید حاضر بودهاند.
مواضعی از برخی اشخاص در دفاع از اهلبیت (ع) در شام گزارش شده است که ازجمله میتوانیم به واثلةبنالأسقع اشاره کنیم. یا اینکه ما میدانیم ابوذر غفاری مدتی در شام زندگی کرده و بهویژه میان اهالی جبلعامل مشهور است که ابوذر مدتی وارد منطقه جبلعامل شده و تبلیغ تشیع کرده است.
تا همین امروز هم دو مقام منسوب به ابوذر در دو روستا از جبلعامل وجود دارد. البته این باور چندان اعتبار تاریخی ندارد.
بهشکل پراکنده، بعضی شخصیتهای شیعه را میشناسیم که از برخی مناطق شام برخاستهاند؛ مثل «دیکالجن» شاعر که از شهر حمص بوده است یا ابوتمام طائی که از روستای جاسم بوده و این روستا امروزه در استان درعا در جنوب سوریه واقع است.
اما آنچه که در انتشار تشیع در شام بهویژه در شمال شام، با محوریت شهر حلب تأثیر خیلی مهمی گذاشته، رویکارآمدن دولت حمدانیان از اوایل سده چهارم است که باعث شد که بعدها یکی از حوزههای مهم تشیع در حلب و شماری از مناطق پیرامون آن شکل بگیرد.
در مرحله بعدی هم در نیمه دوم سده چهارم، تصرف مناطق جنوبی شام از جمله دمشق در دوره فاطمی، عاملی میشود که ما شاهد شکلگیری جامعهای شیعی در دمشق هم باشیم.
ما میتوانیم سه دولت شیعه را در شام معرفی کنیم، بهعنوان دولتهایی که قطعا میدانیم شیعه بودهاند:
نخستین آنها بنیحمدان هستند که از اوایل سده چهارم تا آغاز سده پنجم در شمال شام حکمفرما بودند و مؤسس این دولت سیفالدوله حمدانی است.
دقیقا بهواسطه برخی اقدامات همین دولت، تشیع در حلب که پایتخت این دولت بوده، گسترش یافته است؛ به این معنی که حلب در دوره سیفالدوله و حتی بعد از آن در دوره سعدالدوله حمدانی به مرکزی برای مهاجرت شماری از شخصیتها و خاندانهای شیعی تبدیل شد.
دولت دوم دولت بنیمرداس است که بعد از بنیحمدان در حلب روی کار آمدند. این دوره، دوره اوج و شکوفایی تشیع در شام بوده است و حتی بهگفته یکی از مورخان، فقها در حلب در این دوره بر مذهب امامیه فتوا میدادند.
علمای بزرگی، چون ابوالصلاح حلبی که از شاگردان سیدمرتضی و خلیفه وی در حلب بهشمار میآمدهاند و ثابتبنأسلمبنعبدالوهاب حلبی، در سایه این دولت در حلب میزیستند. این دولت سرانجام در نیمه دوم سده پنجم بهدست بنیعُقیل منقرض شد و بلافاصله چند سال بعد از آن، سلجوقیان حلب را تصرف کردند.
دولت سوم بنیعمار است که در طرابلس در مدت حدود چهل سال از نیمه دوم سده پنجم، در سواحل مدیترانه در شمال لبنان امروزی حکومت داشتند. اینها اصالتا قبیلهای عربی از شاخه کتّانه بودند که از مغرب همراه با فاطمیان مهاجرت کردند و به مصر رفتند و بعد حکومت طرابلس را در شام بهدست گرفتند.
البته ما در دورههای متأخر در جبلعامل هم برخی خاندانهای شیعه از جمله آلحرفوش در بعلبک را داریم که بهطور محدود ریاست و امارت را در برخی مناطق جبلعامل در اختیار داشتند؛ ولی اطلاق عنوان دولت به آنها درست نیست و از جهت اقتدار و نقش تمدنی، با سه دولت یادشده مقایسهشدنی نیستند.
همچنین بنیعُقیل هم بهمدت هفت سال حدفاصل سقوط بنیمرداس و آمدن سلجوقیان، حکومت حلب را داشتند، ولی عمدتا حوزه حاکمیت آنها سرزمین جزیره و شمال عراق بوده است. درواقع دوره سدههای چهارم و پنجم، اوج و دوره طلایی حضور شیعه در شام است و آن در سایه حاکمیت این دولتهایی که نام بردیم، بوده
است.
با رسیدن سلجوقیان به شام و تصرف حلب و دمشق میتوانیم بگوییم که دوره افول تشیع در شام شروع میشود. البته آن حوزهای را که در حلب شکل گرفته است، در دمشق نداریم. افول تشیع در دمشق خیلی زودتر از حلب آغاز میشود، بهویژه باتوجهبه اینکه دمشق از ابتدا شهری سنینشین با گرایش اموی بوده است.
بزرگترین جامعه شیعه در شام، به جبلعامل متعلق بوده است و نیز امتداد همین جامعه که در منطقه بِقاع در شرق لبنان حضور دارد. شیعیان جبلعامل در چند سده گذشته جامعهای حاشیهای بودند با کمترین نقش سیاسی در مقایسه با مثلا دروز و مسیحیان که محل عنایت و اهتمام انگلیس و فرانسه بودند و این دو کشور روی آنها سرمایهگذاری میکردند.
ولی شیعیان جبلعامل بهجز در دورهای که تعدادی از علمای آنها در دوره صفوی به ایران مهاجرت کردند، در دورههای متأخر تقریبا از نظر علمی و فرهنگی افول کرده و شیعه به جامعهای بدون جایگاه و نقش تأثیرگذار تبدیل شده بود.
البته بهتدریج با فعالیت شخصیتهایی مانند علامه عبدالحسین شرفالدین و سیدمحسن امین بهویژه با حضور شخصیتی همچون امام موسیصدر، بیداری شیعه در آن منطقه شروع شد.
بهویژه بعد از انقلاب اسلامی ایران بهدلیل حمایتی که ایران از شیعیان لبنان میکرد، جامعه شیعه لبنان تا حدود زیادی موفق شد جایگاه بهتری نسبت به قبل پیدا کند.