معصومه فرمانی کیا | سه سال است وحشت آمدن روزی را دارد که او را به اتاق قرنطینه پیش از اعدام، منتقل کنند. سه سال چشم انتظار مرگ بودن حتی به زبان هم ساده نیست؛ اینکه طنابی، رابطه تو را ناگهان با دنیا تمام کند. انگار آلزایمر گرفته است و هیچ چیز را به یاد نمی آورد؛ از روز حبس، به جرم قتل عمد تا تک تک روزهای دیگر حبس را. توی آن سلول چندمتری، دنیایش با دنیای آدم های عادی، زمین تا آسمان فرق می کند؛ اینکه هر روز منتظر اجرای حکم پایان زندگی باشی، از خود مرگ سخت تر است و این مجازات، برای کاری است که ناخودآگاه و از سر غفلت انجام داده است.
علی، کودکی سختی را پشت سر گذاشته است. مادرش یک تنه برای بزرگ شدن او کار کرد تا آب توی دل علی تکان نخورد. ازدواج و سروسامان گرفتن او خیالش را راحت کرد که پسرش از آب وگل درآمده است. «آیلین»، هدیه خدا به زندگی علی بود. عاشق دختر بود و روزی که آیلین متولد شد، از ته دل می خندید و هر روز کلی برای آینده اش رؤیابافی می کرد. اما یک اتفاق، ورق زندگی او را برگرداند.
ما ششم آذر امسال قصه زندگی علی و ماجرای حبس شدنش را در همین صفحه روایت کردیم و گفتیم که او با اصرار دوستش گرفتار شد؛ وقتی دوستش از علی خواست برای ترساندن کسی که با او خصومت شخصی داشت، همراهی اش کند و تفنگ ساچمه ای را به دست علی داد، علی نتوانست «نه» بگوید و همین همراهی هم، کار دستش داد. اصلا نفهمید که چطور شد به جرم قتل به اعدام محکوم شد.
بالاخره لحظه ای که نباید، آمد و اجرای حکم قصاص برای دوم بهمن۱۴۰۳ قطعی شد. روایت را مادر علی برایمان تعریف می کند که به گفته خودش، هر لحظه با او تا دم مرگ رفته و برگشته است: «خبر دادند خانواده مقتول، فرصت چهل وپنج روزه داده اند. گوشی تو دستم می لرزید وقتی به علی گفتم نترس پسرم؛ خدا با ماست».
می گوید علی فکر می کرد او را از قرنطینه بیرون آورده اند تا برای اجرای حکم ببرند و باورش نمی شد یک بار دیگر طلوع خورشید را ببیند، روی ماه آیلین را...
گفت وگوی ما با مادر علی با مکث های پشت سرهم همراه است و صدای هق هق گریه که قطع نمی شود وقتی تعریف می کند: اجرای حکم که قطعی و اعلام شد، آخرین ملاقات ما به دوشنبه شب افتاد. این حرف می دانید یعنی چه؟ چند روز است هرکاری از دستمان برمی آمده، انجام داده ایم.
مادر علی خیلی کوتاه، ماجرای شب اجرای حکم را تعریف می کند: «کار تمام شده بود. قرار بود علی بامداد صبح سه شنبه قصاص شود. اما خدام بارگاه امام هشتم(ع) با پرچم حرم، پشت در زندان ماندند و تلاش کردند رضایت خانواده مقتول را بگیرند. آیلین که بهانه بابا را می گرفت، دلم را آتش می زد و نمی دانستم چطور می شود یک دختربچه چهارپنج ساله را آرام کرد. همه اطرافیان جمع شده بودند؛ همسرش، خانواده ما، خدام حرم امام رضا(ع) و بعضی از آن هایی که برای جفت وجور کردن خون بها تلاش کرده بودند. اما رقم 35میلیارد تومان خیلی زیاد بود و آماده کردنش از توان ما خارج».
می گوید: خدا می داند به دل من و پسرم چه گذشت! الهی هیچ مادری این روزها را نبیند خانم... ساعت 3بامداد امان دادند که فرزندم قصاص نشود؛ خدا را هزارمرتبه شکر... ممنونم از همه...
مادر علی از خوشحالی گریه می کند، درحالی که می داند حکم قصاص لغو نشده و دیه از 35میلیارد به 25میلیارد تومان رسیده است، آن هم با مهلت چهل وپنج روزه. حرف دیگری نیست. اگر خیری از دنیا و آخرت می خواهید، آستین بالا بزنید و یاعلی بگویید. جای دوری نمی رود؛ یقین کنید.
شماره کارت 6037991535921047 به نام علی افروغ نیا.
شماره شبا: IR92017000000233986184001