حسین بیات
روزنامه نگار
حضور اسرائیلیها در سرزمین فلسطین اگرچه امروز با غصب خونبار همه اراضی آن محدوده محقق شده است، تاریخ میگوید در ابتدا بهصورت یک خواهش از حاکمان آن اراضی و فقط برای اسکان مطرح بوده است.
فلسطین برای آنها، قلب سرزمین موعودی بوده که در تورات وعده داده شده است، ازاینجهت به هر طریقی که شده باید آن را به دست بیاورند. طبق کتاب مقدس یهودیان، از زمانی که ابراهیم پیامبر، پدر قبایل عبری، با کَسان خود راهی سرزمینی شده که بعدها فلسطین نام گرفته، خداوند به او و فرزندانش مژده داده است که این سرزمین را به ذریه شما خواهم بخشید. براساس همین قرارداد آسمانی بوده که حضرت موسی(ع) همه قبایل عبری را به دستور خداوند از مصر کوچ داده و رهسپار کنعان شده است.
در تورات حدود سرزمین موعودی که در زمان حضرتموسی(ع) به بنیاسرائیل بخشیده شده، چیزی در حدود سرزمینهای اشغالی فلسطین بهعلاوه لبنان، کرانه باختری، نوار غزه، قسمت اعظم سوریه، اردن و مصر تا نیل است و قرنهاست که یهودیان بهدنبال چنین سرزمینی هستند اما جمعیت و قدرت کم آنها در میانه قرن۱۹میلادی وادارشان کرده است بهطور دیگری عمل کنند، شاید به ارض مقدس برسند. ازآنجاکه فلسطین در میانه قرن۱۹میلادی، بخشی از امپراتوری بزرگ عثمانی است، یهودیان با حمایت کشورهای اروپایی از شاه عثمانی خواهش میکنند فقط اجازه سکونت در ارضمقدس را بگیرند.
قدیمیترین سند فارسی دراینباره، خبری است از روزنامه «وقایعاتفاقیه» عهد ناصری به تاریخ ۱۲دلو (بهمن) ۱۲۳۳خورشیدی که شهرآرا در این گزارش برای نخستینبار از آن رونمایی میکند.
نخستین سند ایرانی از مهاجرت یهودیان به فلسطین
تلاش برای مهاجرت گروهی یهودیان به سرزمین فلسطین در میانه قرن۱۹میلادی در اسناد غیرفارسی زیادی قابلبررسی است اما در منابع فارسیزبان و بهخصوص منابع ایرانی، آنچنان که باید، به این موضوع توجه نشده است. اگرچه نام فلسطین در برخی اسناد و نقشههای قدیمی فارسی آمده، در هیچکدام از آنها به مقوله مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین اشارهای نشده است. نخستین جایی که به این موضوع میپردازد، نشریه هفتگی یا روزنامه «وقایعاتفاقیه» در عهد ناصری است.
وقایعاتفاقیه، دومین نشریه فارسیزبان و رویهمرفته پس از کاغذ اخبار و روزنامه آشوریزبانِ زهریریدبهرا، سومین نشریه ایران است که نخستین شماره آن به دستور میرزاتقیخان امیرکبیر در ۵ربیعالثانی سال۱۲۶۷قمری، برابر ۱۸بهمن۱۲۲۹خورشیدی و ۷فوریه۱۸۵۱میلادی، مصادف با سال سوم پادشاهی ناصرالدینشاه منتشر میشود. مطالب منتشرشده در آن نیز شامل اخبار داخلی مثل امور دربار، عزل و نصبها و امتیازات، اخبار ولایات و اخبار خارجی برگرفته از روزنامههای اروپایی است؛ ازاینجهت در هرشماره از این نشریه، اخبار متعددی از سایر کشورهای جهان به چشم میخورد. از شمارههای باقیمانده وقایعاتفاقیه مشخص است که این روزنامه تا سال۱۳۲۴قمری به مدت ۵۷سال انتشار یافته اما در بین اخبار خارجی آن، فقطوفقط یکبار خبری مربوط فلسطین منتشر شده است؛ این خبر هم مربوط است به نمره یا شماره۲۰۹ روزنامه به تاریخ یوم پنجشنبه، سیزدهم شهر جمادیالاول، مطابق سال بارسئیل*، سنه۱۲۷۱، برابر با ۱۲دلو (بهمن) ۱۲۳۳خورشیدی و یکفوریه۱۸۵۵میلادی.
در ستون دوم صفحه آخر این شماره از وقایعاتفاقیه (صفحه۴)، چهار خط بسیار مهم درج شده که در آن به سرزمین فلسطین و درخواست گروهی مهاجرت یهودیان اشاره شده است. در این شماره وقایعاتفاقیه و در قسمت «احوالاتمتفرقه» آمده است: «از دولت نمسه بسیاری از رعایای آنجا میخواهند بهفلسطین رفته و در آنجا ساکن بشوند، زیرا که آن مملکت را ارضمقدس میدانند و بعضی از دُوَل نمسه از دولت عثمانیه خواهش کردهاند که در آنجا به آنها جا بدهد که تمکن نمایند.»
* در تقویم ترکی باستان، هرسال با نام یک حیوان نامگذاری شده و سال بارسئیل در تقویم ترکی، به معنی «سال پلنگ» است.
خواهش اروپا برای ارضمقدس!
اما رعایا یا یهودیان کدام اقلیم میخواستهاند از پادشاه عثمانی، اجازه سکونت در ارض مقدس را بگیرند؟ اصلا این «نمسه» که در خبر وقایعاتفاقیه آمده، کجاست؟
اصل واژه «نَمْسه» یا «نَمْسا» بهمعنای «گنگ»، روسی و بهبیان دقیقتر اسلاوی است. ماجرا از این قرار است که روسها، همه خارجیها را با این نام میخواندهاند، اما نمسا بهتدریج تنها در مورد مردم آلمانیزبان و بالاخره در اشاره به مردم مهمترین کشور یا امپراتوری آلمانیزبان آن دوران یعنی اتریش بهکار رفته است. حضور این واژه در زبانهای عربی، ترکی و فارسی هم برگرفته از همین رویه روسی است، کما اینکه هنوز هم در زبان عربی بهجای اتریش یا همانندهای آن، از واژه نَمسا استفاده میشود.
بههرروی، در زبان فارسی هم میتوان واژه نَمسا یا نَمسه را در برخی اسناد عهد قاجار دید. در همین اسناد علاوه بر کشور اتریش، به زبان آلمانی نیز زبان نَمْسَوی یا نَمْساوی اطلاق شده است. این اطلاق از آنجاست که امپراتوریهای نمسا (اتریش) و پروس (آلمان) پرقدرتترین و نامآورترین کشورهای آلمانیزبان دو قرن پیش بودهاند. ازاینجهت وقتی در ابتدای خبر وقایعاتفاقیه یکفوریه1855میلادی نوشته شده است: «از دولت نمسه بسیاری از رعایای آنجا میخواهند بهفلسطین رفته و در آنجا ساکن بشوند، زیرا که آن مملکت را ارضمقدس میدانند»، منظور یهودیان امپراتوری اتریش است.
اما چرا در ادامه همین خبر آمده است: «بعضی از دُوَل نمسه از دولت عثمانیه خواهش کردهاند»، یعنی «بعضی از دولتهای نمسه»؟ اگر در ابتدای خبر «دولت نمسه» آمده است، چرا در ادامه به «دُوَل نمسه» میرسد؟
به نظر نمیرسد این یک اشتباه نگارشی باشد، چون امپراتوری اتریش از سال۱۸۰۴ تا ۱۸۶۷میلادی، یک قدرت بزرگ اروپایی چندملیتی بوده که هم از نظر جمعیتی و هم از نظر جغرافیایی، سومین پادشاهی بزرگ اروپا بهشمار میرفته است. در دورهای که خبر وقایعاتفاقیه درج شده، امپراتوری نمسه یا همان اتریش، شامل دوکنشینها و پادشاهیهای متعددی بوده که مجارستان، کرواسی، دالماسی، اسلاونیا و لمباردی از جمله آنهاست. ازاینجهت وقتی در سال1855میلادی حرف از «خواهش دُوَل نمسه» به میان آمده، یعنی تقریبا دولتهای محلی یکسوم اروپا از دولت عثمانی خواهش کردهاند که به یهودیان آنها در سرزمین فلسطین جا و اجازه سکونت بدهد.
بااینتفاصیل، همین خبر کوتاه تنها و مهمترین سند فارسی در دوره قاجاریه است که به نیت یهودیان، شروع مهاجرت آنها و همکاری دولتهای اروپایی برای سکونتشان در سرزمین فلسطین پرداخته است.
نقشه سیاسی اروپا در سال 1850میلادی
تلاشهای فرانسوی و انگلیسی
دولت عثمانی در زمانی که خبر وقایعاتفاقیه نشر یافته است، در یَد قدرت «عبدالمجیدیکم»، سیویکمین سلطان عثمانی، بوده که از ۲ژوئیه۱۸۳۹ تا ۲ژوئن۱۸۶۱میلادی بر امپراتوری بزرگ مسلمانان حکم رانده است. او در کشورهای اسلامی بهعنوان خادمالحرمینالشریفین، خلیفه مسلمین و امیرالمؤمنین شناخته میشده، برای همین سوای مسائل سیاسی، به فلسطین و بههمخوردن ساختار دینی آن نیز بهشدت حساس بوده است.
وقایعاتفاقیه در شمارههای بعدی خود دیگر به موضوع فلسطین نپرداخته است؛ ازاینجهت نمیشود از دل مطالب این روزنامه نتیجه درخواست دُوَل نمسه را فهمید، اما بررسی منابع غیرفارسی مشخص میکند که این خواهشها اگرچه در آن روزها از حد یک درخواست فراتر نرفته، از نیمقرن قبل شروع شده است.
از عهد عتیق و روایتهای تورات که بگذریم، نخستین اقدام برای تجمع یهودیان در فلسطین به اواخر قرن18 برمیگردد؛ جایی که ناپلئون بناپارت در جریان حمله به مصر و شام در سال۱۷۹۹ میلادی با صدور نامهای از یهودیان آسیا و آفریقا خواست تحتلوای او جمع شوند و در مقابل به آنها وعده داده است سرزمین مقدس (فلسطین) را در اختیار آنان قرار دهد و عظمت و شکوه باستانی را به آنها بازگرداند.
در آن روزها امپراتوری عثمانی بزرگترین جمعیت یهودی جهان را داشته است که عمدتا بهدلیل قتلعام و آزار و اذیت از اروپای غربی رانده شده بودهاند و ناپلئون کوشیده است از آنها برای دستیابی به اهداف خود استفاده کند اما تسلطش بر منطقه بیش از سه سال دوام نیاورده و منطقه فلسطین همچنان در زمره اراضی تحتحاکمیت امپراتوری عثمانی باقی مانده است. در این دوره اگرچه یهودیان زیادی در سرزمینهای مسلماننشین عثمانی زندگی میکردهاند، قدرت آنها آنقدر نبوده است که منجر به تشکیل یک کلونی جمعیتی در حوالی بیتالمقدس شود. ضمن اینکه دولت عثمانی نیز بههیچشکل ممکن چنین اجازهای را به آنها نمیداده است.
اگر از اقدامات هرازگاهی روسیه بگذریم، بریتانیا دومین حکومتی است که بهطور جدی برای مستعمره یهودیان در فلسطین تلاش کرده است. تلاش آنها البته هوشمندانهتر بوده است و همراه با صبر بسیار زیاد. آنها نخست با ایجاد نخستین کنسولگری خود در قدس به سال1838میلادی (سال آخر حکومت محمود دوم، پدر سلطان عبدالمجیدیکم) حمایت خود را از جایگزینی یهودیان با مردم فلسطین آغاز کردهاند. «لرد ویسکونت پالمرستون»، وزیر خارجه وقت بریتانیا، با ارسال رهنمودهایی به کنسول «ویلیام یونگ»، خواستار حمایت از یهودیان فلسطین میشود و همچنین تلاش میکند «بابعالی»* را قانع کند که یهودیان را بهعنوان هموطن در سرزمینهای مقدس بپذیرد.
*«بابعالی» همان حکومت عثمانی بوده و در معنای خاصتر به دیوان وزیر اعظم اشاره داشته که بهعنوان مرکز قدرت و تصمیمگیری در امپراتوری عثمانی شناخته میشده است.
سلطان «عبدالمجیدیکم»، سیویکمین سلطان امپراتوری عثمانی. شروع اقدامات انگلیسیها برای سکونت و کلونی یهودیان در فلسطین همزمان با شروع پادشاهی اوست.
اولین مرکز استقرار یهودیان
بریتانیا در ادامه تلاشهایش برای دستیابی به فلسطین، ابتدا مانع قدرتگیری «محمدعلی پاشا»، فرمانده آلبانیایی ارتش عثمانی و والی (حاکم) مصر، شده؛ زیرا ایجاد یک دولت عربی اسلامی میان منطقه مصر و سرزمین شام، راه را برای ایجاد دولت یهودی در فلسطین میبسته است. آنها که با قرارداد «1840لندن» اراضی تحتحکومت محمدعلیپاشا را به پادشاهی عثمانی برمیگردانند، فرصت را مناسب میبینند و در سال1845میلادی از سلطان عبدالمجیدیکم و حکومت عثمانی میخواهند که «مسلمانان را از فلسطین به مناطق دیگر در آسیایصغیر کوچ دهد و یهودیان را جایگزین آنها کند»، اما بابعالی این پیشنهاد را هم رد میکند.
در این زمان فرانسویها هم بهعنوان رقیب انگلیسیها پیگیر امور یهودیان هستند و زیر پرچم «نوعدوستی» متعهدند که کلیمیان فقیر را برای تشکیل یک مستعمره یهودی به فلسطین اعزام کنند.
این رقابت برقرار است تا اینکه احداث کانال سوئز، کفه ترازو را به جانب انگلیسیها سنگین میکند. اگرچه این کانال توسط فرانسویها بین سالهای1859تا1869میلادی حفر میشود و انگلیسیها نیز آن را یک تهدید میبینند، خرید 44درصد سهام این کانال در سال۱۸۷۵میلادی توسط بریتانیا، آن هم بهواسطه مشکلات مالی خدیو مصر، ورق را برمیگرداند. این خرید توسط «بنجامین دیزرائیلی»، نخستوزیر وقت بریتانیا، بدون مشورت با پارلمان این کشور صورت میگیرد، آن هم با وامی چهارمیلیونلیرهای که از «لیونل ناتانروتشیلد» گرفته میشود. لازم به گفتن نیست که خانواده سرمایهدار روتشیلد از تبار یهودیان اشکنازی آلمان هستند.
خود دیزرائیلی در سال1880میلادی اعتراف میکند که هدف از این معامله صرفا تسلط بر مصر نبوده، بلکه سلطه بر فلسطین را نیز در بر میگرفته است. او میگوید: هرکس فلسطین را به چنگ آورد، میتواند منطقه کانال [سوئز] را تهدید کند.
صدالبته که دولت انگلیس در این مدت کار را به قضاوقدر نمیسپرد و همزمان با حفر کانال، «سِرموسی مونتیفیوریباروناول» را بهعنوان نماینده میفرستد تا گفتوگوهایی را درباره خرید زمین در سرزمین فلسطین، برای اسکان یهودیان در آنجا، با سلطان عثمانی انجام دهد. سِر مونتیفیوری علاوه بر نمایندگی انگلیس، یک بانکدار یهودی است که منابع مالی زیادی را صرف توسعه صنعت، تجارت، آموزشوپرورش و سلامت جامعه یهودیان در سرزمین شام ( فلسطین اشغالی امروزی) میکند و موفق میشود با فشار بریتانیا بر دولت عثمانی، در سال۱۸۶۰میلادی اولین مرکز استقرار یهودیان را نیز در همین منطقه به نام «میشکنوت شاانانیم» تشکیل دهد.
تصویر «سَرموسی مونتیفیوریباروناول» روی پول اسرائیل مشخص میکند که او چه خدماتی به یهودیان کرده است.
«نه» محکم عثمانی
در 6سپتامبر 1876میلادی، سلطان «عبدالحمید دوم» به عنوان سیوچهارمین سلطان و خلیفه امپراتوری عثمانی زمام امور را بهدست میگیرد. گویا او بیش از هرکس به هدف بریتانیا و خطر رویآوری یهودیان به سرزمینهای مقدس فلسطین پی میبرد و برای همین، نهتنها پیشنهادهای مختلف را مبنی بر خرید اراضی فلسطین برای اسکان مهاجران یهودی و ساخت شهرکهای کشاورزی رد میکند که حتی فروش زمین در فلسطین را به یهودیان، ممنوع میکند، ولو که آنها شهروندان عثمانی باشند. بیشتر این قوانین در برابر موج مهاجرتی وضع میشود که یهودیان از سال1881میلادی شروع کردهاند.
در مقابل جمعی از یهودیان با برپایی «کنگره جهانی صهیونیسم» در 29تا31آگوست سال۱۸۹۷میلادی به رهبری «بنیامین ذئب (تئودور) هرتسل»، روزنامهنگار یهودیالاصل اتریشی، نهتنها جنبش سیاسی صهیونیسم را پایه میگذارند که برای رسیدن به ارضمقدس فلسطین نیز برنامه مدونی میچینند. در یکی از بندهای بیانیه این کنگره آمده است: «صهیونیسم در پی ایجاد خانهای برای قوم یهود در فلسطین است که تحت قانون عمومی تضمین شده باشد.»
در نهایت با تلاش سازمانهایی مانند انجمن استعمار یهودیان فلسطین(PJCA) ، شرکت توسعه سرزمین فلسطین و صندوق ملی یهودیان است که باوجود پیشگیریهای دولت، تعداد یهودیان عثمانی که تا سال1839 از 6هزار نفر (2درصد از ساکنان) تجاوز نمیکرده است، بین سال1882 تا اوایل قرن بیستم به حدود 100هزار نفر میرسد. باوجوداین، شخص سلطانعبدالحمیددوم، همچنان اصلیترین سد در برابر حضور یهودیان در فلسطین و ایجاد دولت دینی در این منطقه است. عبدالحمید حتی پیشنهاد وسوسهانگیز هرتسل را درباره «اهدای 5میلیون لیره استرلینگ به عنوان پاداش شخصی، پرداخت همه دیون امپراتوری عثمانی که بالغ بر 33میلیون لیره طلا، ایجاد ناوگان دریایی برای حفاظت از امپراتوری عثمانی با هزینهای بالغ بر 120میلیون فرانک طلا، اعطای وام بدون بهره به میزان 35میلیون لیره طلا به منظور شکوفایی اقتصاد عثمانی و تأسیس دانشگاه عثمانی در قدس» رد میکند.
هرتسل در خاطراتش نوشته است که «سلطانعبدالحمیددوم میگفت: من نمیتوانم حتی یک وجب از خاک کشور را بفروشم؛ زیرا کشور مال من نیست، بلکه تعلق به ملت دارد. ملت من با ریختن خون خود این امپراتوری را بهدست آورده است و قبل از اینکه اجازه دهیم کسی آن را بهزور از ما بگیرد، با خونمان آن را سیراب خواهیم کرد. دو گردان از سپاه ما در سوریه و فلسطین جنگیدند و افراد ما یکی بعد از دیگری در بلفنه کشته شدند، زیرا هیچ یک از آنها هم حاضر به تسلیم نشد و ترجیح دادند که در میدان جنگ کشته شوند.... یهود میلیاردها ثروت خود را حفظ کند و اگر کشور ما بیصاحب شد و هر تکهاش بهدست کسی افتاد، یهود هم بدون معاوضه بر فلسطین دست خواهد یافت، بدون تردید مگر به قیمت جان ما تمام شود و تحت هیچشرایطی و بههرمنظوری قبول نخواهیم کرد که ما را تکهتکه کنند.»
واقعیت اما این است که هرتسل در سالها تلاش خود برای تشکیل کشور یهود، تأیید محافل بریتانیا، ایتالیا، روسیه، اتریش و حتی آلمان را میگیرد؛ حمایتی که بیشتر بهخاطر اهداف استعماری و برای متلاشی کردن ارکان سلطنت عثمانی است. در نهایت سیاستهای عبدالحمیددوم در قبال صهیونیسم و کشورهای اروپایی، منجر به توافق این عناصر در برپایی انقلاب1908میلادی در امیراتوری عثمانی میشود؛ انقلابی که هم پایانی است بر سلطنت متزلزل و ضعیف عبدالحمیددوم در یک سال بعد، هم چند قرن امپراتوری عثمانی را در پی جنگ جهانی اول به زوال میرساند.
سلطان «عبدالحمید دوم»، سیوچهارمین سلطان و خلیفه امپراتوری عثمانی، 33سال در برابر فشار کشورهای اروپایی و یهودیان ایستادگی کرد.
میهمانان غاصب
بعد از جنگ جهانی اول و بنا بر قراردادی که فرانسه و انگلیس با توافق روسیه دارند، فلسطین از سال 1918میلادی تحت قیمومیت بریتانیا قرار میگیرد. حضور انگلیسیها فضا را برای پروژه صهیونیسم فراهم میآورد و علاوه بر افزایش موج مهاجرتها، خرید اراضی فلسطین نیز سرعت میگیرد. باوجوداین، در یک آوریل1945، آمار دولت بریتانیا نشان میدهد که خریداران یهودی مالکیت قانونی تقریبا 5.67درصد از کل مساحت زمینهای تحت قیمومیت بریتانیا را در اختیار داشتهاند. با اضافه شدن زمینهایی که مالکیت دولتی داشتهاند، در نهایت تا پایان سال 1947میلادی با وجود همه درگیریها و حمایتهایی که قیم بینالمللی از صهیونیستها دارد، مالکیت یهودیان به 6.6درصد کل زمینهای فلسطین افزایش مییابد. سازمان ملل اما بیاعتنا به این عدد و فقط برای خواباندن درگیریهای میان اعراب و اسرائیلیها -در همان سال آخر قیمومیت انگلیسیها بر فلسطین- در ۲۹نوامبر ۱۹۴۷میلادی در طرح تقسیم خود برای تشکیل دو کشور مستقل فلسطین و اسرائیل، بیش از نیمی از ارضمقدس را به یهودیان میدهد؛ طرحی که اگرچه مورد پذیرش فلسطینیها و کشورهای عربی قرار نمیگیرد، خیلی زود با خروج انگلیسیها از فلسطین محقق میشود.اینگونه است که با خروج هماهنگشده انگلیسیها از سرزمین فلسطین، تأسیس دولت یهودی که یهودیان قرنها انتظارش را کشیدهاند، بالاخره در 14مه 1948میلادی با صدور اعلامیه استقلال اسرائیل میسر میشود. این اعلامیه اما بیشازآنکه اعلامیه استقلال یک کشور باشد، فرمانی است برای تجاوز و تصاحب اراضی میزبانان خود؛ تجاوزی که تا امروز نیز جریان دارد، بیآنکه متجاوزان یادشان باشد روزی بهعنوان میهمان فقط خواهش اقامت در همین خاک را داشتهاند.
«تئودور هرتسل»، روزنامهنگار یهودیالاصل اتریشی، صهیونیسم سیاسی را پایه گذاشت و برای تشکیل یک کشور یهودی، مهاجرت یهودیان به فلسطین را ترویج کرد.