خانم «مخبر» بانوی ایرانی و دختر یک مسئول که افکار عمومی «آقازاده» مینامندش، وقتی داوطلب دریافت واکسن ایرانی کرونا شد، طیفی از واکنشها را در فضای مجازی پدید آورد. از یک سر طیف که دستمریزادگفتن به توان علمی و ستودن شجاعت بانوی ایرانی بابت داوطلبشدن در آزمون واکسن کرونا بود تا سر دیگر طیف که زیرسؤالبردن تخصص ایرانیان در ساخت واکسن کرونا و واکنشهایی از این دست که «من میدونم ما موفق نمیشیم!» و «اینم یک فیلم و بازی دیگر!» و «آب و الکل را قاطی و بهجای واکسن تزریق کردند!». در چنین شرایطی وقتی با این حجم گسترده از واکنش منفی و القای حس بدبینی و شعار «ما عرضه اش را نداریم» روبهرو میشویم، میتوانیم از خود بپرسیم که همه این جماعت بدبین آیا پیادهنظام ترامپ و نتانیاهو هستند؟!
اگر این پرسش را «بله» بگوییم، بیش از آنکه به ضعف خود اقرار کرده باشیم، قدرت دشمن بداندیش را بزرگنمایی کردهایم، هرچند میدانیم حقیقت ماجرا چیز دیگریاست. حقیقت شاید این باشد که در همه این سالها چنان با دست خود پایهها و ارکان اعتماد جامعه را لرزاندهایم و در اطلاعرسانی رخدادها و در بزنگاههای حساس، غیرحرفهای و کوتهنظرانه برخورد کردهایم که ترمیم این اعتماد، کاری بس سخت است. تا آنجا که در ماجرای ساخت واکسن ایرانی کرونا که در ذات خود پدیدهای غرورآفرین و اسباب مسرت و شادمانی ملی است، ماجرا درست از زاویه واژگونه دیده و ارزیابی میشود و کار به آنجا میرسد که واکنشهای سخیف و فرسنگها دور از عقلانیت در فضای مجازی بهشکل نگرشهای غالب و چیره، بازنمایی میشود.
در یک نمونه که بیانگر سادهاندیشی است و در خود طنز نهفتهای نیز دارد، برخی کاربران در واکنش به تزریق واکسن به خانم «مخبر» نوشتهاند: «چگونه میشود از روی پیراهن آستیندار واکسن را تزریق کرد؟» و در همانجا پاسخ شنیدهاند: «شمایی که فکر میکنی به کشف فیثاغورث رسیدهای، اگر نمیدانی بدان که بانوان علاقهمند به حجاب، گاه از پوششی بهنام ساقدست استفاده میکنند و بهصورت طبیعی، آن خانم نیز وقتی پیرامونش خبرنگاران و تصویربرداران و مسئولان آقا ایستاده بودند، از ساقدست استفاده کرده است تا پرستار خانم بتواند در آن جمع و بهآسانی تزریق را انجام دهد.
باور کنید ماجرا به همین سادگی است، اما گاه روایتهایی سست از همین دست، چنان با رنگولعابی از منطق و استدلال و در قالب یک کشف بزرگ (!) به مخاطب القا میشوند که نزدیکشدن به موضوع و نقضکردنش بهمانند شناکردن برخلاف جریان آب میماند و موجی از ناسزاها و چسباندن انگهایی از «بیسواد» تا «وابسته» و «قلمبهمزد» را نثار آدمی میکند. این روال، بیگمان تأییدی بر همان نظریه «مارپیچ سکوت» در حوزه ارتباطات است که سالهاست در دستورکار روزانه رسانههای جریان اصلی بوده و هماکنون نیز در شبکههای اجتماعی از آن بهره میگیرند. در این میان، مبادا فراموش کنیم شاهبیت ماجرا و نقطهکلیدی همان رویکرد به احیا و بهسازی اعتماد همگانی است که اگر از آن غفلت کنیم، آفتها و آسیبهایش بیش از این دامنگیر ما میشود.
اما از همه واکنشهای متفاوت درباره آزمایش انسانی واکسن ایرانی که بگذریم، یک اظهارنظر کمتر در کانون توجه قرار گرفت که میتواند روایت واپسین این یادداشت باشد و شاید یک مرهم موقت بر درد مزمن «خودکوچکبینی» برخی هموطنان ما؛ آنجا که خبرنگار الجزیره انگلیسی و ستوننویس المانیتور چنین گزارش میکند: «با احترام به دانشمندان ایرانی که با وجود تحریمها و فشارها توانستند آزمایش انسانی واکسن کرونا را شروع کنند. تنها چند کشور در جهان به چنین رتبهای رسیده اند. مهم نیست آنها موفق میشوند یا شکست میخورند، این شهامت ادامهدادن است که اهمیت دارد!»