بی تردید، در آن زیارت آخر، وقتی شهدای رمضان حرم روبهروی ضریح دست به سینهای ستادند و کبوترها دور سرشان چرخیدند، هنگام «سلام» از دلشان آرزوی همیشگیشان گذشت. آه، به گمانم مرغ آمین هم به راه بود و آقا امام رضا (ع) برای دیدارشان آغوش گشود. این روزها، شهرمان، روزهایی تاریخی را پشت سر میگذراند.
فتنهها یکی پس از دیگری آشکار میشوند، اما مشهدیها بعد از یک هفته پرتلاطم در آزمونی دیگر سربلند میشوند. خبر کوتاه و جانگداز است: دو طلبه جهادگر حاشیه شهر آسمانی شدند.
پس از خبر شهادت، مردم و رسانهها ملتهب و بیقرار این اتفاقاند و مدیران برای تسلی خانواده شهدا در رفت و آمد.
همسر شهید در جواب همدردی تولیت آستان قدس رضوی میگوید: «خوش به سعادت همسرم. شهید شد و به آرزویش رسید.» و همه آنها که آمده بودند تا او را آرام کنند و روضهها از صبر زینبی برایش بخوانند، حالا در برابر چشمهای زلال از بصیرت و آگاهی قرار گرفتهاند.
این صبوریها، این دلبرانهها، این عاشقیها را باید ثبت کرد. چقدر زیبنده توست ردای همسری شهید! مبارکت باشد عزیزم!
بانوجان، شاید در این شهر هیچ خیابان، بولوار یا بزرگراهی به یاد فرشتگانی، چون تو نام نگیرد، اما مرام تو و اسم تو به عنوان شریک زندگی جهادی یک جوانمرد، ماندگار خواهد شد.
به خاطر میسپاریم عشق زندگیات و همرزمانش در سختترین روزهای هجوم ناجوانمردانه معاندان خارجی و نااهلان و ناآگاهان داخلی ایستادند و کاستی فعالیتهای مدیران غفلتزده و خوابآلوده را برای مردم جبران کردند.
بانوجان، چه با صلابت گفتی «به کوری چشم دشمنان، پسرم را در مسیر پدرش تربیت میکنم.» و چه کسی میتواند انکار کند در سراسر تاریخ مقدس دفاع از این سرزمین، از دامن شجاع زنانی، چون تو، مردان به معراج رسیدهاند.
آه، خانمجان! تمام دارایی زندگیات را از دست دادهای، اما به کوری چشم دشمنان، معصومانه تبریک و تسلیتها را پاسخ میدهی و خم به ابرو نمیآوری و ما، همه زنان این شهر، چقدر دلمان برای تسلای تو پر میکشد.
خوش به حالمان! شهرمان حالا یک الگوی ایثار دیگر دارد، یک تکیهگاه معنوی و زلال مثل تو، و خانهات خط مقدم رزمندگی در جبهه مقابله با تحریمهای ظالمانه و نبرد اقتصادی در حاشیه شهر بوده است و خواهد ماند.
بعد از شهید اصلانی و دارایی، قهرمانهای واقعی این شهر خانواده این شهیداناند، قهرمانهایی که درست در همان آب و خاکی بزرگ شدند که ما در آن زیست میکنیم، اما مسیر را گم نکردند و میتوانند راهبلدمان باشند.
حالا نوبت ماست. حواسمان باشد به دختری جوان که با فرزندان کوچک، در بیستوچندسالگی همسرش را در اوج خوشبختی از دست داده است و شاید هیچکس دیگر جای همصحبتی با او را پر نکند.
حالا نوبت ماست. حواسمان باشد به زینب هشتساله و حنانه دوساله.
حالا نوبت ماست که پای کار خانواده و تحقق اهداف نیمه تمام جهادگران شهرمان باشیم.
راستی، میدانستید همسران شهید، دختران حاج قاسم بودند؟
جمله آخر را به سردار خادمالرضا (ع) باید گفت: حالا که شما نیستی، چه کسی هوای دخترانتان را خواهد داشت؟