شلیک قدیمی شده است. امروز حریف را با کلمه زمینگیر میکنند و راه را بیزحمت تخریب از کوچه تردید باز میکنند. خاکریز نمیزنند که غباری بر پیراهنشان بنشیند، جبهه رسانهای باز میکنند که اتوی شلوارشان هم بخشی از پازل نقشآفرینیشان تعریف شود. صدا بلند نمیکنند که بیادب بخوانیمشان و هوچیگر معرفی کنیم. در سکوت دامنهدار، دامنه طرح خود را میگسترانند.
با لبخند، لبخند را از لبان شما میدزدند. بهگرمی دست میدهند. اما بعد که میخواهید انگشتهایتان را بشمارید، متوجه کمبودشان میشوید. سخن از رویارویی هیبریدی و چندگانه است؛ از جنگ شناختی که شاخصهها را هدف میگیرد و شاخصها را از میدان بهدر میکند تا جا برای شاخص نشانیهای خودش مهیا شود.
تأکید عمیق بر ضرورت سواد رسانهای و هوشیاری در عرصه شناخت، برای این است که بیخبر شکار نشویم؛ که میشویم اگر هوشیار نباشیم. کم نبودهاند افرادی که با اعتماد به خود، ندانسته در طرحی باعث اعتمادسوزی عمومیای شدهاند که بیگانه اتود آن را زده است. تأکید رهبر فرزانه انقلاب بر ضرورت روشنگری و «تبیین» آن هم در تراز «جهاد» برای نیفتادن به این ورطههای هولناک است. ما از جنگ نظامی بهسلامت رستیم.
در آزمونی از این جنس هم تواناییهای خاص خود را داریم. بنابراین، «صنعتگران مرگ» میدانند که در این میدان، زمان بزندررو تمام شده است. بزنند، میخورند. بهقول صادق رهبر معظم انقلاب، یکی بزنند دهتا میخورند.
ما یک به دهیم در این میدان. قرآن گواهی خداست بر این گزاره: «إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین؛ اگر بیست نفر باشیم بر مدار صبر، بر دویست نفر فائق میآییم.» این را در دفاع مقدس هم تجربه کردهایم. دشمن هم از آن آموخته و درسها گرفته است.
بنابراین، میدان بازی را چنان عوض کرد که از مقابلهای چنین پرهیز کند. در نبرد مدرن، در جنگی که خاکی برنمیآشوبد و خونی نمیریزد، میکوشد با کنشهای اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی، سربازی را از پا بیندازد. با کوچککردن سفره پدر او را در نگاه فرزند کوچک کند. دشمنان به قدرت رسانه و تولید تردید در یقین او کاری میکنند که کمترین مابهازایش کنارکشیدن و کوچهدادن به آنان است.
در سطح بالاتر، او را به شمار خویش درمیآورند و با لباس حریف برایش از او بازی میگیرند. قصه اسب تروا را همه شنیدهایم. ستون پنجم هم اصطلاح آشنایی است برای ما. این دو، در جنگ شناختی کارکردی چندبرابر یافتهاند.
رویارویی با جنگی چنین و میدانی چنان گسترده که همه شئون زندگی را دربرمیگیرد، هوشیاری کاملی طلب میکند. همه ارکان حکومت و همه مردم باید پای کار باشند تا کار از دست ما بهدر نشود و زمام بهدست بیگانه نیفتد.
اوضاع را هم باید درک کنیم، بهویژه دولت باید حال و روز ملت را درک کند و همه توانش را بگذارد که فرصت بهترزندگیکردن را فراهم کند تا مردم هم بهتر میدانداری کنند.
دولت اقتصاد و معیشت مردم را درست تدبیر کند تا جامعه هم با گذر از تردیدها با یقین پای کار انقلاب بایستد. اگر در جنگ نظامی با کسری از جامعه میشد از سرحدات کشور دفاع کرد، در جنگ ترکیبی همه اجزای جامعه باید به جهاد برخیزند. این همه نیازمند تدارک همهجانبه است که در تکالیف دولت میتوان نوشت.