امید حسینی نژاد | شهرآرانیوز؛ «بحث آزاد کار خوبی است؛ من موافقم با بحث آزاد؛ از اول هم موافق بودم. این نکته اول که بحث آزاد را ما رد نمیکنیم، بلکه استقبال هم میکنیم. مبتکر بحث آزاد اجتماعی، امام جواد صلوات ا... علیه است. البته قبل از امام جواد هم در زمان ائمه بحث زیاد میشد، اما اینکه بنشینند جمعا صحبت کنند، امام جواد (ع) اول بار این کار را کردند.»
رهبر معظم انقلاب در این جملات به یکی از ویژگیهای مهم سیره عملی و علمی امام جواد (ع) اشاره میکنند. این امام همام در دوران یکی از زیرکترین حاکمان عباسی یعنی مأمون میزیستند. او توجه زیادی به نحلههای فکری و عقیدتی زمان خود داشت. به همین سبب با زیرکی تمام به دنبال آن بود که فعالیتهای اجتماعی و علمی امام جواد (ع) را مدیریت کند و جایگاه ایشان را در میان دیگر فرق اسلامی تنزل دهد. اما مدیریت امام (ع) در شرایط به وجود آمده به گونهای بود که همه نقشههای مأمون را نقش بر آب کرد.
امام (ع) در سنین کودکی به امامت رسیدند. به همین دلیل این مسئله برای برخی از شیعیان و اهل سنت پذیرفتنی نبود. مأمون نیز به دنبال آن بود که وجهه اجتماعی و علمی امام (ع) را خدشه دار کند. در آن دوره، مناظرات گوناگونی بین ایشان و برخی اندیشمندان علمی آن دوره رخ داد.
اوج گیری بیشتر این مباحثات و مناظرات در زمان حضرت جواد (ع) به دو دلیل بوده است: نخست اینکه امام جواد (ع) نخستین امامی است که در کودکی و خردسالی به امامت رسید. امامت ایشان به دلیل کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملا ثابت نشده بود؛ هرچند بزرگان و علمای شیعه براساس عقیده تشیع هیچ شک و تردیدی در این زمینه نداشتند. از این رو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش و امتحان پرسشهای فراونی از آن حضرت داشتند.
دوم اینکه در آن دوران، قدرت معتزله افزایش یافته و مکتب اعتزال به اوج رواج و رونق خود رسیده بود. حکومت وقت هم از آنان حمایت و پشتیبانی و از سلطه و نفوذ و امکانات مادی و معنوی حکومتی برای استواری و تثبیت خط فکری آنان و ضربه زدن به گروههای دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهره برداری میکرد. معتزله در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیر بشر افراط و دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه میکردند و آنچه را که عقلشان صریحا تأیید میکرد، میپذیرفتند و بقیه را رد میکردند.
از آنجا که نیل به مقام امامت امت در سن کودکی و خردسالی با عقل ظاهربین آنان توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیدهای را مطرح میکردند تا به خیال خام خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست بدهند، ولی در همه بحثها و مناظرات علمی، حضرت جواد (ع) (در پرتو علم امامت) با پاسخهای قاطع، هرگونه شک و تردیدی را درباره امامت خود از بین برد و بدین ترتیب هم اصل امامت را تثبیت کرد و هم امامت خویش را به اثبات رساند.
پس از شهادت امام رضا (ع)، امام جواد (ع) حدودا در هشت سالگی به عنوان امام شیعیان مطرح شد. در آن زمان، پیش فرض یحیی بن اکثم این بود که «ما بر پدر ایشان یعنی امام رضا (ع) نمیتوانستیم پیروز شویم، چون واقعا بزرگ و عالم بود، اما این کودک است. پس اگر بتوانیم حیثیت امام جواد (ع) را خدشه دار کنیم، در واقع توانسته ایم تفکر شیعی دال بر امامت را خدشه دار کنیم.»
این موضوع از نظر مذهبی بسیار مهم بود، چون از نظر شیعه، امام حجت ا... است، در حالی که آنها امام (ع) را یک انسان عادی میدیدند که علم او زیاد است.
بنابر برخی منابع شیعه، علت وقوع این مناظره، اعتراض سران عباسی به پیشنهاد ازدواج امام (ع) با ام فضل از سوی مأمون بود. مأمون برای اثبات درستی تصمیم خویش، به آنان پیشنهاد کرد جوادالائمه (ع) را بیازمایند. آنان پذیرفتند و برای آزمودن آن حضرت، جلسه مناظرهای ترتیب دادند.
یحیی در مناظره، نخست مسئلهای فقهی درباره شخص مُحرمی که حیوانی را شکار کرده است، مطرح ساخت. امام جواد (ع)، با مطرح کردن وجوه گوناگون برای مسئله، از یحیی بن اکثم پرسید منظور وی کدام وجه است. یحیی بن اکثم در جواب درماند. سپس خود امام جواد (ع)، مسئله را با صورتهای مختلف آن پاسخ گفت. درباریان و علمای عباسی پس از شنیدن جواب امام، بر تبحر او در فقه اعتراف کردند. گفته اند که مأمون پس از مناظره گفت: خدای را بر این نعمت سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم، همان شد.
امام جواد (ع) در مدت عمر کوتاه خویش، با دو تن از خلفای عباسی، یعنی مأمون و برادرش، معتصم، معاصر بودند. بررسی تقابل میان عباسیان و امام جواد (ع) نشان میدهد که هر یک از دو خلیفه عباسی، با بهره گیری از ظرفیتهای موجود، برای جلوگیری از نفوذ و پیشرفت معنوی امام کوشش بلیغ داشته اند. آنان هم زمان با تحقیر اهل بیت (ع) و پیروان آنان، کوشش میکردند با جعل حدیث در فضایل بنی عباس، دامن آلوده آنان را تطهیر کنند.
هنگامی که مأمون در سال ۲۰۴ قمری به بغداد بازگشت، میدانست که شیعیان پس از امام رضا (ع)، فرزندش را به عنوان امام خواهند پذیرفت. او سیاست پدرش را شکست خورده دید که برای کنترل امام رضا (ع) سیاست دیگری در پیش گرفت و خواست شکستهای پدرش را ترمیم کند. مأمون به خوبی میدانست که هرگونه اقدام تحریک آمیز، میتواند عواطف طرفداران اهل بیت (ع) را جریحه دار سازد و با قیام شیعیان و تحریک جامعه ستمدیده اسلامی مواجه شود.
وی از طرفی جرئت برخورد آشکار خشونت بار را نداشت و از طرفی نیز به خوبی درک میکرد که نمیتواند بزرگان و رهبران شیعه را آزاد گذارد. مأمون به خوبی از شمار رو به رشد شیعیان و رغبت آنان برای کنار زدن عباسیان اطلاع داشت و این خطر را به خوبی احساس میکرد؛ لذا سعی میکرد امام را به خلافت خود نزدیک سازد و بین آن حضرت و شیعیانش که پایگاه مردمی حضرت محسوب میشدند، جدایی افکند.
از عصر امام صادق (ع) بدین سو، با توجه به گسترش تشیع و مناطق شیعه نشین و مقتضیات و ضرورتهای موجود، تشکیلاتی ایجاد شد تا بدان وسیله، امامان با سهولت بیشتری بتوانند با شیعیان در دورترین نقاط عالم اسلامی مرتبط باشند و شیعیان نیز از طریق این تشکیلات بتوانند نیازهای شرعی و دینی خود را رفع کنند. این تشکیلات رفته رفته دارای نظم و گستردگی و هماهنگی بیشتری شد تاآنجاکه در بعضی دورانها همچون عصر امامین عسکریین (علیهما السلام)، سپس عصر غیبت، به اوج گسترش و انسجام رسید و غالب نقاط شیعه نشین آن زمان در عالم اسلامی را زیر پوشش قرار داد.
در معرفی سازمان وکالت، تشکیلات را میتوان به مثابه هرمی دانست که در رأس آن، امام معصوم قرار داشت و در بدنه هرم، وکلای خاص و در قاعده آن، وکلای مقیم در نواحی مختلف شیعه نشین قرار داشتند. بنابراین، امام معصوم نقش اصلی را در رهبری و هدایت این تشکیلات بر عهده داشت.
روابط بین ائمه (ع) و شیعیان از زمان امام رضا (ع) رشد زیادی کرد و این گستردگی ارتباط بیش از هر چیز، مدیون شبکه وکلای آن بزرگواران در مناطق مختلف بود. پس از محدودیتها و کنترلهای شدیدی که عباسیان برای امامان شیعه ایجاد کردند، ائمه (ع) با ابزار جدیدی با شیعیان خود ارتباط برقرار ساختند. بدین منظور امام کاظم (ع) با تأسیس سازمان وکالت، فعالیت شیعیان را هدایت میکردند. امام رضا (ع) نیز این تشکیلات منظم را حفظ کردند و از جانب خود در همه نقاط وکلایی گماشتند.
این وکلا، پس از شناخت امام جواد (ع) در موسم حج و پی بردن به حقانیت آن حضرت، فعالیت خود را ادامه دادند: آن حضرت در موارد متعددی، از این طریق با شیعیان ارتباط داشتند و علاوه بر پاسخ گویی به مسائل آنان، مشکلات جامعه را حل کردند.
برخی از مهمترین وکیلانی که در این عصر نقش جدی در رشد و تکامل مکتب امامی داشتند، عبارت بودند از: علی بن مهزیار در اهواز، ابراهیم بن محمد همدانی در همدان، یحیی بن ابی عمران در ری، یونس بن عبدالرحمن و ابوعمرو حذاء در بصره، علی بن حسان واسطی در بغداد، علی بن اسباط در مصر، صفوان بن یحیی در کوفه، صالح بن محمد بن سهل و زکریا ابن آدم در قم. ازجمله اقدامات مهم امام آن بود که به وکلای خود اجازه دادند به درون دستگاه خلافت نفوذ کنند، مناصب حساس حکومتی را در دست گیرند. همچنین برخی کارگزاران امام نیز به عنوان حاکم شهرها منصوب شدند و همه امور را با دقت زیرنظر داشتند.
در سالهای پایانی زندگانی امام جواد (ع)، تشکیلات و فعالیتهای وکلای ایشان بسیار توسعه یافت تاجایی که امام جواد (ع) به پیروان خود در خراسان که در جنگ خرمیه شرکت کرده بودند، دستور دادند خمس را به صورت مستقیم یا ازطریق وکلایشان به وی بپردازند. مطابق گزارش دیگر، آن حضرت با شنیدن فرمان معتصم درخصوص احضارشان به بغداد، از نماینده خود محمد بن فرج خواستند خمس را به او بدهند.
از ظاهر این روایات برمی آید که در دوره امام جواد (ع)، برای نخستین بار چنین دستور صریحی بر گرفتن خمس از شیعیان و موارد هزینه آن تصریح شده است. خمس در این دوره، از مهمترین منابع مالی شیعه و ائمه به شمار میآمد و عامل بسیار مؤثری در تقویت بنیههای اقتصادی و توسعه تشیع شد.
امام جواد (ع) در راستای بسط و گسترش تشیع، کارگزاران و وکلایی در مناطق گوناگون و قلمرو بزرگ عباسیان تعیین یا اعزام نمود. حرکت امام جواد (ع) در چینش نیروهای فکری و سیاسی، حرکتی کاملا محرمانه بود و حضرت در جو حاکم حکومت بنی عباس مواظب بود که کسی از چینش نیروهای ایشان مطلع نشود.