سریال‌های جدید نمایش خانگی اعلام شدند عبدالرضا اکبری «شاپرک خانوم» را به صحنه می‌آورد برنامه «ماجرای جنگ» با میهمانان کشوری و لشکری به آنتن بازمی‌گردد ویدئو | شروین حاجی‌پور صدای نماهنگ تازه فیلم «زن و بچه» شد اختتامیه جشنواره ملی موسیقی جوان | معرفی برگزیدگان بخش‌های مختلف فیلم جدید مارتین اسکورسیزی با حضور دی‌کاپریو و لارنس کلید می‌خورد ۱۲ روز با سینمای دفاع مقدس | جدول پخش فیلم‌ها اعلام شد زمان پخش ثابت مسابقه «۱۰۰» اعلام شد «اسکار از دیروز تا امروز» موضوع پرونده ویژه این هفته «هفت» رائد فریدزاده از تأسیس صندوق توسعه سینما در استان‌ها خبر داد وزیر ارشاد: شعر شهریار مرز زبان کلاسیک و زبان گفتاری را درنوردیده است ارسال ۵۰۰ اثر به جشنواره ادبی داستان‌کوتاه «هشت» در مشهد علیرضا خمسه به «استخر» سروش صحت پیوست برگزاری نخستین نشست فعالان سینمای خراسان رضوی در مشهد تمام مهربانی‌های یار مهربان تصویرگر آواز‌های آبی شهر | یادی از استاد علی‌اکبر زرین‌مهر نقاش فقید مشهدی هم‌زمان با سالروز درگذشتش ماجرای تخلص استاد شهریار در مسابقه تلویزیونی «دونقطه» + فیلم گنجینه ای از هنر ناب ایرانی در حرم رضوی | گذری به موزه تخصصی فرش آستان قدس رضوی روایتی طنزآمیز از روابط انسانی | گزارشی از اکران مردمی فیلم «ناجورها» در مشهد پرتره «سیدحسن حسینی»، شاعر برجسته، روی آنتن تلویزیون + زمان پخش
سرخط خبرها

مسافران نیمه شب

  • کد خبر: ۱۲۴۹۲۰
  • ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۴:۳۴
مسافران نیمه شب
محمدرضا امانی - داستان نویس

انگار سکون و آرامش شب به آدم‌ها هم سرایت می‌کند. گاهی برای گریز از غوغا و شلوغی روزها، تصمیم می‌گیرم نیمه شب‌ها برای جابه جایی مسافر‌ها به دل خیابان بزنم. به تجربه پی برده ام که مسافر‌های نیمه شب کم حرف‌تر و آرام‌تر هستند و انگار دغدغه‌های شبانه با غر زدن‌ها و گله‌های روز تفاوت دارد.

ساعت از دو نیمه شب گذشته بود که مسافری درخواست داد. پسر جوان آمده بود زیر نور تیر برق در کوچه باریکی و انتظارم را‌ می‌کشید. به محض اینکه در صندلی جلو نشست آه کش داری کشید. این آه کشیدن در فاصله یک ساعته که همراهم بود، پیاپی ادامه داشت. در خلوتی کوچه‌ها به سمت مقصد مورد نظر در حرکت بودیم که پسر جوان سکوت را شکست.

گفت: راستش مقصد را همین طور الکی زدم. تصور کردم شاید تا به حال از برنامه جابه جایی مسافر استفاده نکرده و آشنایی با انتخاب مقصد از روی نقشه نداشته است. گفتم: اشکالی نداره. بفرمایید کجا تشریف می‌برید؟

به سطح آسفالت روشن خیابان زل زده بود و انگار گلویش را کسی فشرده باشد گفت: تنها بودم و هر کاری کردم خواب به چشم هام نیامد. به فکرم رسید ناکسی بگیرم و کمی در شهر دور بزنم.

قطره اشکی روی گونه اش داشت سُر می‌خورد. گفتم: الان دوست داشتی کجا بودی؟ با پشت دست خیسی صورتش را پاک کرد و انگار فکری برای خلاصی از آن بغض شبانه یافته باشد گفت: بهشت رضا الان تعطیله؟

همین طور بدون مقصد خاصی شبیه گردشگرانی که به سرزمین تازه‌ای قدم گذاشته باشند، آرام در خیابان‌های بی آدم شهر می‌چرخیدیم. آن چند قطره اشک انگار بغضی که در گلوی پسر جوان مانده بود را برده بود و احساس کردم کمی سبک شده است. جلو دکه‌ای که چراغ روشنی داشت نگه داشتم و پسر جوان با دو نوشیدنی خنک برگشت.

آن شب اولین سالگرد یکی از عزیزانش بود که کرونا جانش را گرفته بود. همان طور که بی مقصد خاصی می‌گشتیم، از سر اتفاق از جلو بیمارستانی گذشتیم که چندین خانواده در میدان بزرگ مقابلش روی چمن دراز کشیده بودند یا نشسته بودند. همراهان بیمارانی بودند که عزیزی را بر تخت بیمارستان داشتند. پسر جوان دوباره آه کشید و گفت یک سال قبل در همین میدان یک هفته تمام روز‌ها و شب‌ها ماندم.

پسر جوان را دور همان میدان پیاده کردم و باقی مانده نوشیدنی را سر کشیدم. در مسیر به این فکر می‌کردم که کرونا چقدر به جنگ شبیه است. جنگ‌ها یک روزی تمام می‌شوند. اما عذاب و داغش تا سالیان سال باقی می‌ماند. آه کش داری کشیدم و به سمت خانه راه افتادم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->