ورودی های پایانه مرزی مهران به ۱۴ مورد افزایش یافت حضور بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار زائر در حج ۱۴۰۴ نماز عید قربان را چگونه بخوانیم؟ اقامه نماز عید قربان در حرم امام‌رضا(ع) (۱۶ خرداد ۱۴۰۴) آیت‌الله علم‌الهدی در خطبه‌های باشکوه نماز عید قربان: مسئولان در برابر بدحجابی بی‌تفاوت باشند، مدیون خون شهدا هستند مراسم قرائت دعای عرفه در مشهد هم‌زمان با سراسر کشور برگزار شد + فیلم (۱۵ خرداد ۱۴۰۴) دعای عرفه از کدام شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شود؟ مناجات عرفه، کلاس درس امام شهیدان (ع) در یادآوری نعمات الهی دعای عرفه مقدمه‌ای برای قربانی نفس در عید قربان | غفلت از عرفه، ازدست‌دادن فرصتی ناب مراسم باشکوه دعای عرفه در حرم امام‌رضا (ع) امروز ، پنجشنبه (۱۵ خرداد ۱۴۰۴) ساعت ۱۵:۳۰ ۵۲ زائر ایرانی در عربستان بستری شدند (۱۴ خرداد ۱۴۰۴) اعمال مخصوص شب و روز عرفه پنج شب با امام(ره) | واکاوی ابعاد مغفول‌مانده یک رهبر تاریخ‌ساز در برنامه «رواق امام» ازدحام زائران کربلا در مرز مهران در آستانه روز عرفه + فیلم ۲۰ هزار لباس شیرخوارگان حسینی در حرم مطهر رضوی دوخته خواهد شد تولیت آستان قدس رضوی: ۳۶ سال زعامت رهبر معظم انقلاب، استمرار راه امام خمینی (ره) است انتشار برای اولین بار | دست نوشته شهید حاج قاسم سلیمانی درباره امام خمینی (ره) + عکس مردی که به وعده‌اش عمل کرد | روایت رئیس جمهور ونزوئلا از دیدار با شهید سلیمانی + عکس نشست تبیینی انتقال تجربه «پشت پرده» در مشهد برگزار شد| تمدن غرب در اختیار یهود+ فیلم بزرگداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی(ره) در بیش از هزار شهر و روستا‌های کشور | پوشش خبری برنامه توسط ۶ هزار خبرنگار
سرخط خبرها

راهی حسین (ع)

  • کد خبر: ۱۲۵۷۵۷
  • ۲۴ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۵:۴۶
راهی حسین (ع)
نوید سرادار - فعال فرهنگی

سختی؛ وصال را شیرین‌تر می‌کند. مثل دمیدن تشنگی در جان فردی که در راه چشمه است. در مرز «باشماق» مهر خروج که بر گذرنامه خورد تشنه‌تر از قبل راهی چشمه شدم. مرز سوت و کور بود. فقط ماشین‌های باری بودند که از آن سوی مرز می‌آمدند. نمی‌دانم. شاید هم می‌رفتند و البته چند نفر از کرد‌هایی که از مرز باشماق رفت و آمد می‌کردند به کردستان عراق. مهر ورود به کشور عراق را یک جوان بر روی گذرنامه زد. با لباس شخصی بود. یک تیشرت و یک شلوار لی. با فارسی دست و پا شکسته پرسید: «کجا میری»؟  

گفتم: «زیارت» سرش را تکان داد و گذرنامه را گذاشت پیش رویم. از مرز باشماق به سلیمانیه می‌بردند. آن طور که برنامه در ذهنم بود کاروان باید می‌رفت سمت سلیمانیه تا بعد از آن راهی بغداد و کاظمین شود. سوار تنها ونی که در مرز بود شدم. در راه سؤال افسر عراقی در ذهنم جاگیر شده بود: کجا میری؟   کجا می‌رفتم؟

گذرنامه را که بازکردم رویش مهر کردستان عراق خورده بود. کردستان اقلیمی جدا در عراق است. با اینکه شب بود تمیزی آسفالت‌ها و خط کشی‌های جاده توجه را جلب می‌کرد. اما رانندگی راننده کرد عراقی با باقی عراقی‌ها چندان تفاوتی نداشت. انگار یک دیر شدن دائمی و خاصی در رانندگی هایشان دارند. در ماشین یک خانواده بود و چند پیرمرد. از معدود ایرانی‌هایی که شب از مرز رد شده بودند و همگی در یک ماشین جا شده بودیم.‌

نمی‌دانم چرا دلم حسابی برای خانواده‌ای که پشت سرم نشسته بودند می‌سوخت. دو تا خانم، یک بچه کوچک و یک مرد. ماشینشان را در مرز باشماق پارک کرده بودند و برای برگشت هم باید مسیر زیادی می‌آمدند به این

مرز غریب. پیرمرد جلویی گفت: «من سال هاست وقتی از مرز مهران رد می‌شم و شلوغی جمعیت ایرانی رو که می‌بینم اصلا یک حال و قوتی می‌گیرم.» و بعد از جمله پیرمرد زن پشت سری ام که انگار غریبی مرز بر دلش نشسته بود آرام گفت: «آره به خدا. کاش از اینجا نمی‌اومدیم. اشتباه کردیم.» کودکشان که از روی رنگ کالسکه‌ای که جلویم بود فهمیدم دختر است از پشت، سر شانه هایم را می‌گرفت و ناخودآگاه یک حس خنده و ذوق می‌آمد در دلم. دو ساعت بعد سلیمانیه بودیم. راننده روبه روی یک موکب ایستاد.

 سر در موکب عکس دو نفر که به نظر می‌رسید بزرگان کرد باشند زده شده بود و این جمله که: «ان الحسین (ع) هوالصراط المستقیم.» داخل موکب برای خودش شهرکی بود. راه کشی شده و مرتب. اما از شام خبری نبود. شام نخورده بودم. پیرمرد‌های همراه هم همین طور. خادم کردی که پتو برایمان آورد چند کنسرو لوبیا بازکرد با نان.

صبح باید می‌رفتم. بغداد یا نجف. نشانی از اسکان کاروان نداشتم و ارتباطی هم با کاروان. حدس می‌زدم آن‌ها هم نتوانسته باشند با من ارتباط بگیرند. دلم حرم امیرالمومنین (ع) را می‌خواست. اصلا انگار یک عمر پناهنده صحن حضرت بودم و حالا دلم برای خانه ام تنگ شده بود. دل تنگ‌تر از همیشه. حس و حال تنهایی در کشور غریب دل را می‌برد به خانه و دل در حرم امیرالمومنین (ع) بود. در نجف راحت‌تر کاروان را پیدا می‌کردم.

صبح سوار ون‌های جلو موکب شدم. دل را یک دله کردم به سمت نجف. طبق برنامه توقف کاروان در بغداد و کاظمین نباید زیاد بوده باشد. در راه، ماشین حسابی گرم بود. از راننده پرسیدم که کولر دارد؟  راننده با یکی دو کلمه و اشاره دست فهماند که: خیر. مسیر طولانی‌تر از آن بود که گمانش می‌رفت. حدود دوازده ساعت. یعنی معادل طی کردن مشهد تا تهران. شب نجف بودم. از ماشین که پیاده شدم انگار چند تا ماسک جلو دهانم گذاشته بودند. هوا گرفته بود و سخت می‌شد نفس کشید. خیابان‌ها را با پرسش حرم کجاست؟  گذراندم. پرسیدم و رسیدم به وادی السلام و بعد از آن به «معشوق».

وارد صحن حضرت زهرا (س) که شدم نگاهم به گنبد حضرت امیر (ع) افتاد. نجف آرامش بخش‌ترین جای دنیاست. اینترنت رومینگ گرفته بودم و ارتباط با کاروان. آن‌ها هم فردا راهی نجف بودند. دیدن گنبد حضرت (ع) دلم را امن‌تر از همیشه کرده بود. دیگر حس جدایی نداشتم. اصلا در حرم انگار به کاروان هم رسیده بودم و به تمام خوشی‌های عالم. وقتی دنبال موکبی برای خواب شب می‌گشتم در دل و دهانم افتاده بود: «اصلا بهشت دیدن رخسار حیدر است.»
ادامه دارد...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->