امروز در جریان جاری زندگی، همه با پدیدهها یا مفاهیمی روبه رو هستیم که گویی از آغاز با ما بوده اند و برایمان به قدری آشنا هستند که انگار همیشه همراه و در دسترس ما بوده اند. برای نسلهای دهه ۶۰ به قبل بسیاری از پدیدههایی که امروز شاید حتی کهنه و ناکارآمد به نظر برسند، در روزگار خود بسیار نوپدید و ناشناخته بود.
تلفن ثابت که امروز ابزاری با استفاده و کاربری کمتر است و برای فرزندان و نسلهای امروز ما اساسا درخورتوجه نیست، در دو یا حتی سه دهه نخست انقلاب برای بسیاری از خانوادهها پدیدهای بود که در دسترس قرار نداشت. به طورکلی درباره فناوریهای نوین دو نکته بنیادین در فرهنگ ما وجود داشته است؛ نکته نخست اینکه فناوریهای به ویژه ارتباطی به دلیل گران بودن در آغاز، در اختیار اقشار محدودتری بوده و آن گاه به تدریج عمومیت مییافتند.
نکته دوم این بود که همین سرعت کند ترابرد فناوری به جامعه موجب میشد فرصت آزمون وخطا یا بررسی تأثیرگذاری فناوری بر جامعه مشخص شود یا دست کم جامعه خود را برای پذیرش فناوریهای جدید آماده کند. درواقع سرعت ورود فناوری چنان کند بود که تازگی و نوآوری و مبهم بودن فناوریها همواره به شکلی جدی ادامه داشت؛ ولی نسل امروز به دلیل آنکه در معرض پی درپی دریافت و آشنایی با فناوری به شکل روزانه و ساعتی قرار دارد، برخورد و شیوه گذشتگان خویش را به کار نمیبرد و حس فناورانه کاملا برای او درونی و قابل پذیرش شده است.
«اینترنت» هم جدا از بحث معنایابی آن، چنین وضعیتی دارد. باوجود دیرینگی اندک، چنان تأثیر شگرفی در پهنههای گوناگون زیست انسان گذاشته است که به بخش یا بهتر بگویم بستری برای زندگی معاصر بدل شده است. این وابستگی به قدری است که شئون و بخشهای رنگارنگ و گوناگون زندگی انسان در ابعاد گسترده اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، ارتباطی و خدماتی به اینترنت گره خورده است؛ تاآنجاکه میتوان ادعا کرد پیوند انسان معاصر با اینترنت به قدری بروز یافته است که نبودن آن شاید از لحاظ فنی و فرایندی آسیبهایی را به بار بیاورد، امام مهمترین آسیب، جنبههای روانی ماجرا ست.
معتادی که به استعمال مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده و این مواد جزئی از فرایند زیستی او شده است، به آسانی از تأمین نیاز خویش دست نمیکشد. هرچند این نکات به معنای بی اهمیتی مسئله ای، چون اینترنت نیست، بلکه بدین معنی است که به جز مسئله تأمین نیاز، بخش بزرگی از موضوع به دلیل عادت وارههای ایجادشده که بخش زیادی از آنها نیز به تأمین نیاز باز نمیگردند، تبدیل به یک واکنش روانی شده است.
اینترنت، مجموعهای به هم پیوسته از گرههای اطلاعاتی است که با اتصال به یکدیگر، زمینه انتقال اطلاعات را فراهم میآورد. روزبه روز منابع دادهای بیشتری به این شبکه متصل میشود و زمینه چرخش اطلاعات را فراهم میآورد. آشکار است که این نکته مثبت و توسعه بخشی است؛ ولی آنچه محل مناقشه است، در مسئله مهم شبکه سازی میان پارههای نگاه دارنده اطلاعات است.
شیوه و الگوی ایجاد شبکه میان سرورها و محل انباشت اطلاعات، نحوه و فرایند دسترسی دادن، در چه زمانی استفاده کردن و بهره بردن از چه پلتفرم هایی، در این زمینه اهمیتی بسزا دارد. اینکه بخش بزرگ این اطلاعات در پایگاههای دادهای آمریکا ذخیره شده است و شیوه دسترسی، به اراده آنها بستگی دارد، اتفاقا مخالف جریان آزاد اطلاعات که شعار اصلی آن است، خواهد بود. اینکه یک کشور به شکل یک جانبه درباره میزان دسترسی یا حضور پلتفرمها یا ۱۰ برنامه و ابزار دیگر در بستر وب تصمیم گیری کند، خلاف عدالت توزیعی موردادعاست.
نکته برجسته دیگر این است که هر شبکه گستردهای از گرههای اصلی و هستهای برخوردار است که محل ذخیره اطلاعات اصلی است. وب سایت ها، پیام رسان ها، نرم افزارها و دهها مورد دیگر که در بستر اینترنت فعالیت میکنند، درواقع در حال انتقال اطلاعات مصرف کننده به هستههای مرکزی شبکه هستند.
ذخیره شدن این اطلاعات متنوع در هسته مرکزی شبکه که در اختیار ما نیست، خود یک عامل مهم برای بهره برداریهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است. آشکار است که جهان امروز، جهان اطلاعات است و حکومتی که از اطلاعات بیشتر و کامل تری برخوردار باشد، قدرت نفوذ و مانور بیشتری نیز خواهد داشت.
ازاین رو باید گفت اینترنت یک بستر پرفایده است، ولی ایراد در شیوه مالکیت و کلیت این شبکه به هم پیوسته جهانی است که اتفاقا کاملا امپریالیستی است؛ اما راهکار حل این مشکل و نیفتادن در دام افراط وتفریط در دو عرصه خلاصه میشود.
یکی کوششهای فناورانه و حقوق فناوری در عرصه جهانی برای تغییر شیوه مدیریت شبکه جهانی اینترنت از سوی کشورهای جهان و دیگری که مسئلهای بومی است، توسعه زیرساختهای داخلی انتقال اطلاعات ملی و مدیریت هوشمند دسترسی به اطلاعات بین المللی نه توسط افراد بلکه مدیریت پیوند شبکه ملی اطلاعات با اطلاعات دریافتی از شبکه جهانی اطلاعات خواهد بود.