حادثه‌ای که فریبا متخصص را راهی اتاق عمل کرد درآمد فیلم بچه مردم تقدیم بهشت امام رضا (ع) می‌شود سانس‌های فوق‌العاده سومین روز فیلم فجر۴۳ اعلام شد (۱۴ بهمن ۱۴۰۳) وقتی همه خوبیم! | درباره هیاهوی بی‌مورد برای مدیریت انجمن سینمای جوان مشهد  بهرام رادان رسماً از داوری چهل وسومین جشنواره فیلم فجر خارج شد جزئیات تصادف آرمان امیدی، خواننده مسجدسلیمانی برنامه عصر جدید اکران ۳ فیلم کوتاه مشهدی راه‌یافته به فجر در سینما مهر کوهسنگی شهاب آسمان بازیگری | درباره شهاب حسینی، بازیگر نام‌آشنای سینمای ایران جست‌و‌جو در دنیای امپرسیونیسم | گزارشی از نمایشگاه گروهی نقاشی در نگارخانه آسمان مشهد نگاهی به مسیر هنری میترا حجار، به بهانه سالروز تولدش آموزش داستان نویسی | این شانزده نفر که به من زل زده اند (بخش دوم) پسرى که پاره تن رسول خدا بود | روایت «الفتوح» از تولد امام حسین(ع) که پروردگار هم‌زمان آن را تهنیت و تسلیت گفت جدول اکران فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۳ در سینما آفریقا مشهد + تاریخ و ساعت نشست خبری بیست‌ودومین جشنواره فجر مشهد برگزار شد | اکران ۳۲ فیلم سینمایی و انیمیشن در سینما‌های آفریقا، هویزه و سیمرغ + فیلم صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ آغازبه‌کار نمایشگاه خوشنویسی و تذهیب هنرمندان تایباد و هرات افغانستان انتقاد انیمیشن‌سازها در جشنواره فجر: نه داوری درست داریم نه نگاه درست گفتگو با مهتاب ناظری، برنده جایزه برترین بازیگر بخش دیگرگونه‌های اجرایی تئاتر فجر برای نمایش تلقین درخشش هنرمندان مشهدی در جشنواره تئاتر فجر | تندیس برترین اثر بخش دگرگونه‌های اجرایی به نمایش «تلقین» رسید اعلام اسامی برگزیدگان چهل و سومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر (۱۳ بهمن ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

گاهی به آسمان نگاه کن

  • کد خبر: ۱۳۱۷۹۸
  • ۰۷ آبان ۱۴۰۱ - ۱۵:۴۶
گاهی به آسمان نگاه کن
مسافر در صندلی عقب، سرش را به شیشه خیس تکیه داده بود و یک لحظه از خیابان‌های خیس و عابران چشم برنمی داشت.

اهمیت چندانی ندارد که بگویم مسافر آن شب بارانی، زن بود یا مرد. اینکه در آن نیم ساعت تا رسیدن به سالن پرواز‌های خارجی فرودگاه از چه حرف زدیم، هم خیلی قابل اعتنا نیست.

مسافر در صندلی عقب، سرش را به شیشه خیس تکیه داده بود و یک لحظه از خیابان‌های خیس و عابران چشم برنمی داشت. تجربه معلوم کرده بود چنین مسافرانی معمولا بیشترین ساک و چمدان را به همراه دارند. اما از داشته‌های مسافر آن شب اگر پالتوی بلند و چتر رنگی و غم بزرگی که بر شانه هایش نشسته بود را استثنا کنیم، طوری بود که انگار آمده بود از سوپرمارکت سر کوچه یک بسته نمک برای شام بگیرد و برگردد.

پسرکی سر چهارراه، دسته بزرگ گل‌های رز را به سینه چسبانده بود و میان ماشین‌ها می‌گشت تا اگر کسی خواست، یک شاخه برایش جدا کند. برای کمتر خیس شدن، مشمایی به سرش کشیده بود و معلوم بود در آن هوای گرفته، کسی رغبت پایین کشیدن شیشه ماشین و خریدن یک شاخه گل رز را ندارد. مسافر تمام گل‌های پسرک را از شیشه ماشین به داخل کشید و بی اینکه تعدادشان را بپرسد، کارت بانکی اش را به گل فروش داد تا خودش هرچه می‌خواهد، حساب کند. بوی گل‌های رز هر دویمان را به سکوت دعوت می‌کرد. صدای ضعیف گوینده رادیو به گوش می‌رسید که درباره کبد چرب و عوارضش هشدار می‌داد.

هنگام پیاده شدن برای مسافرم، روز‌های بهتری را آرزو می‌کنم. ته مانده بوی رز‌ها در فضای ماشین هنوز به مشام می‌رسد. خیابان‌ها شلوغ است و اصلا حوصله ماندن در ترافیک را ندارم. کنار خیابان پارک می‌کنم و صندلی را کمی می‌خوابانم تا استراحت کوتاهی بکنم. در دل تاریکی آسمان، چراغ چشمک زن قرمزی می‌بینم که عبور می‌کند. شاید مسافر آن شبم سوار همین هواپیما باشد.

چشمانم سنگین می‌شود و درحالی که به خودم نهیب می‌زنم فقط اجازه یک چرت کوتاه را دارم، دو ساعت بعد از خواب بیدار می‌شوم. فوری خوابی را که دیده بودم، به یاد می‌آورم. صبحی خاکستری بود و هواپیمایی که در ارتفاع پایین پرواز می‌کرد، بر روی شهر، گل‌های سرخ رز به پایین می‌ریخت. همه مردم می‌خندیدند و دست هایشان را برای قاپیدن یک شاخه گل رز به سمت آسمان گرفته بودند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->