در روزگاران قدیم که خانهها مثل روزگاران جدید حمام نداشتند و مردم برای استحمام از گرمابه های عمومی استفاده می کردند، مردی برای استحمام وارد گرمابه شد. وی نخست لباس هایش را درآورد و داخل ساکش گذاشت. سپس از دلاک خواست وی را شست وشو دهد.
سپس خودش را خشک کرد و لباس هایش را پوشید و خواست از گرمابه بیرون برود که ناگهان متوجه شد کلاهش روی سرش نیست. فوری به دم در حمام رفت و در چهارچوب در ایستاد و رو به مشتریان حمام، فریاد زد: «هیچ کس از گرمابه خارج نشود.» مرد گرمابه دار پرسید: «چرا؟ مگر چه شده؟» مرد گفت: «کلاه من نیست.» مرد گرمابه دار از پشت دخل برخاست و نزدیک وی شد و گفت: «داداش! ما اینجا دزد نداریم.
دوم از آن، از کجا معلوم تو اصلا کلاه داشته بوده باشی؟!» مرد دستش را به سمت کله اش برد و کلاه گیسش را از روی کله اش برداشت و گفت: «ناموسا این کله از آن کله هاست که بشود بدون کلاه آن را این سو و آن سو برد؟» مرد گرمابه دار کمی دقت کرد و گفت: «الان که دقت می کنم، می بینم راست می گویی.» سپس کنار مرد کچل ایستاد و فریاد زد: «هیچ کس از گرمابه خارج نشود تا کلاه ایشان پیدا شود.» در این لحظه یکی از مشتریان حمام که تازه لباس پوشیده بود، نزد مرد کچل رفت و گفت: «آیا از ریزش مو رنج می بری؟» مرد کچل گفت: «معلوم نیست؟» مشتری گفت: «معلوم است.» وی افزود: «آیا می دانی با استفاده از شامپوی معجزه آسای استاد نیک اندیش، می توانی رنج خود را تسکین دهی و از کله ای پرمو لذت ببری؟» مرد کچل گفت: «واقعا؟» مشتری گفت: «بلی.» سپس تصویر مرد کچلی را که هنوز از شامپوهای استاد نیک اندیش استفاده نمی کرد و کچل بود و تصویر مرد پرمویی را که از شامپوهای استاد نیک اندیش استفاده می کرد و مو داشت، به وی نشان داد.
مرد کچل که به شدت تحت تأثیر پرمویی شخص حاضر در تصویر دوم قرار گرفته بود، گفت: «این ها را کجا می فروشند؟»
مشتری که خودش ویزیتور شامپوهای استاد نیک اندیش بود و خود از آن شامپوها داشت، گفت: «خودم بهت می دهم.» و سه عدد شامپو به مرد کچل فروخت. مرد کچل ساکش را باز کرد تا پول شامپوها را به وی بپردازد و کلاهش را که در ته ساکش بود، مشاهده کرد. وی نخست پول شامپوها را داد. سپس از گرمابه دار و مشتریان بابت اینکه موجب مزاحمت و تشویش اذهان عمومی شده بود، عذرخواهی کرد.
مرد گرمابه دار و مشتریان نیز از جنبه خصوصی جرم، وی را بخشیدند اما از جنبه عمومی جرم با استفاده از مشت و لگد او را از حمام بیرون انداختند.