در دعواها وقتی حرف خود را تکرار میکنید، انتظار نداشته باشید طرف مقابل شما حرف خود را تکرار نکند؛ طبیعت هر دعوایی همین است. شاید عقلانیترین عکسالعمل هم همین است. چرا باید در مقابل کسی که حرف تکراری میزند و لج کرده است، کوتاه آمد؟ کسی که تو را نمیشنود و نمیبیند، نباید توقع داشته باشد که دیده و شنیده شود. هر گفتوگوی جدی، نتیجه کوتاهآمدن است. ما ناچار به انتخاب هستیم. در نبرد زندگی هم تا اولویتهای خود را انتخاب نکنید، نمیتوانید به نتیجهای برسید. هر کسی که همهچیز را میخواهد، بهطورطبیعی رأی به محرومیت خود از همهچیز داده است.
موفقیت گفتوگوی ما با زندگی در توان انتخاب ما نهفته است. وقتی که چیزی را بر چیزی ترجیح میدهیم، به زندگی و به قواعد عالم احترام میگذاریم و این احترام، راز محترم شدن ما هم هست. انتخابگری نشان میدهد که ما عقل گفتگو را داریم. اما پاسخ کسی که همهچیز را طبق میل خودش میخواهد و همهچیز دیگران را انکار میکند، بنابر قواعد بقا، انکار است. باید به کسی که به همهچیز نه میگوید، نه گفت؛ اما اگر کسی به دیگران احترام بگذارد، میتواند بهمرور خود را در کنار دیگران تعریف کرده و سهم بیشتری دریافت کند.
هر جمعی همین است. در یک خانه وقتی یک نفر از چند خواسته خود میگذرد، میتواند برخی خواستههایش را به خانوادهاش بقبولاند. هیچ راهی جز این نیست. در وقایع اخیر ایران همه کسانی که بهنحوی حرفی داشتند، به تکرار حرفشان با توجه به وضعیت پیشآمده پرداختند و تکرار را پاسخی جز تکرار، شایسته نیست.
هر واقعه جدیدی، واقعه جدیدی است و وقتی شما تحلیلهای کهنه خود را سوار این محمل تازه میکنید، نشان میدهید که از ماجرا بیخبر هستید و بهدنبال اثبات خود هستید؛ بهطورطبیعی در این وضعیت طیف مقابل هم چارهای جز تکرار ندارد. بسیاری از کسانی که سالهاست دم از فروپاشی ایران میزنند، به هر بهانهای ارشمیدسوار برهنه بیرون میآیند و فریاد میزنند که دیدید گفتیم!
اما هر ناظر دقیقی میداند که این گروه مثلا در بحران فلانسال، دم از وضعیت قرمز زدند و هشدارهای عجیبوغریب دادند؛ اما زمان ثابت کرد که حرفشان اشتباه بوده است، ولی باز هم با اعتمادبهنفسی عجیب دوباره بعد از سالها به میدان میآیند و بدون پذیرش خطاهای قبلی خود باز هم همان حرف قبلی را مطرح میکنند.
قاعدتا هیچ عقلی این شیوه گفتگو را نمیپذیرد. عقل آن است که در درگیری جدید هر تحلیلگری خطاهای قبلی خود را بپذیرد و بخشی از گفتمان طرف مقابل خود را تأیید کرده و سعی کند به درک و دریافت تازهای از صحنه برسد و آن را طرح کند؛ البته از این سنخ آدمها هم در طیفهای مختلف اجتماع ما هستند، ولی متأسفانه صدای این آدمها صدای غالب میدان گفتگوهای ملی نیست. همه ما باید بکوشیم تا با قدری تغییرنگرش طیفهای دیگر اجتماع را بهتر درک کنیم تا بتوانیم با آنها بهدرستی حرف بزنیم.
طبعا سرزمین ما هم مثل هر دیار دیگری مشکلات بسیاری دارد و میشود درباره این مشکلات گفتوگوی جدی کرد؛ بهشرطیکه گفتگو از دنده لج و با اصرار بر تکرار حرفهای سوخته نباشد!