«اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا میشود.» چند روز قبل این جمله زیبا را در فیلم یکی از سخنرانیهای مهم شهید حاج قاسم سلیمانی در بزرگداشت شهدای استان گیلان شنیدم. این حکمت که البته حکمتی کهن است، کلید فهم بسیاری از مشکلات است. وقتی در هر کاری به آدمهای اصیل و اصلی رجوع کنیم و کار را به آنها بسپاریم، به طور طبیعی سامان امور درست میشود و هر کسی جای خود را پیدا میکند و آدمهای دیگر هم نقش خودشان را درست ایفا میکنند. اما وقتی آدمهای درجه چندم و متوسطها و قدکوتاهان، میدان را در دست میگیرند، همه چیز پریشان میشود.
یکی از تبعات بسیار ناگوار کشمکشهای داخلی اجتماع این است که به نیروهای متوسط رجوع میشود. قلههای بخشی از اجتماع فردای منازعهها کناره میگیرند و از آن طرف با اعمال نفوذ مانع از برجسته شدن ومیدان دار شدن قلههای طیف مقابل میشوند و در این کشمکش هر دو گروه در نهایت به میان داری و میدان داری متوسطها و ضعیفها رضایت میدهند.
یکی از دلایل و تبیینهای فشل شدن و ضعیف شدن جامعه پس از منازعههای داخلی، همین ماجراست. هر دو گروه به نوعی قهر میکنند و آدمهای متوسط تاخت و تاز میکنند و این گونه است که به قول فروغ فرخزاد: در سرزمین قدکوتاهان، معیارهای سنجش همواره بر مدار صفر میچرخند.
جامعه ایران به شدت در تمام سده اخیر به خاطر منازعه درونی غرب گرایان با سنت گرایان در معرض این بحران بوده است و به همین خاطر روز به روز نهادهای فرهنگی آن تضعیف شده است. در یکی دو دهه اخیر هم منازعات سیاسی و اجتماعی مختلفی که رخ داد، به نوعی بر پدیده سیطره متوسطها دمید و ما را بیشتر و بیشتر به ابتذال و انحطاط نزدیک کرد.
پیش از این در یادداشتهای مختلفی به متوسطها و خدمتها و خیانتهای آنان پرداخته ام؛ اما اگر هم خوبیهایی داشته باشند، اگر مراقبت نکنیم، در مجموع متوسطها میل به تغییر استانداردها دارند و همه چیز را روی شیب نزول قرار میدهند و با تسلط متوسطها عصر انحطاط آغاز میشود.
در دو دهه اخیر میدان فرهنگ و هنر ایران را متوسطها اداره کرده اند. متأسفانه متوسطها علاوه بر میان داری در منازعات اجتماعی، ویژگی دیگری دارند که باعث میشود میان دار بمانند و آن این است که باوجود ظاهر و ادعای نخبگی و فرهیختگی، بسیار حرف شنو و مطیع هستند و این گونه است که همیشه جعلیها بر آدمهای اصیل و اصلی ترجیح داده میشوند و به مرور خودشان به معیار تبدیل میشوند؛ بدین گونه ضمن ایجاد توهم قله بودن در خود هر روز سعی در پوک کردن ما داشته اند؛ اما در روز بحران عیار متوسطها مشخص میشود.
آنها نه توان نگه داشتن اعصاب خود را دارند و وقتی در مسائل مشکل دهن باز میکنند و حرفی میزنند، عوام زدگی خود را عیان میکنند. البته که عاقلان از این قصه باخبر بوده اند؛ اما حالا با روزها و توانها و بودجههایی که آنها مصرف کرده اند، چه کنیم؟ عاقبت سیطره متوسطها اگر هوشیار نباشیم، چیزی جز فشل و زوال و انحطاط نیست.