کمک‌هزینه معیشتی ویژه اردیبهشت با تأخیر پرداخت شد (۲ مرداد ۱۴۰۳) مستمری تیرماه حق پرستاری معلولان شدید و خیلی شدید واریز شد (۲ مرداد ۱۴۰۳) افزایش تعداد خانواده‌های مددجوی تحت پوشش بهزیستی به ۱.۵ میلیون خانواده آخرین آمارها از اقدامات سازمان بهزیستی کشور شهادت بی‌رحمانه جوان معلول فلسطینی به دست صهیونیست‌ها رعایت حقوق معلولان؛ چالش‌ها و فرصت‌ها حجم سرمایه صندوق حمایت از اشتغال معلولان پنج برابر شد کارنامه عملکرد ۳ ساله سازمان بهزیستی به مناسبت هفته بهزیستی؛ معلولان مغفول ماندند مستمری تیرماه معلولان واریز شد (۲۱ تیر ۱۴۰۳) پرداخت مستمری جدید کمک معیشت به معلولان، جانبازان و ایثارگران کشور + مبلغ و جزئیات توزیع و اهدای بیش‌از ۴ هزار بسته معیشتی و ارزاق عمومی به نیازمندان تحت پوشش بهزیستی خراسان‌رضوی برنامه‌های اوقات‌فراغت ویژه معلولان مشهدی با رویکرد اجتماعی‌درمانی اولین پیام تصویری مسعود پزشکیان برای معلولان | آیا رئیس جمهور منتخب حقوق معلولان را احیا خواهد کرد؟ + ویدئو رای اول نوجوان مشهدی دارای معلولیت در انتخابات ریاست جمهوری + فیلم کلاهبرداری میلیاردی از معلولان و سالمندان در استان سمنان شهروندان توان‌یاب مشهدی کجا می‌توانند رأی دهند؟ | اتخاذ تمهیدات لازم برای شعبات مناسب‌سازی‌شده اخذ رأی فرزندان شبه‌خانواده بهزیستی خراسان‌رضوی نایب‌قهرمان کشور شدند افزایش همکاری‌های توان‌بخشی و درمانی بهزیستی و جمعیت هلال‌احمر خراسان‌رضوی زنان دارای معلولیت و رنج مضاعف حضور گسترده معلولان پای صندوق‌های رای (۸ تیر ۱۴۰۳) + عکس
سرخط خبرها

که در آفرینش ز یک گوهریم

  • کد خبر: ۱۳۷۸۳۶
  • ۱۲ آذر ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۱
که در آفرینش ز یک گوهریم
علی صمدی جوان - روزنامه‌نگار

پرده اول، مواجهه؛

قلم را برمی‌دارم تا از معلولیت بنویسم. اما ناگهان پرت می‌شوم به دوران کودکی خودم. آن روز‌ها که مادرم برای آنکه کسی دستم را نگاه نکند، تکه پارچه سفیدی مانند جوراب به دستم می‌کشید و من را کنار خود در آغوش می‌فشرد تا از نگاه کنجکاو عابران در امان باشم یا که از پرسش آنان مصون بمانم که‌ای وای! کوچولو دستش چی شده؟ حالا از آن روز‌ها زمان بسیاری می‌گذرد، اما مادر هنوز هم وادارم می‌کند تا آن تکه پارچه را تابستان‌ها روی دستم بکشم. هنوز نگاه‌ها همراه ماست.

پرده دوم، پذیرش؛

اولین روز‌هایی که تنهایی بیرون می‌رفتم و حامی همیشگی‌ام کنارم نبود، بیشتر آن نگاه‌های پرسشگر را می‌دیدم. بعد از مدتی دیگر بی‌تفاوت بودم و پرسش‌ها اذیتم نمی‌کرد. در واقع برایش پاسخی نداشتم. من پذیرفته بودم که سؤال حق آنان است و پاسخ ندادن حق من. ولی مشکل دیگری هم بود؛ نگاه‌های ترحم‌انگیز مردم.

پرده سوم، راهی که ادامه دارد؛

من آدم خجالتی و گوشه‌گیری نبودم. از همان کودکی تلاشم بر آن بود تا در جمع باشم. تا با همزیستی صحیح و مسالمت‌آمیز زندگی کنم، اما نگاه‌های ترحم‌آمیز مردم عرصه را تنگ می‌کرد. تصور کنید کسی به شما بگوید: الهی بمیرم. دستت چی شده؟ خداوند شفا بدهد لابد خیلی سخت است. نه؟ یا که بگوید: من کار تو را انجام می‌دهم. تو نمی‌توانی و عیب ندارد. دستت این‌طور است دیگر! من و امثال من برای از بین بردن این ترحم و عواطف اشتباه، سختی‌ای تحمل کرده‌ایم که محدودیت‌های معلولیت هم نتوانست به آن اندازه ما را زمین‌گیر کند.

ما برای اثبات اینکه به هیچ ترحم و توجه زیاده از حدی احتیاج نداریم، چقدر گریبان دریدیم و تشکر کردیم که نه نمی‌خواهیم به ما کمک کنید! ما برای دویدن، برای دست گرفتن چیزی، برای دیدن و شنیدن آنچه اطراف ماست، با برخی رفتار‌های اشتباه و از سر دلسوزی، چه مکافات‌هایی متحمل شدیم که می‌شد کاری کند که از راه باز ایستیم، اما در نهایت و با تمام دشواری‌ها، ترحم و دلسوزی‌ها، پرسش‌ها و نگاه‌های متعجب و پر ترس، طرد شدن‌های اجتماعی و فرهنگی و ده‌ها درد دیگر، راهمان را پیمودیم و از آنچه هستیم نه ترسیدیم و نه دلسرد شدیم. کنارمان باشید، اما به ما نچسبید. دوستدار ما باشید، اما دل نسوزانید و ترحم نکنید، دستان ما را بگیرید، اما دستگیرمان نکنید. با ما قدم بزنید، اما پاپیچ ما نشوید. ما با هر تفاوتی، یک انسانیم. از یک پیکریم و از یک گوهریم. آفرینش متفاوت با اندیشه همسو زیباست. با ما بیندیشید نه برای ما...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->