روایت ساواک و مأموران از واقعه «مسجد فیل» مشهد در شب ۲۲ مهر ۱۳۴۲ | «بازداشت و حراست» یک روحانی توسعه زیرساخت‌های همگانی، راهی برای رفع معضلات ترافیکی نفس‌های تنگ مشهد زیر سایه تصمیم‌های دیرهنگام آلودگی هوای مشهد بر اثر فعال‌شدن کانون «قره‌قوم» ترکمنستان (۲۲ مهر ۱۴۰۴) کاهش وابستگی به خرید گل و گیاه در شهرداری مشهد با توسعه تولیدات داخلی مشهد؛ پرچم‌دار بهسازی پیاده‌رو‌ها برای روشندلان آیین تکریم و معارفه مدیرکل حقوقی شهرداری مشهد برگزار شد | قلندرشریف: اداره کل حقوقی، مدافع حقوق شهر و شهروندان است + فیلم هشدار خودمراقبتی محیط زیست خراسان رضوی برای شهروندان مشهدی صادرشد (۲۲ مهر ۱۴۰۴) | برگزاری جلسه کارگروه اضطرار آلودگی هوای مشهد احتمال خروج دستورکار هوش مصنوعی از لوایح مجلس شورای اسلامی تداوم آلودگی هوا در مشهد | گردوغبار تا آخرشب مهمان هوای شهر است (۲۲ مهر ۱۴۰۴) رئیس مجلس شورای اسلامی: کالابرگ الکترونیک از آبان‌ماه اجرا می‌شود آماده‌سازی گونه‌های مختلف گل برای استقبال از بهار ۱۴۰۵ در مشهد هوای خاکستری مشهد، ناسالم برای همه گروه‌ها (۲۲ مهر ۱۴۰۴) کلاس‌های درس در مشهد همچنان زیر سقف پُر دود آسمان! + فیلم خاطره‌بازی در طولانی‌ترین کوچه شهر مشهد | درباره کوچه «حسین‌باشی» مدارس مشهد تعطیل نمی‌شود مگر با شاخص آلودگی ۱۸۵ به بالا | ضرورت بازنگری در سیاست تعطیلی مدارس در شرایط آلودگی هوا افزایش چشمگیر فضای سبز مشهد با افتتاح ۲۰ هکتار پارک در دو ماه آینده ادامه روند عملیات اجرایی احداث پایگاه چند منظوره مدیریت بحران شرق مشهد تولید سوخت جایگزین از زباله در مشهد، گام نوین شهرداری برای صرفه‌جویی در منابع انرژی آغاز طرح آموزش تفکیک پسماند در مدارس مشهد | جشنواره «آوای بازیافت» با مشارکت دانش‌آموزان کلید خورد + فیلم
سرخط خبرها

در آب‌ها دری باز شد

  • کد خبر: ۱۳۸۳۱۶
  • ۱۴ آذر ۱۴۰۱ - ۱۷:۳۹
در آب‌ها دری باز شد
آدم‌ها با مرگشان تمام نمی‌شوند؛ آن‌ها در خاطراتی که در مکان‌ها با آدم‌های مختلف دارند، ادامه می‌یابند.

کجا‌های شهر، تصویر آسمان را در خودش منعکس می‌کند؟ مثلا زردی غروب را در خودش حل می‌کند؟ چند آب نما و استخر در شهر داریم که ماه را به خودش نشان می‌دهند یا چراغ روشن هواپیما را در طول و عرضشان تکرار می‌کنند؟ «تو نیستی و هنوز مورچه ها/ شیار گندم را دوست دارند/ و چراغ هواپیما در شب دیده می‌شود/ عزیزم/ هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد/ از ریل خارج نمی‌شود.» من چند استخر را یادم هست که در هرم گرمای تابستان، آنجا غوطه خورده ام و بعد خودم را انداخته ام روی گرمایی که در جان سیمان‌های رنگی رنگی کنارش، جا خوش کرده بودند.

یکی از این استخر‌ها حوالی خیابان گاز شرقی و المهدی بود. در تابستانی که شاعر هنوز زنده بود و نامش را از دهان دنیا خالی نکرده بود، به آنجا رفتم. شاعر هنوز زنده بود و می‌خواند: «آزادی آن قدر نبود که دستم را از دهانم بردارم/ برایت چه بگویم؟ / بگویم این کاملا طبیعی است که آب، خون را بشوید؟ / بگویم زخمم آن قدر بزرگ شده/ که می‌شود در آن درختی کاشت؟ / غمگینم/ و مرگ کاری نمی‌کند/ به سر و صورتم دست می‌کشم/ و چیزی نمی‌بینم/ می‌ترسم/، چون ظرفی که ناگهان در آب فرو می‌رود/ هیچ گاه این قدر نیازمند رؤیا نبوده ام/ داغ تو می‌تواند یک اسب را خاکستر کند.»

شاعر هنوز جایی بین بولوار رسالت و بولوار طبرسی بود. شاعر هنوز کارمند آموزش وپرورش بود و در استخری کنار سالن ورزشی قدس کار می‌کرد. او مهربانانه یک روز تابستان ما (من و برادرم) را هم میهمان آن استخر کرد تا میان شلوغی بچه‌هایی که انگار هیچ غصه‌ای نداشتند، تنی به آب بزنیم. نمی‌دانم آن روز‌ها شاعر کدام شعرش را بیشتر دوست داشت. او می‌دانست که گاهی در آب‌ها دری باز می‌شود یا بعد از آن روز بود که دری را میان آب‌ها شاعرانه کشف کرده و نوشته بود: «باد‌ها بداهه اند/ برگ‌ها بداهه اند/ حتی بهار وقتی که می‌آید، بداهه است/ و ماه تا وقتی که می‌تابد/ در آب‌ها دری باز شد/ و مهربان‌ترین بادها/ از لاله گوش تو گذشتند/ چیزی در سکوت جابه جا شد/ و آب، چون پروانه‌ای بزرگ بود.»

از «بروسان» آن روز تابستان تا «بروسان» آن چهاردهم پاییزِ سال ۹۰ چند فصل و حادثه گذشته بود. چند خیابان تازه به شهر اضافه شده بود، چند خانه خراب شده بود تا طرح تازه‌ای جای بگیرد؟ چندبار خورشید خودش را در آن استخر تماشا کرده بود تا او دیگر در مشهد نفس نکشد؟ تا او به خاطره‌ای روشن بدل شود در گوشه‌ای آرام از قبرستان بهشت رضا (ع)؟ آدم‌ها با مرگشان تمام نمی‌شوند؛ آن‌ها در خاطراتی که در مکان‌ها با آدم‌های مختلف دارند، ادامه می‌یابند.

گاهی آدم‌ها در عکس‌ها ادامه می‌یابند و گاهی در بنا‌ها و اماکن. گاهی صفرویک حضور آدم‌ها را ثبت می‌کند و گاهی سنگ و سیمان. هر بنا و مکانی برای آدمی، رنگ خاطره آدمی دیگر را دارد. حالا من هرزمان از آن حوالی رد می‌شوم، اگر شلوغی ماشین‌ها و شتاب مورچه وار موتور‌ها بگذارد، صدای «رضا بروسان» را می‌شنوم که باد انگار آن را از جایی همان حوالی می‌آورد؛ صدایی که می‌خواند: «چطور می‌تواند مرگ/ از تو/ تنها گودالی را پر کند؟»
شعر‌های استفاده شده در این یادداشت از کتاب‌های «یک بسته سیگار در تبعید» / «در آب‌ها دری باز شد» (انتشارات مروارید) شاعر فقید رضا بروسان است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->