ظهوریان: به نام عدالت می‌خواهند بلندمرتبه‌سازی را به کل شهر مشهد حقنه کنند! شهردار مشهد مقدس: بیش از ۱۶۶ هزار تن آسفالت طی ۵ ماه تولید و پخش شده است آلودگی بی‌سابقه در مشهد | تنها ۷ روز هوای پاک در ۶ ماه نخست سال ۱۴۰۴ نگاهی به شمایل و تغییرات نهر خیابان مشهد تا پایان دوره قاجار | سیمای قاجاری یک نهر سازمان اتوبوسرانی مشهد از آمادگی کامل برای خدمات‌رسانی به دانش آموزان و دانشجویان خبرداد ادامه محدودیت طالبان برای کار زنان | ۸ دفتر کمک‌رسانی سازمان ملل برای بازگشت‌کنندگان افغان تعطیل شد استاندار خراسان رضوی: فرهنگ میزبانی باید کاملا مردمی شود | کیفیت خدمات به زائران باید سال به سال ارتقا پیدا کند + فیلم ثبت یک روز آلوده دیگر در مشهد (۲۲ شهریور ۱۴۰۴) رئیس هیئت‌مدیره جمعیت خدمتگزاران زائران پیاده حضرت رضا(ع): باید جاده‌ای مخصوص برای زائران پیاده ایجاد شود مدیرعامل جمعیت هلال‌احمر خراسان رضوی: در دهه پایانی صفر امسال، ۱۳۷ هزار و ۲۴۷ زائر با ویلچر به حرم رضوی منتقل شدند مدیرکل میراث فرهنگی خراسان رضوی: اتفاق خوب میزبانی مشهد در دهه آخر ماه صفر ۱۴۰۴، مردمی‌بودن خدمتگزاری بود معاون سیاسی وزیر کشور: آموزش‌های دست اندرکاران انتخابات مقدمه برگزاری انتخابات تمام‌الکترونیک است پایان گرمای تابستان | روند کاهشی دما در مشهد و خراسان رضوی آغاز شد (۲۲ شهریور ۱۴۰۴) اصلاح قانون برای شناسایی آتش‌نشانان قهرمان به عنوان «شهید» پیگیری گلایه مردم از رایگان نبودن تعدادی از خطوط اتوبوس رانی مشهد در روز‌های خاص دیدار فعالان احزاب سیاسی خراسان رضوی با معاون سیاسی وزیر کشور (۲۲ شهریور ۱۴۰۴) اجرای طرح «مغز بادوم» در ۱۶۵ مسجد مشهد با تکیه بر تجربه بزرگان خانواده رضا فخریان، فخر آتش‌نشانی مشهد پیام تسلیت معاون استاندار و فرماندار شهرستان مشهد مقدس به مناسبت شهادت آتش‌نشان «رضا فخریان»
سرخط خبرها

در آب‌ها دری باز شد

  • کد خبر: ۱۳۸۳۱۶
  • ۱۴ آذر ۱۴۰۱ - ۱۷:۳۹
در آب‌ها دری باز شد
آدم‌ها با مرگشان تمام نمی‌شوند؛ آن‌ها در خاطراتی که در مکان‌ها با آدم‌های مختلف دارند، ادامه می‌یابند.

کجا‌های شهر، تصویر آسمان را در خودش منعکس می‌کند؟ مثلا زردی غروب را در خودش حل می‌کند؟ چند آب نما و استخر در شهر داریم که ماه را به خودش نشان می‌دهند یا چراغ روشن هواپیما را در طول و عرضشان تکرار می‌کنند؟ «تو نیستی و هنوز مورچه ها/ شیار گندم را دوست دارند/ و چراغ هواپیما در شب دیده می‌شود/ عزیزم/ هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد/ از ریل خارج نمی‌شود.» من چند استخر را یادم هست که در هرم گرمای تابستان، آنجا غوطه خورده ام و بعد خودم را انداخته ام روی گرمایی که در جان سیمان‌های رنگی رنگی کنارش، جا خوش کرده بودند.

یکی از این استخر‌ها حوالی خیابان گاز شرقی و المهدی بود. در تابستانی که شاعر هنوز زنده بود و نامش را از دهان دنیا خالی نکرده بود، به آنجا رفتم. شاعر هنوز زنده بود و می‌خواند: «آزادی آن قدر نبود که دستم را از دهانم بردارم/ برایت چه بگویم؟ / بگویم این کاملا طبیعی است که آب، خون را بشوید؟ / بگویم زخمم آن قدر بزرگ شده/ که می‌شود در آن درختی کاشت؟ / غمگینم/ و مرگ کاری نمی‌کند/ به سر و صورتم دست می‌کشم/ و چیزی نمی‌بینم/ می‌ترسم/، چون ظرفی که ناگهان در آب فرو می‌رود/ هیچ گاه این قدر نیازمند رؤیا نبوده ام/ داغ تو می‌تواند یک اسب را خاکستر کند.»

شاعر هنوز جایی بین بولوار رسالت و بولوار طبرسی بود. شاعر هنوز کارمند آموزش وپرورش بود و در استخری کنار سالن ورزشی قدس کار می‌کرد. او مهربانانه یک روز تابستان ما (من و برادرم) را هم میهمان آن استخر کرد تا میان شلوغی بچه‌هایی که انگار هیچ غصه‌ای نداشتند، تنی به آب بزنیم. نمی‌دانم آن روز‌ها شاعر کدام شعرش را بیشتر دوست داشت. او می‌دانست که گاهی در آب‌ها دری باز می‌شود یا بعد از آن روز بود که دری را میان آب‌ها شاعرانه کشف کرده و نوشته بود: «باد‌ها بداهه اند/ برگ‌ها بداهه اند/ حتی بهار وقتی که می‌آید، بداهه است/ و ماه تا وقتی که می‌تابد/ در آب‌ها دری باز شد/ و مهربان‌ترین بادها/ از لاله گوش تو گذشتند/ چیزی در سکوت جابه جا شد/ و آب، چون پروانه‌ای بزرگ بود.»

از «بروسان» آن روز تابستان تا «بروسان» آن چهاردهم پاییزِ سال ۹۰ چند فصل و حادثه گذشته بود. چند خیابان تازه به شهر اضافه شده بود، چند خانه خراب شده بود تا طرح تازه‌ای جای بگیرد؟ چندبار خورشید خودش را در آن استخر تماشا کرده بود تا او دیگر در مشهد نفس نکشد؟ تا او به خاطره‌ای روشن بدل شود در گوشه‌ای آرام از قبرستان بهشت رضا (ع)؟ آدم‌ها با مرگشان تمام نمی‌شوند؛ آن‌ها در خاطراتی که در مکان‌ها با آدم‌های مختلف دارند، ادامه می‌یابند.

گاهی آدم‌ها در عکس‌ها ادامه می‌یابند و گاهی در بنا‌ها و اماکن. گاهی صفرویک حضور آدم‌ها را ثبت می‌کند و گاهی سنگ و سیمان. هر بنا و مکانی برای آدمی، رنگ خاطره آدمی دیگر را دارد. حالا من هرزمان از آن حوالی رد می‌شوم، اگر شلوغی ماشین‌ها و شتاب مورچه وار موتور‌ها بگذارد، صدای «رضا بروسان» را می‌شنوم که باد انگار آن را از جایی همان حوالی می‌آورد؛ صدایی که می‌خواند: «چطور می‌تواند مرگ/ از تو/ تنها گودالی را پر کند؟»
شعر‌های استفاده شده در این یادداشت از کتاب‌های «یک بسته سیگار در تبعید» / «در آب‌ها دری باز شد» (انتشارات مروارید) شاعر فقید رضا بروسان است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->