مسابقه ملی داستان‌نویسی میلاد نور برگزار می‌شود اعلام آمادگی بیش از ۴ هزار نفر برای تشرف به حج تمتع ۱۴۰۵ همایش بین‌المللی «سید حسن نصرالله؛ رمز مقاومت و نبوغ رهبری» برگزار می‌شود سید حسن نصرالله به نظام ولایت فقیه اعتقاد عمیق داشت نماز وَتْر چیست و چه فضایلی دارد؟ + طریقه خواندن نخستین همایش ملی «امام‌رضا(ع) و کرامت زن» در مشهد برگزار می‌شود + جزئیات تولیت آستان قدس رضوی: نظامیان دژ استوار مردم و مایه عزت دین و امنیت جامعه‌اند | فرماندهی رهبر انقلاب مسیر جنگ را تغییر داد توضیحات آیت الله سبحانی در مورد نظریه عند الاستطاعة موضوع مهریه خانواده؛ نخستین سنگر تربیت و ایمان سیدمجید بنی‌فاطمه، مداح اهل‌بیت(ع)، عزادار شد تقویت همکاری بنیاد شهید و راویان فتح رضوی برای بازخوانی حماسه دفاع مقدس حذف توقف در مدینه، آرامش زائران عمره را گرفت برگزیدگان سی‌ونهمین جشنواره ملی قرآن و عترت دانشجویان تقدیر می‌شوند آغاز پیش‌ثبت‌نام حج تمتع ۱۴۰۵ از امروز (۲۰ مهرماه) رئیس بنیاد شهید: امروز رسالت بزرگ محور مقاومت مقابله با جنگ نرم است محمود روحانی، قرآن‌پژوه، درگذشت مروری بر محتوا، چرایی و چگونگی تهیه فیلمی کوتاه و مستند از مشهد در دوران جنگ جهانی دوم | اسرار ورود کنسول انگلیس به حرم امام‌رضا(ع) مشکل تعیین درصد جانبازی همچنان پابرجاست | بهبود بیمه جانبازان با اختصاص ۲۴ همت اعتبار
سرخط خبرها

نشود فاشِ کسی آنچه میان من و حضرت رضا (ع) است!

  • کد خبر: ۱۳۸۳۷۷
  • ۱۴ آذر ۱۴۰۱ - ۱۸:۴۵
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و حضرت رضا (ع) است!
اینجا وقت مدهوشی از همه دنیاست. فرصت یک خلسه کوتاه از روزگار آن بیرون. همه آن بیرون با من داخل می‌آید و دیگر بیرون نمی‌رود. نگرانی‌هایم لابه‌لای قدم‌های زائران گم می‌شود.

نشسته بودم جلو ورودی آسایشگاه دربانان، همان‌جا که دلم گفته بود بنشین! شاید نگاه نوکرانه پیرمرد در آخرین گوشه آفتاب که بقچه‌پیچ می‌شد مرا به آن سمت کشاند و شاید خلوتی کنج دیوار که از آنجا برای من عشرتکده‌ای کوتاه می‌ساخت. در آویختن نگاهم به گنبد چه چیز می‌توانست در سرم وول بخورد؟ چه نگرانی‌ای داشتم؟ روبه‌روی کسی که همیشه هست. غیبت‌ها و نبودن‌ها مال من است.

غفلت‌ها متعلق به بازی‌گوشی من است که از او فراموش می‌کنم. حالا یک امین‌ا... می‌چسبد، شاید هم یک جامعه کبیره. حالا عکس می‌چسبد. نفس به آدم مزه می‌دهد. اینجا وقت مدهوشی از همه دنیاست. فرصت یک خلسه کوتاه از روزگار آن بیرون. همه آن بیرون با من داخل می‌آید و دیگر بیرون نمی‌رود. نگرانی‌هایم لابه‌لای قدم‌های زائران گم می‌شود. منم فارغ از همه‌چیز! انگار خود آمدن حل مشکل است. انگار خود بودنش حل همه نبودن‌هاست. چه از این بهتر؟ دختری به خلوت ما پا می‌گذارد، ولی نمی‌تواند نگاهم را مال خود کند. می‌پرسد: چه انتقادی از حرم داری؟ یک آن می‌خندم.

می‌خواهم بگویم: امام رضا (ع) حاجتم را نمی‌دهد؛ لطفا به ایشان منتقل کنید! یک آن نگاهم دوباره با گنبد متصل می‌شود و از شوخی‌اش هم حیا می‌کنم. می‌گویم: هیچ! لابد امام رضا (ع) گله‌ام را شنید. دوباره سوالش را با تفصیل بیشتری می‌پرسد. فکر می‌کنم. حال من اینجا خوب خوب است. هیچ چیزی نیست که بخواهم بگویم. ذهنم خالی از هر گله‌ای است. همین بودن اینجا خوب است. می‌خواهم بگویم: به امام رضا (ع) بگویید بیشتر مرا به خانه‌اش بخواند! نگاهم گنبدی می‌شود دوباره. اصلا به این دختر جوان چه ربطی دارد که من و حضرت رفیق کی با هم قرار داریم؟

این حرف‌ها راز‌های پس پرده میان ماست. این دعوت‌ها هم یک قرار دونفره میان ماست که نباید فاش کسی شود. این دختر نمی‌تواند کاره‌ای باشد. غریبه است به این رابطه. بدی‌ها یادم نمی‌آید. به نظرم وقت خوبی هم نیست برای غر زدن درباره اطراف و اکناف حرم. می‌گویم: حرفی ندارم! ولی در دلم می‌گذرد: این دختر ساده است! چطور در میان سنگ‌فرش خانه‌اش از میزبانم ناراضی باشم؟ حیف گوشه ذهنم نکرده است که از این مجال اندک دیدار با یار مهربانم برای یافتن کاستی‌ها صرف کنم؟ دلم می‌خواهد افکارم را به امواج تبدیل کنم و بگویم: خانم، از امامم رضا هستم! آن دختر هم می‌تواند کنار برگه‌اش بنویسد: این زائر از شما راضی است حضرت رضا. همین!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->