اینجا یک پنجره فولاد است، یک پنجره فولاد که فرق ندارد روز باشد یا شب، همیشه از آن به بیرون نور میتابد و دل هر قدر هم تاریک باشد کافی است لحظهای مقابلش بایستد تا روشن شود. نور میتابد و به گل وجود هر عاشقی نور میرساند.
اینجا یک پنجره فولاد است، یک پنجره که وقتی در مقابل آن بایستی و دست روی سینه به او سلام دهی، انگار دستی مهربان که منتظرت بوده است، روی سرت کشیده میشود و جواب سلامت را میدهد.
اینجا یک پنجره فولاد است، یک پنجره که تمام التماس هایت را به آن گره میزنی، چون میدانی پشت آن پنجره کسی هست که میتواند هر گره کوری را باز کند.
اینجا یک پنجره فولاد است، یک پنجره که وقتی دست خالی ات را به آن بگیری، دستت دیگر خالی نیست، پر میشود، پر میشود از عشق، از دوست داشتن.
اینجا یک پنجره فولاد است، یک پنجره که همیشه به روی تو باز است و از این پنجره باز میتوانی از تمام درهایی بگویی که به رویت بسته شده اند و بخواهی که تمام این درهای بسته باز شوند.
اینجا یک پنجره فولاد است، یک پنجره که اگر عاشق باشی میدانی بزرگ است و به اندازه آسمان دل تمام کسانی که عاشق او هستند وسعت دارد.
اینجا یک پنجره فولاد است، یک پنجره که از دور و نزدیک میآیند تا از پنجره چشمشان به آن خیره شوند و چشمشان زیبایی ببیند.
اینجا یک پنجره فولاد است، یک پنجره که هیچ وقت بسته نمیشود و کسی که آنجاست، هیچ گاه خسته نمیشود.
اینجا یک پنجره فولاد است، یک پنجره که وقتی در مقابل آن خم بشوی، حس میکنی هیچ گاه آن قدر راست قامت نبود ه ای.
اینجا یک پنجره است، یک پنجره که به آسمان باز میشود، یک پنجره که از پشت آن همیشه میشود امام خوبیها را صدا زد.