امضای بیانیه تکریم جبهه مقاومت توسط صدها نفر از علمای اهل سنت کاربردی‌شدن قرآن در زندگی، یک ضرورت فرهنگی است گسترش سبک زندگی قرآنی با اجرای طرح «زندگی با آیه‌ها» اعزام اردوهای راهیان نور در سال جاری ۳۰ درصد افزایش یافت اهتزاز پرچم «نَصرُ مِنَ الله و فَتح قَریب» در جوار گنبد بارگاه منور رضوی (۵ اسفند ۱۴۰۳) شاهده؛ تازه‌ترین اثر حسن روح‌الامین برای شهید نصرالله + عکس تأکید حجت‌الاسلام قرائتی بر لزوم احیای زکات در سراسر کشور طرح «زندگی با آیه‌ها» با هدف تربیت ۱۰ میلیون حافظ قرآن اجرا می‌شود پخش زنده مراسم تشییع پیکر شهید نصرالله از شبکه قرآن آزمون مرحله استانی رقابت علمی طلاب خواهر، چهارشنبه (۸ اسفند ۱۴۰۳) برگزار می‌شود بیمار در چه صورتی می‌تواند روزه نگیرد؟ | فتوای آیت الله خامنه‌ای درباره روزه بیماران چگونه می‌توان جریان فقهی جدید ایجاد کرد؟ تصمیمات لازم برای ارائه خدمات بهتر به زائران عتبات گرفته می‌شود رونمایی از مجموعه آثار فقه بورس و اوراق بهادار مراسم گرامیداشت شهید سیدحسن نصرالله فردا (۵ اسفند ۱۴۰۳) در سراسر کشور برگزار می‌شود آخرین مهلت ارائه مقالات به دبیرخانه چهارمین همایش بین‌المللی اربعین اعلام شد + جزئیات حرم امام‌رضا(ع) میزبان برگزاری مراسم هم‌دردی با مردم لبنان می‌شود دریافت ۲۲۴ اثر در چهاردهمین جشنواره بین‌المللی کتاب سال رضوی هجدهمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن و عترت مشهد مقدس برگزار می‌شود آمادگی یادمان‌های دفاع مقدس برای برگزاری اعتکاف رمضان ۱۴۰۳
سرخط خبرها

سلام امام رضا جون

  • کد خبر: ۱۴۳۴۲۱
  • ۱۵ دی ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۰
سلام امام رضا جون
چندبار چیزی را زیر لب تکرار کرد. ایستاد و بلند گفت: «سلام امام رضا جون. ممنونم که...» انگار که حرفش را یادش رفته باشد، ساکت شد.
رضا غریبی
خبرنگار رضا غریبی

تا وسط راهرو دوید. نزدیکم شد و با خجالت سلام کرد. من هم سلام کردم. قدم قدم جلو آمد، زیاد حواسش به من نبود. کنارم ایستاد و چادر مشکی اش را با دست‌های کوچکش مرتب کرد و دوباره آرام راه افتاد. چندبار چیزی را زیر لب تکرار کرد. ایستاد و بلند گفت: «سلام امام رضا جون. ممنونم که...» انگار که حرفش را یادش رفته باشد، ساکت شد. مادر و پدرش به ما رسیدند. مادرش گفت: «بگو دیگه، همون طور که تمرین کرده بودیم...»

دوباره خیلی خودمانی و خنده رو گفت: سلام امام رضا جون. ممنونم که اجازه دادی دوباره بیام پیشت. بعدش هم پله‌های صحن غدیر به جمهوری را دوید و پایین رفت، رسید کنار حوض. بالا و پایین می‌پرید. پدرش همان طور که به دخترش نگاه می‌کرد گفت: از دیروز توی قطار این جمله را تمرین می‌کند. هی از در کوپه می‌آمد تو و تکرار می‌کرد که در حرم آقا جمله اش را اشتباه نگوید. ما هم به خاطر اصرار این کوچولو الان مشهدیم.

خودم را ورودی شیرازی می‌بینم کنار پدر. از بالاخیابان وارد حرم می‌شویم. زیر چشمی نگاهش می‌کنم. با چشمانی پر اشک رو به گنبد سلام می‌دهد. تسبیح دانه مشکی همیشگی اش را از جیب کتش درمی آورد و دودستی دانه‌ها را جفت جفت رد می‌کند.

باهم راه می‌افتیم. قبل از ورودی صحن عتیق زیر ایوان ساعت یک خادم کلاه به سر ایستاده، با یک عصای نقره‌ای رنگ پرنقش و نگار. عصا را با فاصله از خودش نگه داشته است. بابا عصا را می‌بوسد. به من هم اشاره می‌کند. من هم می‌بوسم. بوی فلز می‌دهد. بوی انگشتر بابابزرگ. در را می‌بوسیم و وارد صحن می‌شویم.

از صحن کهنه می‌رویم بیرون و از زیر ایوان تلگراف خانه وارد صحن نو می‌شویم. بابا می‌گوید باید به احترام آقا از پایین پا، وارد روضه شد. دور ضریح، بابا با صدای بلند می‌گوید: به شاه قبه طلا حضرت رضا صلوااااااااات و همه صلوات می‌فرستند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->