زائران اربعین فقط از مرز مهران تردد نکنند شبکه تجارت محتوای مستهجن در اینستاگرام و انفعال در نظارت | چرا پلیس امنیت اخلاقی چشم‌ش را روی شبکه‌های ضدخانواده بسته است؟ مرگ مشکوک پیرزن تهرانی پس از مواجه با ۳ سارق نقاب‌دار پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (یکشنبه، ۱۹ مرداد ۱۴۰۴) | آیا هوای مشهد گرمتر می‌شود؟ آب‌لیمو با آب ولرم؛ شروعی ساده برای پاکسازی بدن و تقویت گوارش حمله ناجوانمردانه به پلیس در شب گذشته | جان‌باختن خداداد باقری یکی از حافظان امنیت در سراوان + عکس معرفی مسجد تاریخی «خسرو شیر» جغتای اهدای عضو بیمار مرگ مغزی در مشهد نجات بخش زندگی بیماری دیگر شد (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) رئیس سازمان بهزیستی: ۸۶ درصد کودکان کار، اتباع هستند و خانواده دارند نکات کاربردی برای مصرف درست مکمل‌های دارویی اصلاح احکام متناسب سازی حقوق بازنشستگان وزارت کشور به زودی انجام می‌شود پیش‌بینی هواشناسی امروز (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) | کاهش نسبی دما در نیمه شمالی کشور احتساب خدمت در جبهه به عنوان مشاغل سخت و زیان‌آور و اصلاح حکم بازنشستگی بازنشستگان + نحوه برخورداری تاریخ واریز حقوق مردادماه ۱۴۰۴ بازنشستگان تأمین اجتماعی، کشوری و لشکری وضعیت مطلوب ذخایر خونی کشور (۱۹ مرداد ۱۴۰۴) بازنشستگی «مشاغل سخت» را سخت‌تر نکنید! | تعیین سقف سنی برای کارگران مشاغل سخت و زیان آور آبله مرغان در بزرگسالان | خطرناک و شدیدتر از کودکان توصیه‌های مراقبتی برای حفظ سلامت گروه‌های آسیب‌پذیر در پیاده روی اربعین راه‌های پیشگیری از بیماری‌های گوارشی در اربعین | هنگام مسمومیت چه کنیم؟ تازه‌ترین توصیه‌های پزشکی برای کنترل لک‌های پوستی درمان ریشه‌ای آسم | راهکاری متفاوت از طب ایرانی پلیس مشهد راز خیانت خانوادگی را فاش کرد | سارق طلاهای ۲۵۰ میلیونی، خواهرزاده مالباخته بود! انهدام باند جعل اسناد در مشهد؛ دسته‌چک‌های بانکی به نام کارتن‌خواب‌ها شوهر متهم به قتل در دادگاه: همسرم خیلی به خانواده‌اش وابسته بود اعترافات هولناک زن خیانتکار که راز قتل شوهرش را برملا کرد درددل‌های مادر سروش ستوده، مربی مشهور بدنسازی که توسط زورگیران به قتل رسید تصادف اتوبوس با کامیون در برزیل با ۱۱ کشته و بیش از ۴۰ مصدوم (۱۸ مرداد ۱۴۰۴) جزئیات جدید از آتش‌سوزی موکب در مرز مهران: یک نفر جان‌باخت و ۳ تن مصدوم شدند (۱۸ مرداد ۱۴۰۴) آغاز به کار بیمارستان صحرایی ۳۲ تختخوابی در مرز مهران
سرخط خبرها

نقشه شوم مرد شیطان صفت برای دختر ۱۶ ساله

  • کد خبر: ۱۴۰۷۳۲
  • ۲۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۵
نقشه شوم مرد شیطان صفت برای دختر ۱۶ ساله
زن جوانی که دختر نوجوانش را از چنگ مرد شیطان‌صفتی نجات داده بود، به پلیس پناه برد و ماجرای یک شب ترسناک را روایت کرد.

به گزارش شهرآرانیوز، زن جوان ۳۲ ساله‌ای که به همراه دخترش در پناه پلیس قرار گرفته بود، درباره یک ماجرای هولناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: در دوران نوجوانی با «محبوبه» دوست صمیمی بودم، او هم محله‌ای ما بود و در یک مدرسه تحصیل می‌کردیم، اما من در ۱۴ سالگی ازدواج کردم و به دنبال زندگی خودم رفتم. چند سال بعد محبوبه هم در حالی ازدواج کرد که من دختر خردسالی به نام «لیلا» را در آغوش می‌فشردم. در این سال‌ها چند بار به طور اتفاقی یکدیگر را در محله قدیمی دیدیم و با یادآوری خاطرات گذشته با یکدیگر همکلام شدیم.

متاسفانه سال‌ها بعد اختلافات شدید اخلاقی بین من و همسرم به جایی رسید که دیگر نتوانستم به زندگی مشترک با او ادامه بدهم، به همین دلیل از شوهرم طلاق گرفتم. یک روز که برای دیدن مادرم به محله قدیمی خودمان رفته بودم با «محبوبه» روبه رو شدم و تازه فهمیدم که او نیز مانند من مطلقه است و اکنون مجردی زندگی می‌کند. از آن روز به بعد معاشرت‌ها و رفت و آمد بین ما آغاز شد.

«محبوبه» دورهمی و شب نشینی‌های زیادی برگزار می‌کرد و این شیوه زندگی را دوست داشت. من هم چند بار به همراه دخترم (لیلا) در دورهمی‌های او شرکت کردم. در همین هنگام بود که فهمیدم او به عقد موقت جوانی به نام «مسعود» درآمده است که فردی متشخص به نظر می‌رسید.

«مسعود» بعد از پایان شب نشینی اصرار داشت که من و دخترم را با خودرواش به خانه برساند، ولی من نپذیرفتم تا این که یک روز «محبوبه» با من تماس گرفت و ادعا کرد: «مسعود» من و شما را به صرف شام در منطقه تفریحی طرقبه دعوت کرده است. قصد داشتم دعوت او نپذیرم چرا که دخترم گفته بود چاقویی را در جیب عقب «مسعود» دیده است. ولی با اصرار و خواهش «محبوبه» در نهایت قبول کردم. هنگام صرف شام ماجرای چاقو را برای دوستم بازگو کردم، اما او لبخندزنان گفت: «مسعود» دشمن زیاد دارد به این دلیل همیشه مجهز است.

خلاصه نیمه شب بود که سوار بر خودرو به مشهد بازگشتیم، اما در بین راه «مسعود» آینه خودرو را روی چهره دخترم تنظیم کرده بود و مدام با «لیلا» خوش و بش می‌کرد. او هم که از خجالت سرش را پایین انداخته بود به زور پاسخش را می‌داد. من متوجه موضوع شدم و به او گفتم ما را پیاده کند تا بقیه مسیر را با تاکسی اینترنتی برویم. ولی او در حالی که مقابل منزلش توقف کرده بود با چهره‌ای درهم کشیده گفت: یعنی چه؟! من کار کوچکی در منزل دارم و الان برمی گردم. وقتی دوباره پشت فرمان نشست بوی مشروب فضای اتاق خودرو را پر کرد، ولی من به روی خودم نیاوردم. لیلا که خسته شده بود، سرش را روی شانه من گذاشت و به خواب رفت.

مسعود وقتی از آینه به او نگاه کرد: با پررویی گفت: «عشقم خوابید.» با شنیدن این جمله، اخم هایم را درهم کشیدم و خطاب به «محبوبه» گفتم: «مثل این که حال شوهرت خوب نیست.» او هم با خنده گفت: «مسعود» لیلا را خیلی دوست دارد به همین دلیل هم امشب شما را به شام دعوت کرد.

هنوز در حیرت و شوک بودم که ناگهان «مسعود» گفت: «لیلا» امشب را باید با من سپری کند. با فریاد‌های من «لیلا» از خواب بیدار شد و از ترس می‌لرزید. در یک لحظه تصمیم گرفتم در خودرو را باز کنم، ولی او چاقویش را بیرون کشید و تهدید کرد. «محبوبه» هم گفت: مدتی است که «مسعود» مرا تهدید می‌کند تا شبی را با «لیلا» بگذراند. حالا هم مطمئن باش طوری نمی‌شود.

در حالی که دخترم اشک می‌ریخت او خودرو را مقابل منزلی متوقف کرد، به «لیلا» گفتم وقتی من در برابر «مسعود» ایستادم تو فرار کن و با پلیس تماس بگیر. لحظاتی بعد «مسعود» با چاقو مقابل در خودرو ایستاد تا دخترم را پیاده کند. به او گفتم چاقو را کنار بکش و خودت هم در آن سو بایست تا هر دو نفر با هم پیاده شویم. در این هنگام خودم را مقابل «مسعود» قرار دادم و دخترم با استفاده از این فرصت فرار کرد.

«مسعود» هم به دنبالش دوید، اما چون مشروب خورده بود، کنترلش را از دست داد و روی زمین افتاد. من هم در پی دخترم فرار کردم و خودمان را به خانه رساندیم، اما چند دقیقه بیشتر طول نکشید که «مسعود» دستش را روی زنگ منزل ما گذاشته بود و پی در پی آن را می‌فشرد؛ و با سنگ به شیشه می‌کوبید؛ و نام «لیلا» را فریاد می‌زد.

من و دخترم از شدت ترس دست و پایمان را گم کرده بودیم که در نهایت برای لحظه‌ای به خود آمدم و با پلیس تماس گرفتم. طولی نکشید که نیرو‌های انتظامی به محل آمدند و مسعود را به همراه محبوبه به کلانتری انتقال دادند. حالا هم با آن که «محبوبه» ادعا می‌کند در این ماجرا بی‌تقصیر است، ولی او را نمی‌بخشم چرا که از این نقشه کثیف خبر داشت.

با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) بررسی‌های پلیسی درباره این ماجرای تکان دهنده و ادعا‌های زن جوان آغاز شد.

منبع: خراسان

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->