درگیری دو مربی بدنسازی به جنایت انجامید| قاتل بخشیده شد! آیا ادارات اراک و استان مرکزی فردا دوشنبه (۱۸ تیر ۱۴۰۳) تعطیل است؟ تهیه بسته‌های آموزشی وزارت بهداشت برای پیاده‌روی اربعین امکان تغییر گروه آزمایشی و حوزه امتحانی در کنکور ۱۴۰۳ وجود دارد؟ تصادف دو دستگاه خودرو پراید، سه مصدوم برجای گذاشت دستگیری عاملان قتل جوان شرور پس از سه هفته آیا ادارات استان قم فردا دوشنبه (۱۸ تیر ۱۴۰۳) تعطیل است؟ آیا قاتلان استخدام شده، ‌قاتلان سریالی هستند؟ حکم قصاص برای مامور پلیس صادر شد | شلیک مرگبار به متهم فراری نمک دریا دارای ناخالصی‌های سرطان‌زاست| آلودگی نمک‌های رنگی و سنتی به فلزات سنگین جنایت تکان‌دهنده با رویای مهاجرت از کشور ربودن زن جوان به بهانه ازدواج در تهران پلمب دو سالن زیبایی بدلیل تداخل پزشکی در مشهد(۱۷تیر ۱۴۰۳) مجازات حبس برای قاچاقچیان عروس دشت‌های ایران آیا ادارات استان یزد پنجشنبه‌ها تعطیل است؟ ۸۳ فقره سرقت از مجتمع‌های مسکونی در غرب مشهد رمزگشایی شد (۱۷ تیر ۱۴۰۳) کشف ۳۵۰۰ عدد قرص غیرمجاز از یک واحد صنفی متخلف در مشهد نتایج نهایی کنکور ۱۴۰۳ چه زمانی اعلام می‌شود؟ اسامی پذیرفته‌شدگان آزمون آموزگار ابتدایی و استثنایی ۱۴۰۳ اعلام شد + جزئیات دستگیری اعضای باند لیلا در لانه سیاه توسط پلیس مشهد + عکس
سرخط خبرها
روزنوشت‌های شهری (۴۲)

با رود جاری می‌شوم

  • کد خبر: ۱۴۱۳۲
  • ۱۹ دی ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۱
با رود جاری می‌شوم
حجت الاسلام محمدرضا زائری کارشناس مسائل فرهنگی
شنبه 
خبر شهادت سردار قاسم سلیمانی همه را به هم ریخته است. در دل‌ها و فکر‌ها آمیزه‌ای هست از درد و خشم، حسرت و امید، تلخی و حیرت. حالمان پریشان است! گوشه و کنار شهر، جمعیت سوگوار به شکل خودجوش گرد هم می‌آید. گویی همه داغدارند و هرکدام واقعا عضوی از خانواده خودشان را از دست داده‌اند!
یکشنبه
در میان جمعیت سوگوار حاج قاسم، جوانی مشکی‌پوش با دیدن من جلو می‌آید و در حالی که قطرات اشک را از چشمان سرخ‌شده‌اش پاک می‌کند می‌گوید: حاجی، حلالم کن! خیلی توی کامنت‌های اینستا بد و بیراه بهت گفته‌ام. رویش را می‌بوسم و می‌گویم همه‌اش فدای سر یکی از مشکی‌پوش‌های حاج قاسم! چقدر این مرد دل‌هایمان را به هم نزدیک کرده است!
دوشنبه
صبح زود برای شرکت در مراسم تشییع جنازه به راه افتاده‌ام. توی مترو قیامت است. در ایستگاه‌های طول مسیر حتى یک مسافر هم نمی‌تواند وارد واگن شود. وقتی می‌رسیم، تازه می‌فهمم که جمعیت داخل مترو در مقابل ازدحام حیرت‌انگیز توی خیابان‌ها مثل کاسه آبی است در مقابل دریا. قطره‌ای هستم و با رود جاری
می‌شوم!
سه‌شنبه
توی کتاب‌فروشی سرم به تماشای عناوین جدید گرم است که مردی جوان جلو می‌آید و همسرش را معرفی می‌کند و می‌گوید: زمانی که خانمم برای تصمیم ازدواج پرس‌وجو می‌کرد و عقیده دینی‌ام را پرسید، من فایل ویدئویی از شما را برایش فرستادم و گفتم من این دیدگاه را قبول دارم و با هم کنار آمدیم و ازدواج کردیم!
چهارشنبه
خانمم بعد از نماز صبح خبر حمله موشکی ایران به پایگاه نظامی آمریکا در عراق را داده است. در محل کار، همکارمان می‌گوید که صبح وقتی به کودک دبستانی‌اش گفته است، مشت‌هایش را گره کرده و از خوشحالی و احساس غرور بالا و پایین پریده!
پنجشنبه
توی ایستگاه خلوت مترو منتظر رسیدن واگن هستم. صدای دلخراش و سوزناک بچه‌ای به گوش می‌رسد. با تعجب دور و برم را نگاه می‌کنم. تک و توک مسافرانی که روی صندلی‌های پراکنده نشسته‌اند سر می‌گردانند. صدا بیشتر می‌شود. صدا از سمت پله‌هاست. به طرف راهروی ورودی خیره می‌شوم. ۲ کودک دست‌فروش‌اند. دختر چهارپنج‌ساله چیزی از پسر شش‌هفت‌ساله می‌خواهد و جیغ‌های تلخی می‌کشد. حالم از ناله‌های کودکانه‌اش بد می‌شود. یکی از مسافران که نزدیک‌تر است تشری بی‌فایده به آن‌ها می‌زند. نمی‌دانم چه‌کار کنم. دختر همچنان ناله و فریاد می‌کند. بلند شوم و چیزی بگویم؟ حاصلی دارد؟ گیرم الان فایده‌ای داشت. بعدش چه؟ امشب و فردا شب و بقیه شب‌ها بر سر این دختر چه خواهد آمد؟ زخم آسیب‌های اجتماعی فقط مال این‌ها نیست که مستقیما گرفتارند. تعفن و چرک این زخم‌ها جلو چشم همه ماست. بوی‌اش توی مشام همه ماست!.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->