آیا پخش سریال «تاسیان» متوقف شد؟ رایزنی فرهنگی ایران و ترکیه برای تقویت همکاری‌های کتابخانه‌ای «گفت‌وگویی درباره حقیقت در علم، هنر و دین» در کنفرانس مسکو نقد و بررسی کتاب دشنام‌های سرگردان در حوزه هنری خراسان رضوی «دیباچه نویسی بر مرقع» روایتی از هنر و ادبیات در قاب کتاب حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در هفته فرهنگی ایران در دوحه| نمایش شکوه هنر و تمدن ایرانی پیوند موسیقی، فرهنگ و اقتصاد در جزیره با برگزاری جشنواره ملی «عودنوازی قشم» نهمین جشنواره ملی تئاتر ایثار با حضور ۱۷ اثر برگزیده از روز دوشنبه (۶ اسفند ۱۴۰۳) آغاز می‌شود «جین آستن» روایتی از عشق، اشتباه و هوشمندی زمان و مکان برگزاری نمایشگاه کتاب تهران اعلام شد ششمین جشنواره فیلم کوتاه بسیج اختران در نیشابور برگزار می‌شود درگذشت کارلوس جیه‌گس، فیلم‌ساز برجسته برزیلی معرفی منتخبان مرحله اول داوری جشن مستقل سینمای مستند ایران آغاز فیلم‌برداری فیلم مرگ رابین هود با بازی هیو جکمن ترجمه رمان‌های «شاه بی‌سرگرمی» و «هیچ‌چیز مال تو نیست» منتشر شد پوستر رسمی فیلم اودیسه، کریستوفر نولان منتشر شد + عکس
سرخط خبرها

پرونده تئاتر بسته شد

  • کد خبر: ۱۴۱۴۷۶
  • ۰۳ دی ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۲
پرونده تئاتر بسته شد
این اواخر آقای محمد نجفی مرا برای بازی در یک کار کلاسیک به نام «پزشک اجباری» اثر مولیر دعوت کرد.
قاسم رفیعا
خبرنگار قاسم رفیعا

بعد از «پروند خانم چمبو» تا مدتی بازی نکردم. این اواخر آقای محمد نجفی مرا برای بازی در یک کار کلاسیک به نام «پزشک اجباری» اثر مولیر دعوت کرد. محل تمرین ما مجتمع فرهنگی هنری میدان صاحب الزمان (عج) بود. نزدیک یک ماه تمرین کردیم. یک روز به آقای نجفی گفتم:
- من احساس می‌کنم هیچ کس به این نمایش نمی‌خندد.

آقای نجفی خودش هم همین فکر را می‌کرد. «پزشک اجباری» با آن ترجمه‌ای که ما داشتیم یا در ترجمه از مزه افتاده بود یا کلا این خارجی‌ها به چیز‌های الکی می‌خندند.
نجفی گفت:
- خوب چه کار می‌شود کرد؟

من در بازی خودم ساختا رشکنی کردم. یعنی مثلا وسط شعر ترجمه شده و بی مزه نمایش شروع می‌کردم به خواندن شعر مشهدی
اوی یره یره یره
یارم کله پا مره

کم کم شخصیت‌های دیگر نمایش هم شروع به ساختارشکنی کردند مثلا پیشکار‌های ما مثل فوک روی زمین سر می‌خوردند. اجرای جدی نقش مقابل من خانم قهرمان تناقض عجیبی با بازی داشت و خودش به شدت به طنز نمایش می‌افزود.
بعد از چند وقت برای تمرین با دکور به مجتمع هاشمی نژاد رفتیم. من اوضاع مالی خوبی نداشتم و با موتور تا آنجا می‌رفتم.

گاهی آن قدر گرسنه بودم که می‌رفتم ساندویچ بخورم می‌دیدم پولم فقط به فلافل می‌رسد. فلافل خیلی ارزان بود و تا همان حد هم خالی از هر چیزی فقط داخلش آرد نخود بود. از اینکه کسی مرا در حین خوردن فلافل ببیند خجالت می‌کشیدم. یک روز یک مشتری وارد شد و یک فلافل سه نانه خواست. من خیلی خوشحال شدم که دست کم فلافل را با دوتا نان می‌خوردم.

بالأخره روز اجرا فرارسید. ما آماده بودیم که رویارویی مردم با نوع خاصی از نمایش را ببینیم. سالن مملو از جمعیت شد. معمولا روز اول اجرا همین طور است، چون بیشتر دعوتی هستند، اما با تعجب دیدیم جمعیت با ابتکار‌های ما حال کرد ند. ما موفق شدیم حسابی از مردم خنده بگیریم. ۱۰ روز اجرا داشتیم و هر روز سالن مملو از جمعیت می‌شد. روز آخر اجرا دکتر قطب الدین صادقی برای دیدن و نقد نمایش آمد. باز سالن مملو از جمعیت بود و باز هم همه خندیدند، اما دکتر در نقد نمایش حسابی به کار ایراد وارد کرد:
- این چه بلایی است سر نمایش آورده اید؟ «پزشک اجباری» یک نمایش کلاسیک است. چرا با یک کار کلاسیک این کار را کرده اید؟

البته من خوشحال بودم که مردم مشهد با تئاتر آشتی کرده بودند. این روز‌ها که می‌بینم سالن‌های نمایش مملو از جمعیت می‌شود حالم خوب است. من با نمایش ارتباطم قطع نشد، زیرا با بچه‌ها هر سال کار نمایش انجام می‌دهم و هرگز نمایش از زندگی من حذف نشده و نمی‌شود، ولی «پزشک اجباری» آخرین فعالیت من در مقام بازیگر نمایش بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->