درخشش خبرنگاران شهرآرا در سومین جشنواره مطبوعات شرق کشور | شهرآرا، سرمایه فرهنگی مشهد است برگزیدگان جشنواره ملی عکس زعفران معرفی شدند + تصاویر برگزیده مناسبت‌ها و تقویم فرهنگی‌هنری امروز (جمعه، ۹ آبان ۱۴۰۴) صوت | آهنگ جدید علیرضا قربانی با نام «گیسوی باران» + لینک دانلود رسانه‌ها چگونه بر تصمیمات و ادراکات ما اثرگذارند؟ | بررسی اثر رسانه‌ها بر شناخت و روان انسان اکران «هلو کیتی» کمپانی وارنر برادرز در تابستان ۲۰۲۸ «قیصر امین‌پور» مرتبه‌ وجودی متفاوتی داشت گای ریچی و جیسون ششمین فیلم اکشن را با هم می‌سازند نسیم ادبی «اتاق فرار» را روی صحنه تئاتر می‌برد زمان انتشار فصل پنجم سریال پسران مشخص شد «کج‌پیله» پیشتاز سینمای ایران صوت | آهنگ جدید محمد معتمدی با نام «عاشقم» + لینک دانلود دیوید تنانت در سریال «دختران گیلبرت» بازی می‌کند؟ توقیف فیلم‌های «پژمان جمشیدی» تکذیب شد زمان اکران «ماجراجویی‌های کلیف بوث» دیوید فینچر اعلام شد
سرخط خبرها

پرونده تئاتر بسته شد

  • کد خبر: ۱۴۱۴۷۶
  • ۰۳ دی ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۲
پرونده تئاتر بسته شد
این اواخر آقای محمد نجفی مرا برای بازی در یک کار کلاسیک به نام «پزشک اجباری» اثر مولیر دعوت کرد.
قاسم رفیعا
نویسنده قاسم رفیعا

بعد از «پروند خانم چمبو» تا مدتی بازی نکردم. این اواخر آقای محمد نجفی مرا برای بازی در یک کار کلاسیک به نام «پزشک اجباری» اثر مولیر دعوت کرد. محل تمرین ما مجتمع فرهنگی هنری میدان صاحب الزمان (عج) بود. نزدیک یک ماه تمرین کردیم. یک روز به آقای نجفی گفتم:
- من احساس می‌کنم هیچ کس به این نمایش نمی‌خندد.

آقای نجفی خودش هم همین فکر را می‌کرد. «پزشک اجباری» با آن ترجمه‌ای که ما داشتیم یا در ترجمه از مزه افتاده بود یا کلا این خارجی‌ها به چیز‌های الکی می‌خندند.
نجفی گفت:
- خوب چه کار می‌شود کرد؟

من در بازی خودم ساختا رشکنی کردم. یعنی مثلا وسط شعر ترجمه شده و بی مزه نمایش شروع می‌کردم به خواندن شعر مشهدی
اوی یره یره یره
یارم کله پا مره

کم کم شخصیت‌های دیگر نمایش هم شروع به ساختارشکنی کردند مثلا پیشکار‌های ما مثل فوک روی زمین سر می‌خوردند. اجرای جدی نقش مقابل من خانم قهرمان تناقض عجیبی با بازی داشت و خودش به شدت به طنز نمایش می‌افزود.
بعد از چند وقت برای تمرین با دکور به مجتمع هاشمی نژاد رفتیم. من اوضاع مالی خوبی نداشتم و با موتور تا آنجا می‌رفتم.

گاهی آن قدر گرسنه بودم که می‌رفتم ساندویچ بخورم می‌دیدم پولم فقط به فلافل می‌رسد. فلافل خیلی ارزان بود و تا همان حد هم خالی از هر چیزی فقط داخلش آرد نخود بود. از اینکه کسی مرا در حین خوردن فلافل ببیند خجالت می‌کشیدم. یک روز یک مشتری وارد شد و یک فلافل سه نانه خواست. من خیلی خوشحال شدم که دست کم فلافل را با دوتا نان می‌خوردم.

بالأخره روز اجرا فرارسید. ما آماده بودیم که رویارویی مردم با نوع خاصی از نمایش را ببینیم. سالن مملو از جمعیت شد. معمولا روز اول اجرا همین طور است، چون بیشتر دعوتی هستند، اما با تعجب دیدیم جمعیت با ابتکار‌های ما حال کرد ند. ما موفق شدیم حسابی از مردم خنده بگیریم. ۱۰ روز اجرا داشتیم و هر روز سالن مملو از جمعیت می‌شد. روز آخر اجرا دکتر قطب الدین صادقی برای دیدن و نقد نمایش آمد. باز سالن مملو از جمعیت بود و باز هم همه خندیدند، اما دکتر در نقد نمایش حسابی به کار ایراد وارد کرد:
- این چه بلایی است سر نمایش آورده اید؟ «پزشک اجباری» یک نمایش کلاسیک است. چرا با یک کار کلاسیک این کار را کرده اید؟

البته من خوشحال بودم که مردم مشهد با تئاتر آشتی کرده بودند. این روز‌ها که می‌بینم سالن‌های نمایش مملو از جمعیت می‌شود حالم خوب است. من با نمایش ارتباطم قطع نشد، زیرا با بچه‌ها هر سال کار نمایش انجام می‌دهم و هرگز نمایش از زندگی من حذف نشده و نمی‌شود، ولی «پزشک اجباری» آخرین فعالیت من در مقام بازیگر نمایش بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->