برگزاری «رویداد ملی قهرمان» در مشهد هم‌زمان با تهران و ۳۰ استان کشور + جزئیات اکران «درب» در شانزلیزه پاریس فلسفه تمدن‌ساز است «مهیار عیار» روانه آنتن شبکه سه می‌شود + زمان پخش صحبت‌های رئیس سازمان صدا و سیما درباره پروژه «موسی (ع)» پشت صحنه «زخم کاری۴» در استانبول + عکس راه‌اندازی پایگاه جامع فهرستگان نسخ خطی ایران و جهان در کتابخانه رضوی اکران سیار «بچه‌زرنگ» در مدارس مناطق بدون سینما غزل شاکری و شهاب حسینی در فیلم سینمایی «رها» نگاهی به تئاتر «مرگ فروشنده» | نمایشی از دروغ‌ها و امید‌های بی‌ثمر حکایت پدروپسری و شعله‌های رنگارنگ برنامه عروسکی «بابابام» را در شبکه پویا ببینید + زمان پخش شاعر ایلیاتی دشتستان | یادی از منوچهر آتشی، شاعر و روزنامه‌نگار بوشهری پاول تیل، بازیگر سریال «یک تپه درخت»، درگذشت + علت اکران «مخمصه» مایکل مان در جشنواره فیلم دریای سرخ عربستان کشف قصه آدم‌ها از دل شهر | بررسی آثار عکاسی «نسترن فرجادپزشک» با عنوان «نگاه پرسه‌زن» در مشهد
سرخط خبرها

حکایت گذشتن این نیز

  • کد خبر: ۱۴۸۲۰۰
  • ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۷:۲۳
حکایت گذشتن این نیز
امید مهدی نژاد - شاعر و نویسنده

در ایام قدیم، که سنت برده داری سنتی در میان مردم رایج بود و برده داری‌های مدرن هنوز به منصه ظهور نرسیده بودند، مرد ثروتمند و بدخلق و بی شعور و ستمگری زندگی می‌کرد که غلامِ کاری و حرف شنو و صبور و تنومندی داشت. غلام همواره در خدمت مرد ثروتمند بود. همه دستوراتش را در اسرع وقت و به بهترین شکل ممکن انجام می‌داد،  اما مرد ثروتمند از آنجا که شخصی عصبی مزاج و نافرم و عقده‌ای بود، همواره او را کتک می‌زد و تحقیر می‌کرد و به او توهین‌های نژادی می‌نمود.

روزی غلامان دیگر که از بدرفتاری‌های صاحب غلام با او باخبر بودند، جمع شدند و مخفیانه نزد غلام رفتند و از او خواستند راهکاری بیندیشد تا از چنگ این حیوان خلاص شود. غلام گفت: مثلا چه راهکاری؟ غلامان گفتند: بر فرض مثال برای مدتی نافرمانی پیشه کن و از دستوراتش سرپیچی کن یا لااقل آن‌ها را به نحو غیراحسن انجام بده تا تو را بفروشد و گیر ارباب دیگری بیفتی که آدم باشد. غلام در پاسخ آن‌ها بدون آنکه اظهار ناراحتی کند لبخندی زد و گفت: «این نیز بگذرد».

غلامان دیگر به او گفتند: برو بابا و وی را رها کردند و سراغ کار‌های خود رفتند. چند ماه بعد مرد ثروتمند و بدخلق و بی شعور و ستمگر با اینکه سلامت بود، شبی در اثر زیاده روی جان به جان آفرین تسلیم کرد و دار فانی را وداع نمود. پس از پایان کار کفن و دفن و برگزاری مراسم ختم و هفتم و چهلم مرد ثروتمند، همسر مرد ثروتمند، که زنی زیبا و شایسته و باکفایت و همه چیزتمام بود، با کمک غلام اداره امور آن مرحوم را در دست گرفت و دیری نپایید که در جریان اداره امور، شیفته اخلاق حسنه و صبوری و درایت و سیکس پک غلام شد و پس از مدتی با غلام ازدواج کرد و علاوه بر زمام اختیار خودش، زمام اختیار اموال، اعتبارات، املاک و مستغلات مرد ثروتمند را نیز به دست غلام که حالا همسرش شده بود سپرد.

روزی غلامان دیگر که از ازدواج غلام با همسر ارباب سابق مرحومش باخبر شده بودند، به نزد غلام رفتند تا سِمت جدید او را به او تبریک بگویند. غلام در پاسخ تبریکات غلامان بدون آنکه اظهار خوشحالی کند لبخندی زد و گفت: «این نیز بگذرد».

اما این نگذشت و غلام و همسرش سال‌های سال با خوبی و خوشی و در رفاه کامل در کنار هم زندگی کردند و صاحب فرزندانی سالم و صالح شدند. تا آنکه غلام، که اینک خواجه غلام نام داشت پیر شد و به بستر بیماری افتاد. در این هنگام همسرش را صدا کرد و به او وصیت کرد روی سنگ قبرش بنویسند: «این نیز بگذرد».

همسرش به او گفت: این نیز بگذرد مربوط به دنیای فانی و گذرا و اتفاقات آن است. بعد از مرگ دیگر چه چیز قرار است بگذرد؟ خواجه غلام گفت: حالا هرچی؛ و به این ترتیب ضرب المثل «حالا هرچی» به گنجینه امثال فارسی اضافه شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->