ویدیو | موسیقی استاد محمد نوری را باید با روح شنید، نه گوش! استوری هنرمند تئاتر مشهد دربارهٔ شرایط مجموعهٔ تئاتر شهر | کاش تئاتر مشهد بزرگ‌تر داشت + عکس تغییر چهره بازیگر نقش مومو سریال بچه مهندس + عکس ماجرای کتک خوردن جعفر دهقان در سریال «حکایت‌های کمال» مریم حسینیان، داستان‌نویس مشهدی، به کما رفت مستند «بامبی، داستان زندگی در جنگل» روی آنتن تلویزیون + شبکه پخش معرفی ویژه برنامه‌های اربعین در رادیو فرهنگ + زمان پخش ماجرای توقیف برنامه «ماجرای جنگ» به روایت جواد موگویی «مهران زینت‌بخش» مستندساز، در خاک آرام گرفت (۹ مرداد ۱۴۰۴) ساخت دنباله فیلم «شبکه اجتماعی» با حضور مایکی مدیسون و جرمی آلن وایت فصل ششم اکشن دلهره آور «دوشیزه اسکارلت و دوک» تولید می‌شود پژمان جمشیدی با کمدی «ناجورها» در راه اکران دلیل توقف در ساخت فیلم «چشمهایش» بهمن فرمان چیست؟ فیلم جدید سروش صحت با نام «استخر» ساخته می‌شود کتاب «گیتار اصالتاً یک ساز ایرانی است» در بازار نشر فیلم اقتباسی «شیاطین» به روایت «جیمز کامرون»
سرخط خبرها

حکایت گذشتن این نیز

  • کد خبر: ۱۴۸۲۰۰
  • ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۷:۲۳
حکایت گذشتن این نیز
امید مهدی نژاد - شاعر و نویسنده

در ایام قدیم، که سنت برده داری سنتی در میان مردم رایج بود و برده داری‌های مدرن هنوز به منصه ظهور نرسیده بودند، مرد ثروتمند و بدخلق و بی شعور و ستمگری زندگی می‌کرد که غلامِ کاری و حرف شنو و صبور و تنومندی داشت. غلام همواره در خدمت مرد ثروتمند بود. همه دستوراتش را در اسرع وقت و به بهترین شکل ممکن انجام می‌داد،  اما مرد ثروتمند از آنجا که شخصی عصبی مزاج و نافرم و عقده‌ای بود، همواره او را کتک می‌زد و تحقیر می‌کرد و به او توهین‌های نژادی می‌نمود.

روزی غلامان دیگر که از بدرفتاری‌های صاحب غلام با او باخبر بودند، جمع شدند و مخفیانه نزد غلام رفتند و از او خواستند راهکاری بیندیشد تا از چنگ این حیوان خلاص شود. غلام گفت: مثلا چه راهکاری؟ غلامان گفتند: بر فرض مثال برای مدتی نافرمانی پیشه کن و از دستوراتش سرپیچی کن یا لااقل آن‌ها را به نحو غیراحسن انجام بده تا تو را بفروشد و گیر ارباب دیگری بیفتی که آدم باشد. غلام در پاسخ آن‌ها بدون آنکه اظهار ناراحتی کند لبخندی زد و گفت: «این نیز بگذرد».

غلامان دیگر به او گفتند: برو بابا و وی را رها کردند و سراغ کار‌های خود رفتند. چند ماه بعد مرد ثروتمند و بدخلق و بی شعور و ستمگر با اینکه سلامت بود، شبی در اثر زیاده روی جان به جان آفرین تسلیم کرد و دار فانی را وداع نمود. پس از پایان کار کفن و دفن و برگزاری مراسم ختم و هفتم و چهلم مرد ثروتمند، همسر مرد ثروتمند، که زنی زیبا و شایسته و باکفایت و همه چیزتمام بود، با کمک غلام اداره امور آن مرحوم را در دست گرفت و دیری نپایید که در جریان اداره امور، شیفته اخلاق حسنه و صبوری و درایت و سیکس پک غلام شد و پس از مدتی با غلام ازدواج کرد و علاوه بر زمام اختیار خودش، زمام اختیار اموال، اعتبارات، املاک و مستغلات مرد ثروتمند را نیز به دست غلام که حالا همسرش شده بود سپرد.

روزی غلامان دیگر که از ازدواج غلام با همسر ارباب سابق مرحومش باخبر شده بودند، به نزد غلام رفتند تا سِمت جدید او را به او تبریک بگویند. غلام در پاسخ تبریکات غلامان بدون آنکه اظهار خوشحالی کند لبخندی زد و گفت: «این نیز بگذرد».

اما این نگذشت و غلام و همسرش سال‌های سال با خوبی و خوشی و در رفاه کامل در کنار هم زندگی کردند و صاحب فرزندانی سالم و صالح شدند. تا آنکه غلام، که اینک خواجه غلام نام داشت پیر شد و به بستر بیماری افتاد. در این هنگام همسرش را صدا کرد و به او وصیت کرد روی سنگ قبرش بنویسند: «این نیز بگذرد».

همسرش به او گفت: این نیز بگذرد مربوط به دنیای فانی و گذرا و اتفاقات آن است. بعد از مرگ دیگر چه چیز قرار است بگذرد؟ خواجه غلام گفت: حالا هرچی؛ و به این ترتیب ضرب المثل «حالا هرچی» به گنجینه امثال فارسی اضافه شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->