در یکی از سرزمینهای منطقه اسکاندیناوی، مدیر یک شرکت دانش بنیان برای شبکه سازی و امنیت سیستمهای کامپیوتری شرکت خود یک متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها را که از بهترین متخصصان شبکه سازی و امنیت سیستمهای منطقه اسکاندیناوی بود و دستمزد گزافی نیز میگرفت دعوت کرد تا طی یک روز کاری سیستمهای شرکت را شبکه سازی و امنیت آنها را استاد کند.
متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها وقتی وارد شرکت شد و در دفتر مدیر شرکت قرارداد شبکه سازی و امنیت سیستمها را با دستمزد گزاف امضا کرد و خواست شبکه سازی و امنیت سیستمها را آغاز کند، ناگهان چشمش به یک ویلن افتاد که بر دیوار مدیر شرکت نصب شده بود. پس رو به به مدیر شرکت کرد و گفت: آیا میتوانم به این ویلن دست بزنم؟ مدیر شرکت گفت: بلدی؟ متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها گفت: بلی. مدیر شرکت گفت: بزن ببینم. متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها ویلن را برداشت و آن را کوک کرد و زیر گردنش گذاشت و با تسلط کامل با آن، آهنگی دشوار و پیچیده و زیبا را نواخت.
مدیر شرکت که خوشش آمده بود گفت: آفرین، چه خوب زدی. آهنگ شاد هم بلدی بزنی غم دنیا را فراموش کنیم؟ متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها گفت: بلی؛ و چندین آهنگ شاد و قردار نواخت و مدیر شرکت را شاد کرد.
مدیر شرکت سپس گفت: عالی بود. آهنگ غمگین هم بلدی بزنی دو قطره اشک بریزیم؟ متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها گفت: بلی؛ و چندین آهنگ غمگین نواخت و مدیر شرکت با آنها گریه کرد و سبک شد. مدیر شرکت سپس گفت: آهنگ محلی هم بلدی بزنی یاد بچگی هایمان بیفتیم؟ متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها گفت: بلی؛ و چندین آهنگ محلی نواخت و مدیر شرکت به یاد ایام کودکی خود در حالتی نوستالژیک فرو رفت.
در این لحظه ساعت اداری به پایان رسید و متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها گفت: خب. دستمزد مرا بدهید تا بروم. مدیر شرکت گفت: عه. ولی سیستمهای شرکت که شبکه نشده اند و امنیت هم ندارند. متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها گفت: من به دعوت شما آمدم و هر کاری را که شما گفتید انجام دادم و حالا دستمزدم را میخواهم. مدیر شرکت وقتی دید حق با اوست، دستمزد گزاف وی را پرداخت کرد و همه حسهای خوبی که با شنیدن موسیقی ویلن به وی دست داده بود پرید و غمگین و افسرده و ملول و مکدر شد.
در این لحظه متخصص شبکه سازی و امنیت سیستمها که متوجه گرفته شدن حال مدیر شرکت شده بود، به وی گفت: بدان که دستمزد نوازندگی من چندبرابر دستمزد شبکه سازی و امنیت سیستمهای من است، اما به خاطر گل روی شما و از آنجا که میدانم اوضاع اقتصادی خراب است و کارها خوابیده است و پرداخت وامهای دانش بنیانها هم به تعویق افتاده است، من از تو همان دستمزد طی شده برای شبکه سازی و امنیت سیستمها را میگیرم. مدیر شرکت وقتی فهمید سرجمع برد کرده است، از غم و افسردگی و تکدر و ملولیت رها شد و بار دیگر به آینده شرکتهای دانش بنیان امیدوار گشت.