حادثه واژگونی خودرو ون در محور فریمان به تربت‌جام ۹ مصدوم برجای گذاشت (۵ اسفند ۱۴۰۳) تیمار ۴۰۰ درخت کهنسال در مشهد تقویت خطوط عبوری و مقصد حرم تا ۴۰۰ دستگاه برای ایام نوروز ۱۴۰۴ و شب‌های قدر | سرویس‌دهی رایگان اتوبوس در شب‌های قدر و سال تحویل ثبت یک روز آلوده دیگر در کلانشهر مشهد (۵ اسفند ۱۴۰۳) توزیع رایگان درختان مثمر و غیرمثمر برای شهروندان مشهدی | قائم‌مقام ستاد استقبال از بهار شهرداری مشهد: مبلمان شهری مشهد زیباسازی می‌شود آماده‌سازی ایوان سلام در پایانه مسافربری مشهد برای نوروز ۱۴۰۴ اقدامات معاونت فرهنگی شهرداری مشهد در ایام تشییع پیکر سید حسن نصرالله هوای کلانشهر مشهد امروز آلوده است (۴ اسفند ۱۴۰۳) تقدیر از شهردار مشهدمقدس در همایش بزرگ ورزش استان شهردار مشهد: توسعه زیرساخت‌های ورزشی و حمایت از قهرمانان در دستورکار است + فیلم گرامیداشت ۱۵ هزار شهید خراسان رضوی با اهدای خون به نیابت از آنان خبر رد مصوبه مجلس در خصوص تمدید فعالیت شوراها، صحیح نیست تقدیر رئیس سازمان پدافند غیرعامل کشور از شهرداری مشهد برای پیشبرد اهداف ملی آماده‌سازی ناوگان اتوبوسرانی مشهد برای استقبال از بهار ۱۴۰۴ مدیرکل دفتر خلاقیت و نوآوری شهری شهرداری مشهد: نیازمند ایجاد مرکز داده‌های زیارت در رصدخانه شهری مشهد هستیم رئیس سازمان اجتماعی و فرهنگی شهرداری مشهد مقدس: آثار جشنواره هنر‌های شهری ۱۴۰۴ آماده می‌شوند ورود تاریخی قطار‌ شهری به مشهد | نگاهی به تاریخچه و شکل‌گیری یکی از پروژه‌های پرماجرای شهری رئیس مرکز آمار ایران: سرشماری نفوس و مسکن اواخر تابستان یا اوایل پاییز ۱۴۰۵ انجام می‌شود
سرخط خبرها

رودی از غم

  • کد خبر: ۱۵۶۹۰۰
  • ۱۴ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۷
رودی از غم
همه ما انگار به یک مکان و در یک زمان به تکه‌ای از شهر یا خانه یا یک ییلاق حس دیگری داریم.

خیابان‌های شهر دل گیر و دل باز دارند. یک خیابان به چشم آدم دل گیر می‌آید و خیابانی دیگر حس خوشایند آشنایی به تو می‌بخشد. حس روشنی یا دیدن یک دوست پس از مدت‌ها در روزی که فکر می‌کنی چقدر جهان می‌تواند عبث باشد، اما دیدن دوست معنای تازه‌ای می‌دهد به روز و روزگار و می‌ماند همچون خاطره‌ای روشن.

همه ما انگار به یک مکان و در یک زمان به تکه‌ای از شهر یا خانه یا یک ییلاق حس دیگری داریم. هر زمان سوزن خاطرات بیفتد روی دور یادآوری، آن خاطره توی ذهنت زنده می‌شود و انگار آن خاطره پشت یک شیشه در حال تکرار است و تو فقط می‌توانی تماشاگرش باشی.

عصر‌های ۱۳ یا صبح‌های ۱۴ فروردین یکی از همین زمان هاست که آدم چاره‌ای ندارد می‌تواند پناه ببرد به خاطراتش تا حجم غصه پایان تعطیلات و بازگشت به صبح‌های مدرسه و اخم‌های ناظم‌های ترسناک کمی کم شود. هر غروب ۱۳ فروردین و هر صبح ۱۴ فروردین همین حس را داشت و هر سال تکرار می‌شد و اگر بخواهم روراست باشم هنوز هم با اینکه سال‌ها گذشته است همچنان زنده است.

احمدرضا احمدی شعری دارد که انگار چیزی شبیه این موقعیت‌ها را نوشته است:
«من انبوهی از این بعدازظهر‌های جمعه را
به یاد دارم که در غروب آن‌ها
در خیابان
از تنهایی گریستم.
ما نه آواره بودیم، نه غریب.
اما این بعدازظهر‌های جمعه
پایان و تمامی نداشت‌
می‌گفتند از کودکی به ما
که زمان باز نمی‌گردد.
اما نمی‌دانم چرا
این بعدازظهر‌های جمعه باز می‌گشتند.»

حالا هرسال فروردین من این شعر را زمزمه می‌کنم و برمی گردم به ۱۳ فروردین ۲۵ سال پیش، به دهنه روستای اخلمد. دو یا سه فرش دوازده متری پهن است، همه خانواده ما نشسته اند، چند نفر مشغول غذا هستند. چند نفر مشغول آماده کردن آتش هستند. چند نفر رفته اند دنبال هیزم و ما چند بچه هستیم که می‌خواهیم با چند سنگ جلو مسیر رودخانه‌ای که از دل روستا بیرون می‌زند را بگیریم، ما چند بچه بودیم که کمتر غمگین بودیم، اما غروب که می‌شد نه می‌توانستیم جلو آب را بگیریم و نه جلو غم را.

ما به جریان همیشگی روزمره می‌باختیم، ما نمی‌توانستیم برای همیشه در دهنه روستای اخلمد پنهان شویم و هرچه تلاش می‌کردیم نمی‌توانستیم تمام مسیر از اخلمد تا مشهد که آن سال‌ها خودش یک مسافرت طولانی بود را به سؤال‌های باقی مانده پیک نوروزی فکر نکنیم، به مشق‌هایی که پشت گوش انداخته بودیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->